رمان دل دیوانه پسندم پارت 30 - رمان دونی

 

بالاخره ساعت یک شب مازیار تصمیم به رفتن گرفت و موقع خداحافظی واسه بدرقه دنبالش رفتم واونقدر اخم هاش رو اعصابم بود که نتونستم ساکت بمونم و گفتم:

_میشه بپرسم واسه چی از بعدازظهر اخم کردی و خودتو زدی به پریز؟
_فردا میام حرف میزنیم!
_نه! نمیخوام بیای مازیار.. نمیخوام توی مدتی که قراره فکرکنم ببینمت..

اومد نزدیکم و توی فاصله کم از صورتم گفت:
_چرا؟ فکرکردن واسه چی؟ توکه انتخاب خودت رو کردی دیگه فکر میخوای چیکار؟
_چی میگی تو؟

_صفحه لبتابت باز بود و دیدم که هنوزم داری روی پرونده اون مریض و ادامه دادن به پایان نامه ات کار میکنی!
ابرویی بالا انداختم و گفتم:
_هانننن! پس بگو واسه چی دماغتو واسم بالا گرفتی!

_از رفتار زن عموهم کاملا فهمیدم و متوجه شدم گزینه ی انتخابی من نیستم!
_دیدگاهت نسبت به رفتار بقیه واسه من اهمیتی نداره اما من بهت گفتم میخوام فکر کنم و هنوز نظر قطعیمو بهت نگفتم!

_باورم نمیشه دلارام.. هرگز باورم نمیشه وفکر نمیکردم بین انتخاب من وشغلت حتی بخوای فکرکنی!
باورم نمیشه با موضوع به اون بی ارزشی مقایسه ام میکنی!
عصبی شدم.. صدام یه کوچولو بالا رفت..

_وا‌سه تو بی ارزشه واسه من حاصل چندین سال تلاش و زحمته!
من هم باورم نمیشد واسم حق انتخاب بذاری و واسه باهم بودنمون شرط بذاری ومن….
صدای مامان باعث شد حرفمو قطع کنم

_چه خبره اینجا؟

صبح باصدای زنگ گوشیم چشم هامو به سختی باز کردم..
چشمم که به شماره ی نگین(دوست صمیمیم) افتاد، توهمون حالت خواب آلوده ام پوزخند دلخوری زدم وجواب دادم:

_آفتاب از کدوم طرف دراومده نگین خانوم یادما افتاده؟
_علیک سلام! خیلی پررویی دلارام.. خوشم میاد زبونت درازه وهمیشه دست پیش میگیری پس نیوفتی!

یعنی من زنگ نزنم توشعور نداری یه زنگی بزنی احوال بپرسی؟ اصلا شاید خدایی نکرده من مرده بودم!
_خوبه والا.. بعداز دوهفته سر وکله ات پیدا شده طلبکارم هستی!

کی گفته زنگ نزدم؟ چندبار زنگ زدم جنابعالی خاموش بودی! خوشحال بودم فکرکردم مردی!
_بی ادب! زبونتو گاز بگیر دور ازجونم! دشمن هام بمیرن!

_خیلی خب! حالا که نمردی و زنده ای.. چرا زنگ نزدی؟ چراگوشیت خاموش بود؟ کدوم گوری بودی؟
_گوشیم که خاموش نبود الکی نگو اما نبودنم رو اومدی بهت میگم..

الان کجایی؟ چرا صدات خوابالوده؟ نگو که هنوز تو رختخوابتی؟!
_کجابیام؟ آره خواب بودم کله سحر زنگ زدی توقع داری رو پشت بوم باشم؟
_خاک برسرت کنن دلارام! امروز دوشنبه اس..

ساعت هشت وچهل دقیقه اس و کلاسمون ساعت ۹ شروع میشه!
باشنیدن این حرف، شوک زده مثل فنرتوی جام نشستم و گفتم؛
_وای! دروغ نگو! امروز مگه یکشنبه نیست؟

_کجایی حواس پرت؟ امروز دو شنبه اس و سه تا کلاس پشت سر هم داریم!
_وای خاک برسرم.. قطع کن نگین باید حاضر شم!
_باشه زود بیا منتظرتم!
_فورا خودمو میرسونم!

امروز باید میرفتم دانشگاه و به لطف مازیار و بامبول های جدیدش اصلا حواسم به کلاس هام نبود وحساب روزها و ایام هفته کاملا از دستم خارج ‌شده بود..

گوشیمو روی تخت انداختم و پریدم توی سرویس بهداشتی..
چندثانیه ای مسواک زدم و باعجله آرایش کمرنگی کردم و آماده شدم..
بابا بیدار بود و بادیدن من تعجب کرد!

_جایی میری بابا جان؟ کجا بااین عجله؟
_سلام صبح بخیر! وای بابا امروز کلاس داشتم اصلا یادم نبوده خیلی دیرم شده ازشانسمم با بداخلاق ترین استادمم کلاس دارم!

_صبح توهم بخیر.. اشکال نداره حالا کاریه که شده.. استرس الکی نداشته باش.. سویچ رو بردار با ماشین برو.. یا صبرکن خودم میرسونمت با این همه عجله ای که توداری میترسم بلایی سرخودت بیاری!

حق با بابا بود خودمم ترسیدم پشت فرمون بشینم..
_آخه نمیخوام مزاحم استراحتت بشم! تازه برگشتی دلم نمیاد اذیتت کنم!
_نه باباجان اذیت نمیشم خودمم بیرون کار دارم..

_مطمئنی؟ جون دلارام تعارف نکنیا!
_آره دخترم تعارف نداریم که.. تا کفش هاتو بپوشی منم اومدم!
سویچ رو برداشتم وگفتم:
_مرسی! پس من ماشینو از پارکینگ درمیارم تا شما بیای!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
برف
برف
2 سال قبل

خوشم میاد دقیقه نود هم که برای رفتن به کلاس حاضر میشه حتما باید آرایشش رو بکنه😂

عسل❤💜
عسل❤💜
2 سال قبل

وای ایول خیلی خوشم اومد از دلارام
کاش دختر حاجی هم یه ذره یاد بگیره.😕

Nahar
Nahar
پاسخ به  عسل❤💜
2 سال قبل

اینکه فقط بلده بگه من دختر حاج فرهمندم😂😂

برف
برف
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

انگار چه تحفه ایه😂

wicked girl
wicked girl
2 سال قبل

مازیار بیشعور اخماش رو می‌کنه تو هم شیطونه میگه بزنم دکوراسیونش رو بیارم پایین 🙄 ولی باریکلا به این نویسنده خوب مازیار رو بد جلوه داد حالا میریم برای اینکه دلارام عاشق سروش بشه😂

Nahar
Nahar
2 سال قبل

بالاخره دلارام از اون پوسته مظلومش در اومد دلارام باید از حقش دفاع کنه، اگه همینجوری مظلوم باشه و هی هیچی ب مازیار نگه اون پرروتر از قبلش میشه
دلارام اگه واقعا برای رسیدن ب هدف‌هات مطمئنی پس جلوی ظلم وایسا😍😂🤍

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x