رمان دونی

 

 

 

 

انتخاب لباس عروس چندان طول نکشید

 

هاکان را به سمت مزون‌هایی رانده بود که مدتها قبل خود پا به آنها گذاشته بود

 

بارها آمده بود

 

بارها لباس عروس تن زده بود و در رویاهایش دست در دست کیارش وارد تالار شده بود

 

حالا اما تمام رویاهای دخترانه اش بر باد رفته بود .

 

چندان ذوقی برای انتخاب نداشت اما این دلیل نمیشد بهترین لباس را نپوشد و اطرافیانش را به سوزشی عمیق دعوت نکند …

 

نگاه دوخت به آینه

 

مدل کلوش لباس عروسش را دوست داشت

 

نه آن پف بیش از اندازه لباس عروس‌های قدیمی را داشت و نه آنقدر شبیه لباس های مجلسی چسبان بود …

 

برعکس نسیم که عاشق لباس عروس های مدل ماهی بود او از تک تکشان متنفر بود

 

پس از انتخاب لباس عروس و خرید هاکان پیشنهاد ناهار میدهد و او هم با روی خوش استقبال میکند..

 

وارد رستوران میشوند

به سمت میزی که گارسون راهنمایی میکند می روند.

 

هاکان صندلی برایش عقب میکشد و پس از نشستن او خود نیز روبرویش درد آن سر میز می نشیند..

 

چقدر حس خوبی داشت

 

از احترام هاکان

 

از این طرز برخورد

 

از اینکه با وجود نمایشی بودن همه‌ چیز اما در جایی چون اینجا که هیچکس نبود باز هم اهمیت میداد.

 

#پارت_پنجاه‌ونه

 

انتخاب لباس عروس چندان طول نکشید

 

هاکان را به سمت مزون‌هایی رانده بود که مدتها قبل خود پا به آنها گذاشته بود

 

بارها آمده بود

 

بارها لباس عروس تن زده بود و در رویاهایش دست در دست کیارش وارد تالار شده بود

 

حالا اما تمام رویاهای دخترانه اش بر باد رفته بود .

 

چندان ذوقی برای انتخاب نداشت اما این دلیل نمیشد بهترین لباس را نپوشد و اطرافیانش را به سوزشی عمیق دعوت نکند …

 

نگاه دوخت به آینه

 

مدل کلوش لباس عروسش را دوست داشت

 

نه آن پف بیش از اندازه لباس عروس‌های قدیمی را داشت و نه آنقدر شبیه لباس های مجلسی چسبان بود …

 

برعکس نسیم که عاشق لباس عروس های مدل ماهی بود او از تک تکشان متنفر بود

 

پس از انتخاب لباس عروس و خرید هاکان پیشنهاد ناهار میدهد و او هم با روی خوش استقبال میکند..

 

وارد رستوران میشوند

به سمت میزی که گارسون راهنمایی میکند می روند.

 

هاکان صندلی برایش عقب میکشد و پس از نشستن او خود نیز روبرویش درد آن سر میز می نشیند..

 

چقدر حس خوبی داشت

 

از احترام هاکان

 

از این طرز برخورد

 

از اینکه با وجود نمایشی بودن همه‌ چیز اما در جایی چون اینجا که هیچکس نبود باز هم اهمیت میداد.

 

#پارت_شصت

 

حین صرف غذا بودند که صدای تلفن همراه هاکان بلند میشود ..

 

گوشی را از روی میز برمیدارد و با دیدن نام سارا به روی صفحه بی معطلی دکمه برقراری تماس را زده و گوشی را دم گوش میگذارد

 

– جان..

 

نگاه شوکه مانده مانلی بالا می آید و لحظه ای به سمت مرد پیش رویش کشیده میشود

 

– گفتم که امروز سرم شلوغه …

 

چنگال را در تکه‌ای جوجه فرو می برد …

 

اینکه هاکان با چه کسی حرف میزد برایش اهمیتی نداشت

 

از همان روز اول او گفته بود که علاقه مند به شخصی دیگر است و آن دختر هم از شرایطشان اطلاع دارد

 

– فعلا فرصت نیست سارا …

 

نامش سارا بود؟

 

اسم قشنگی داشت …

 

– ببینم چی میشه…خیله خب حرف میزنیم ،باشه می بینمت… فعلا..

 

با قطع تماس هاکان او خود را بیشتر مشغول غذایش نشان میدهد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 182

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شیما
شیما
6 ماه قبل

اینا با هم ازدواج می کنن اما حاج کمال نمیمیره هاکان و سارا هم ارتباطه مخفی خواهند داشت این وسط مانلی می سوزه عاشقم میشه شایدم از سارا هم بچه داشته باشه

لی لی
لی لی
6 ماه قبل

تازه پارت ۱۵ عه وضع اینه و انقد کوتاهه ولی لااقل خوبه از اول نویسنده خود اصلیشو نشون داد که رمانو ادامه ندم😂

نام نامدار
نام نامدار
6 ماه قبل

ای کاش هاکان عاشق مانلی بشه آخه مانلی چه گناهی کرده که شانسش این طوری شده اون از ‌کیارش اینم از هاکان 😔 هیچ کدوم نخواستنش

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط نام نامدار
Esfp99
Esfp99
6 ماه قبل

کم بود تازه دوتا خط تکرار شد

رمان هایی که میخونم:دلارای،حورا،توکا،دنیز،مانلی
رمان هایی که میخونم:دلارای،حورا،توکا،دنیز،مانلی
6 ماه قبل

ی تیکه ای رو که دوبار گذاشتید
بیش از حد کوتاه بود
لباس خریدن و مشغول خوردن شدن و سارا زنگ زد
تمام

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x