رمان دونی

 

 

 

پس از چند لحظه سکوت میان جمع

 

حاج کمال مجلس را دست گرفت و شروع به صحبت کرد

 

از قراری که چندین سال پیش با میرزا رضا داشتند گفت و مشکلاتی که مانع آن شد

 

از کدورت و ناراحتی که به خاطر این مسئله شکل گرفت و حالایی که همه چیز درست شده بود

 

از هاکانش گفت

 

از نوه ارشدی که کسب و کار خود را داشت

 

خودساخته بود

 

بدون وابستگی به او و پدرش روی پای خود ایستاده بود.

 

درس خوانده بود

 

علاوه بر تدریسی که تا همین چندسال انجام میداد حالا موسسه کنکور داشت و آنطور که حاج کمال میگفت پول پارو میکرد

 

نگاه مانلی پر از کینه بود و خشم

 

ناراحت بود از آنکه پدربزرگش این گونه برایش تصمیم گرفته و حتی به خود زحمت گفتن هم نداده بود.

 

گوشت قربونی شده بود که میرزا تصمیم میگرفت به کی هدیه اش دهد

 

سینه اش از بغض و درد سوخت و آنقدر در هپروت به سر برد که با صدای غضبناک میرزا که صدایش میزد به خود آمد

 

سر بلند کرد

 

نگاه تارش را دوخت به مردی که قیم بود و به قولی همه کاره اش

 

– بله

 

میرزا سخت تلاش کرد که خشم و حرصش را بروز ندهد و مهربان باشد

 

– پاشو دخترم ، پاشو با هاکان خان برید یه گوشه ای با هم صحبت کنید

 

 

با قدم های سست جلو رفت

 

میرزا دستور داده و او جز اطاعت کار دیگه ای نمیتوانست انجام دهد.

 

دستان لرزانش را بند دستگیره درب اتاق کرد

 

سر چرخاند ، نگاهی به مردی که با آن ابروهای درهم کشیده با یک قدم فاصله پشت سرش ایستاده بود انداخت و لب زد

 

– بفرمایید

 

دست از جیب شلوارش بیرون کشید و وارد اتاق شد

 

نگاهی به دور و بر انداخت

 

تم طوسی رنگ اتاق و شلوغ نبودن آن را دوست داشت

 

جز تخت ، ‌کاناپه ، میز آرایش و کمد لباس وسایل اضافه دیگری نبود

 

از این سادگی خوشش آمده بود.

 

نگاهی به دخترک انداخت و روی کاناپه نشست .

 

مانلی نیز با نشستن او در دورترین فاصله ممکن روی کاناپه که نزدیک پنجره اتاق قرار داشت نشست.

 

موهایش فر بودند یا خود این چنین بلایی به سرشان آورده بود؟

 

فر موهایش منظم و زیبا بود

 

اما برای او

آن موهای طلایی و شلاقی سارا چیز دیگری بود …

 

 

 

نفسی گرفت

 

چشم از موهای دخترک برداشت

 

و با کمی مکث پرسید

 

– خبر نداشتی؟

 

سر مانلی بالا آمد ، گنگ به مرد پیش رویش چشم دوخت و لب زد

 

-از چی؟

 

-خواستگاری ..

 

صادقانه جواب داد

 

– نه ..

 

هاکان لبخند کمرنگی زد

 

برش و دوخت دست بزرگترها بود

 

قدرت دست حاج کمال بود

 

اویی که در فاصله یک روز میتوانست تمام هست و نیست نوه اش را نابود کند

 

– اگر میدونستی هم قرار نبود بتونی چیزی رو عوض کنی ، اونی که باید تصمیم رو گرفته ، من و تو فقط باید طبق خواسته اشون عمل کنیم

 

مانلی هنوز هم سردرگم بود

 

چیزی از حرفای مرد نمی فهمید

 

-چه مخالفت کنی چه نه این عقد انجام میشه ، پس خودتو اذیت نکن

 

 

 

نگاهش خشک ماند در نگاه جدی مرد .

 

چه گفت او؟

 

ازدواج؟

 

– این وصلت نه خواسته منه و نه قطعا خواسته تو اما همینقدر روشن باش که زیاد دست و پا نزنی

 

لحظه ای مکث کرد و سپس ادامه داد

 

– تاریخ عقد هم مشخص شده ، حالت خوبه؟

 

رنگ پریده اش

جای سوال بود برای مردی که با طعنه این سوال را پرسیده بود

 

دخترک چون مرده ای از‌ گور برگشته نگاهش میکرد

 

حق میداد

 

او هم روز اول همینقدر شوکه شده بود..

 

حاج کمال تصمیم خودش را گرفته بود

 

تنها صلاح دانسته بود که او را هم در جریان بگذارد

 

که بگوید فلان روز در فلان ساعت باید با دختری که او انتخاب کرده ازدواج کند

 

حالا میتوانی جز چشم و اطاعت چیز دیگری بگو و مخالفت کن تا پدرت را دربیاورد …

 

-یعنی چی؟

 

از شنیدن صدای گرفته دخترک تک خندی زد

 

تازه عقلش کار افتاده بود؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 185

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از تقدیر پس بگیرد. در حالی‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helen Helen
Helen Helen
6 ماه قبل

خیلی پارت کوتاه بود بیشتر بزارید اطفا

رهگذر
رهگذر
6 ماه قبل

بیرحمی اگه بگم دلم میخواد سارا به هاکان خیانت کنه تا هاکان عاشق مانلی بشه ؟

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

فاطمه جان سال بد نداشتی گلم😂

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

مانلی طفلی همه جا باید کوتاه بیاد پارتا خیلی کوتاهه لطفا طولانیتر بذارین

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
6 ماه قبل

کوتاه بودا..!

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x