رمان سکوت تلخ پارت 13 - رمان دونی

 

 

 

 

چشمانش گرد میشود از تعجب و در مقابل، لبخندِ روی لبهای هاکان عمق بیشتری میگیرد …

 

هر چند که گفته اش بخاطر حضور نوچه میرزا رضا در کنارشان بود اما چندان

دروغ هم نگفته بود.

 

دخترک واقعا زیبا شده بود .

 

– خیلی منتظر موندی؟

 

مانلی به خود آمده چشم از نگاه مرد می دزدد

 

– نه به موقع رسیدی ..

 

هاکان سر تکان میدهد و قبل از رفتن دست در جیب شلوار فرو برده و دو تراول بیرون میکشد

 

قدمی به سمت کیارش برمیدارد

 

دو تراول در دستش را تا کرده و در جیب پیراهن کیارشی که شوکه و حیران مانده بود فرو میکند

 

– انعامت

 

می گوید

 

مانلی بهت زده به تصویر پیش رویش و کیارشی که خشک مانده بود زل میزند و اما هاکان است که دست پشت کمرش قرار داده و به سمت اتومبیل خود هلش میدهد

 

#پارت_پنجاه‌وسه

 

درب سمت شاگرد را برایش باز میکند و مانلی اما همچنان نگاه از کیارش برنمیدارد

 

– سوار شو عزیزم

 

کیارش خشکش زده بود

 

آن مردک به او پول داده بود؟

 

انعام؟

 

انعام چی؟

 

مردمک های چشمانش تکانی میخورد …

 

سلول های خاکستری مغزش تازه به جنب و جوش می افتند

 

دست مشت میکند ، ابرو درهم میکشد و قصد دارد به سمت هاکان رود که او با فشار پا به روی پدال گاز حرکت میکند ..

 

– چرا اینکارو کردی!؟

 

با صدای مانلی هاکان که نگاهش به روبرو بود و در عین حال گوش به حرف دخترک میداد میپرسد

 

– ‌کدوم کار؟

 

– به کیارش بهش پول دادی ..!

 

#پارت_پنجاه‌وچهار

 

نگاه هاکان به طرفش کشیده میشود

 

– کیارش دیگه کدوم خریه؟

 

دهان مانلی باز مانده بود

 

هنوز در بهت بود

 

او به کیارش انعام داده بود؟

 

به او میگفت خر؟

 

– چته تو؟

 

– اونی که بهش پول دادی پسر خاله ام بود …

 

هاکان لحظه ای سردرگم میماند و سپس به زیر خنده میزند

 

– سر و وضعش بیشتر شبیه پادوهای میرزا بود که …

 

میتوانست قیافه برزخی کیارش و حالش را بی کم و کاست تصور کند

 

قطعا تا به الان سکته کرده بود

 

هاکان او را نوچه میرزا خوانده و انعامش داده بود …

 

خنده اش میگیرد

 

از هاکان ممنون بود

 

کاری با کیارش کرده بود که قطعا تا آخر عمرش فراموش نمیکرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 189

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لی لی
لی لی
7 ماه قبل

وای چقد خندیدم سرش:)

علوی
علوی
7 ماه قبل

جالب بود.

ممنون

فاطمه‌جان

وقتی اینجوری پارت می‌دی،

اینجوری هم کامنت می‌دن مردم 😉 😉 😁 😁 😁 😁

آخرین ویرایش 7 ماه قبل توسط علوی
ماهی
ماهی
7 ماه قبل

هاکان دمت گرممم

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

به افتخار هاکان👏👏👏
خیلی خوب بود،ولی چرا اینقدر کممممممم؟؟!!

نرگس
نرگس
7 ماه قبل

خیلی خیلی کم بود

نام نامدار
نام نامدار
7 ماه قبل

فاطی جون رمان آبشار طلایی رو نمیزاری؟؟؟؟

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

خوب کیارشو سوزوند😂
فاطمه جان چرا اینقدر کم نکنه اینم شده مثل حورا

نام نامدار
نام نامدار
7 ماه قبل

وای خیلی باحال بود 😁

Bahareh
Bahareh
7 ماه قبل

دم هاکان خان گرم👍🏻👍🏻

آدم ساده
آدم ساده
7 ماه قبل

آورین به هاکان خانمون😍😍

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x