4 دیدگاه

رمان رسپینا پارت 159

0
(0)

اومده بودیم جایی که عشقمون شروع شد

نشسته بودیم و توی بغل رادان لم داده بودم ، احساسی که داشتمو به زبون آوردم

_ میدونی خیلی عاشقتم ؟

_ میدونم ، تو میدونی که چطور شدی همه جونم؟

_ میدونم

یه جمله از شاملو که در وصف حالم بود رو زمزمه کردم

_هرچه بیشتر میبینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود

_ در هوایت بی قرارم روز و شب             سر ز پایت برندارم روز و شب

با شعری که از مولانا خوند لبخندم عمق گرفت

_ نمیدونستم شعر بلدی ، تا حالا نگفته بودی

_ نپرسیده بودی

_ نخونده بودی برام

_ از این به بعد میخونم عزیزکم

_ قلب من به این امید میتپد که تو هستی ، تویی وجود دارد … که من میتوانم آن را ببینم ، او را ببوسم ، او را در آغوش خود بفشارم و اورا احساس کنم …

ندیده هم میتونستم لبخندشو حس کنم

_ خوشت اومده انگار ، میخوای ادامه بدیم تا یکی کم بیاره؟

موافقتمو اعلام کردم و منتظر موندم تا ببینم چی قراره بگه اینبار

_به خودم آمدم انگار تویی در من بود   این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

_ ز عشقت بند بند این دل دیوانه ی لرزد    خرابم میکنی اما خرابی با تو می ارزد

_ تو را عادلانه در آغوش میکشم …. عدل مگر نه آن است که هرچیزی سر جای خودش باشد ؟

_ هرکسی را سرچیزی و تمنای کسی ست … ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

_ تو روشنی قلب منی خودم را به هدر نداده ام

 

از اونجایی که هردومون کم نیوردیم توقف دادیم تا بعدش که دوباره ادامه بدیم .

بلند شدم رفتم سمت دریا

_ قبلا انقدر تنبل نبودی رادان ، الانا اصلا تکون نمیخوری و تنبل شدی

_من ؟

_ آره حتی قدیما باحال تر بودی الانا اصلا باحال نیستی ، حتی پایه هم نیستی

تا نیم خیز شد جیغ زدم و فرار کردم

_ نرو تو آب

بی اهمیت بهش ادامه دادم که اونم اومد

_ جلوتر نرو

گوش ندادم و بیشتر جلو رفتم ، لجبازیم گل کرده بود

 

تا گردن تو آب رفته بودم که رادان رسید بهم و کمرمو سفت چسبید

برگشتم سمتش

_ مگه نمیگم نرو جلو ؟ خطر داره سر همچین چیزی لجبازی نکن

دستامو رو دستاش گذاشتم

_ میدونم تا تو هستی چیزیم نمیشه

دستاش از دور کمرم برداشته شد و دستامو گرفت و یکم فاصله گرفتم

با خالی شدن زیر پام دستام از بین دستای رادان ول شد و رفتم زیر اب

و به قدری یهویی اتفاق افتاد که رادان نتونست دوباره دستمو بگیره .

نفسمو حبس کردم ، شنا بلد بودم اما میخواستم ببینم رادان چیکار میکنه برای همین کمی خودمو ازش دور کردم ، چشمامو بزور باز نگه داشته بودم

با عجله اومد زیر اب ، الکی جوری نشون دادم که دارم دست و پا میزنم ، نزدیکم ک شد ک کم حرکت نکردم

فقط میخواستم ببینم واکنشش چیه با اینکه کارم غلط محضه .

محکم کمرم رو گرفت و کشیدم بالا

صدای نگرانش بلند شد و ترس تو صداش واضح بود

_ رسپینا …. رسپینا …. نفسم …. چشماتو باز کن قربونت بشم من …. رسپینا …

سفت بغلم کرده بود و به خودش فشارم میداد

_ رسپینا باز کن چشاتو قربونت بشم من …. خدایا چیزیش نشده باشه

نتونستم طاقت بیارم و بیشتر از این نگرانش کنم ، چشمامو باز کردم ، خیلی بیخود و مسخره خندم گرفته بود

انگار حالتاش تو چهره ام مشخص بود که رادان ولم کرد ، نزدیک ساحل بودیم

_ همش مسخره بازی و شوخی مسخره ات بود آره ؟

آروم صداش زدم

_ رادان و زهرمار ، میدونی چقدر ترسیدم چیزیت شه ؟ میفهمی ؟ عقل داری تو ؟ شعورت میرسه یا واقعا خری

_ رادان

_ ساکت شو صداتو نشنوم ، احمق ، کم مونده بود سکته کنم سر شوخی مضخرف و احمقانت

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

مگ قرار نبود ی روز در میون پارت بذاری

Aida
Aida
1 سال قبل

میشه یه پارت دیگه بدی خیلی کوتاه بود

Aida
Aida
1 سال قبل

چرا اینقدر کوتاه؟ همش شد شعر که

خسته
خسته
1 سال قبل

چقد مزخرف

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x