2 دیدگاه

رمان دلوین پارت 16

0
(0)

#پارت_16

 

 

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

 

دختر ها در سن و سال او حتی کسر شأنشان می شد با کودکی خوش برخورد کنند

 

 

آنگاه او انگار که واقعا تجربه ای مادری داشته باشد با آراز رفتار می‌کرد

 

 

سعی میکند افکارش را کمی سامان دهد پزشک آراز گفته بود خیلی زود خودش را به آنجا می رساند

 

با صدای خنده ی پسرکش ناخداگاه به سمت آشپزخانه کشیده میشود

 

 

هرچه به مغزش فشار می آورد یادش نمی آید صدای خنده های آراز تا بحال اینگونه در خانه پیچیده باشد

 

 

این دخترک کی بود که از وقتی آمده بود فقط در یک ساعت خنده به لب های این پدر و پسر آورده بود!

 

به در ورودی تکیه می‌دهد و او را که با آرامش در حال لقمه گرفتن برای آراز است تماشا می‌کند

 

برای یک لحظه کسی در ناخودآگاهش پچ میزند ” کاش آراز واقعا چنین مادری داشت ”

 

مدتی که آن دو را تماشا میکند

 

عقب گرد می‌کند و بی صدا از آنجا دور میشود

 

ترجیح میداد با فرهاد در تراس حرف بزند … حرف هایی داشت که پیش آن دختر نمی شد زد !

 

 

فرهاد یا همان دکتر آراز که از راه می رسد طبق قراری که با میثاق داشتند با خودش تماس میگیرد و بدون اینکه در بزند بی سروصدا میثاق در را باز می‌کند و داخل میشود

 

 

با دیدن میثاق در تراسِ طبقه ای بالا بی‌ حرف اضافه ای از پله های پشتی بالا می رود و به او می رسد

 

 

انقدر به اینجا رفت و آمد کرده بود که خانه ای رفیقش را ازبر باشد

 

فرهاد که بالا می رسد از روی صندلی بلند شده و با او دست می‌ده

 

 

_ سلام داداش نبینم غمتُ چی شده انقدر پکری

 

میشیند و او را هم دعوت به نشستن می‌کن

 

_ بشین میگم .

 

_ خب میشنو

 

میثاق انگشتانش را درهم قفل کرده و روی میز می‌گذارد خیره به باغ روبه روییش لب میزن

 

_ همونا که پشت تلفن تعریف کردم دیگه … امروز یه دختره اومد برا مصاحبه خودت که میدونی همه ای پرستارا رو سر یه هفته فراری میده واس همون گفتم یک هفته آزمایشی کار کن

 

فرهاد چشم ریز کرده و با دقت بیشتری گوش می ده

 

_ خ

 

آهی می کشد وجمله ای که زمزمه میکند تعجب فرهاد را هم بر می انگیز

 

_  همین که دختره وارد اتاقش شد مامان صداش کرد ! انگار این دختر رو قبلا تو خوابش دیده نمیدونم که .

 

چشم های فرهاد برقی میزن

 

_ چیییییی… میثاق این برای بچه ای مثل آراز خبر خیلی خیلی خوبیه پسر

 

سر می چرخاند و در چهره ای فرهاد دقیق تر می‌شو

 

_ یعنی چی خیلی خوبه

 

_ پسر چطور یادت نیست چن وقت پیش ازت پرسیدم کسی هست که آراز باهاش ارتباط خوبی داشته باشه حتی کلی از فامیل و آشنا هارد آوردیم بلکه با یکیشون ارتباط برقرار کن

 

 

_ تو حرفه ای ما این یکی از بهترین روش های درمانی برای بچه هایی مثل آرازه ؛ بچه هایی که از جای خالی پدر یا مادر تو زندگیشون رنج می‌برن خیلی وقت ها سعی در تصور سازی ذهنی دارن و ممکنه گاها اون تصویر ،تصویره یه آدم معروف ، یه بازیگر یا حتی یکی که بچه تو خیابون دیده با

 

بلند میشود‌ ..

 

_ کجاست این خانوم پرستار ؟ من حتما باید باهاش حرف بزنم میثاق!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ماهلین
ماهلین
10 ماه قبل

خیلی عالی
فقط حیف کمه

سارا
سارا
10 ماه قبل

سلام نویسنده محترم ،خداقوت قلمت خوبه میشه لطفا”پارتاروطولانی کنید خیلی حجم پارت کمه ،ممنون

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x