به محض نشستن پروازشان و مواجه با راننده ای که قصد بردن آنها به مقصد تعیین شده را داشت

 

مانلی با کمال خان تماس گرفته بود

 

صبرش به سر رسیده بود

 

بیش از این نمیتوانست مطیع باشد

 

حریم خصوصی میخواست

 

بعد از یک سفر خسته کننده به استراحت نیاز داشت

 

زنگ زده بودم

 

برخلاف تصورات هاکانی که یقین داشت او نمیتواند از پس کمال خان بیاید

 

در کمال احترام و از در سیاست وارد شده بود

 

– سلام بابا جون حالتون خوبه؟

 

بابا جون گفتنش کار خودش را کرده بود.

 

هاکان در سی و اندی سال زندگی اش یکبار به آن مردک پیر بابا جون نگفته بود اما مانلی با او فرق میکرد

 

کمال خان را با زبان چرب و نرمی راه آورده بود .

 

از خستگی اش گفته بود

 

از آنکه امشب شرایط آمدن ندارد و کمال خان هم بی چون و چرا پذیرفته بود.

 

البته که برنامه دعوتشان به خانه آن مرد به فردا شب منتقل شده بود.

 

#پارت_صدوپنجاه‌وپنج

 

همین هم برای او غنیمت به شمار می آمد .

 

احتیاج داشت به خوابیدن

 

این یک هفته علارغم تمام سعی و تلاش هایش پلک روی هم نگذاشته بود .

 

خسته بود

 

نیاز داشت به خوابی که بار غم یک هفته تنها ماندنش در یک شهر غریب را از روی شانه هایش بردارد .

 

غربتی که او کشیده بود تنها بخاطر هاکان نبود

 

اینکه در این یک هفته حتی یک نفر از اعضای خانواده اش حالش را نپرسیده بود اذیتش میکرد

 

حاج میرزا حتی یک زنگ هم نزده بود…

 

خاله هایش که دیگر حتی گفتن نداشتند ..

 

انگار نه انگار که اصلا وجود داشت

 

این بی ارزش بودنش برای دیگران بود که خسته اش کرده بود

 

بیشتر از همه اما نداشتن جاوید بود

که داشت اذیتش میکرد..

 

او به بودن جاوید

به حمایت هایش …

به تماس های هر روزه اش ..

 

به اینکه بنشیند و تمام اتفاقات روزش را برای او بگوید

عادت کرده بود

 

اینکه حالا نداشتش برایش خلاء بزرگی بود ..

 

#پارت_صدوپنجاه‌وشش

 

به خانه که رسیده بودند یک راست سوی اتاقی که برای خود حسابش میکرد رفته و خوابیده بود .

 

برخلاف او که هنوز سر به بالش نرسانده بیهوش شده بود هاکان تا نیمه های شب بیدار مانده بود…

 

خواب از چشمانش پریده بود

 

فکر و خیال های‌ مختلف دوره اش کرده بودند .

 

دمی میگیرد

 

دستی به صورتش میکشد و از روی مبل برمی خیزد .

 

باید لباس هایش را عوض میکرد

 

به سوی اتاقی که مانلی در آن خواب بود می رود

 

دستگیره را به آرامی پایین میکشد و وارد اتاق میشود .

 

نیم نگاهی به مانلی که روی تخت در خود مچاله بود می اندازد و به سمت کمد دیواری می رود

 

کشو را عقب میکشد و همانجا لباس هایش را عوض میکند .

 

پس از تعوض لباسش ، بار دیگر نگاهش به سمت مانلی کشیده میشود

 

آن لحاف پشت سرش و تنی که از سرما در خود مچاله شده بود روی مخش بود..

 

بی آنکه بتواند بی تفاوت از این مسئله بگذرد به طرف تخت می رود .

 

نگاهی به چهره غرق خواب او می اندازد و بی اختیار گوشه لبش بالا می رود

 

یاد تماسش به کمال خان افتاده بود

 

نیم وجب بچه توانسته بود آن پیرمرد خودرأی را از حرفش برگرداند.

 

لحاف را از پشت سرش برمیدارد و روی تنش میکشد .

 

متوجه بود

 

متوجه دلخوری اویی که در یک شهر غریب تنها رها شده بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۱۸۹

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کام بک pdf از آنید ۸۰۸۰

  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۳.۵ / ۵.

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نام نامدار
نام نامدار
4 ماه قبل

موندم هاکان با این که میدونه کارش اشتباه و باعث ناراحتی هم خونه اش میشه بازم این کار رو میکنه
من نمیگم به عنوان همسرش حداقل مثل هم خونه یا یه دوست یا حتی خواهرچطور وجدانش قبول میکنه این رفتار رو داشته باشه یعنی اگه خواهرش هم بود ول میکرد میرفت یا دوستش بعد خوش میگذروند یه هفته بعد انگار نه انگار
بی شخصیتی تو وجودشه

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط نام نامدار
ستاره
ستاره
4 ماه قبل

الهی بمیرم برا دلت مانلی میفهمم چی میگی

هه جناب هاکان خان تازه عذاب وجدان گرفتن😏

علوی
علوی
4 ماه قبل

این احساس خود بدبخت پنداری مانلی حوصله سر بر داره می‌شه. بقیه رو نمی‌دونم، ولی ما هم رسم نداریم وقتی عروس و داماد با هم می‌رن ماه عسل تلفن به دست باشیم بهشون زنگ بزنیم. اگه سفر زیارتی رفتند، لطف کردند، از تو حرم خودشون تماسی با اهل خونه گرفتند ممنونشون هستیم. اما اینکه خانواده‌ها به زوج ماه عسل رفته زنگ بزنن معمول نیست.
حالا اینکه عروس ماه عسل مشهد باشه و داماد آنتالیا و استامبول و عروس نیاز داره به تخلیه خودش پشت تلفن، یک شرایط خاصه که دیگران خبری ازش ندارند.
توقعات مانلی داره از همه زیاد می‌شه. الان که برگشتند تلفن‌ها و دعوت‌ها باید شروع بشه.

ستاره
ستاره
پاسخ به  علوی
4 ماه قبل

تازه دارم چنین رسمی رو میشنوم یعنی نباید یبار زنگ بزنن ببینن سالم رسیدن یا نه؟شاید هواپیماشون سقوط کرده والا من تا حالا ندیدم پدر مادری سراغ بچش و نگیره اونم خانواده دختر مانلی نمیگه مدام گوشی بدست بودن ولی انتظار اینکه سراغی میگرفتن کاملا عادیه و اینکه خانواده مانلی کلا بیخیالش هستن هم از اول رمان کاملا آشکاره این دختر تنها کسی رو که داره و بهش توجه میکنه عموشه که اونم الان ولش کرده چون مطمئنه ازدواج مانلی اجبار بوده و مانلی بهش دروغ گفته برا همین ازش عصبیه

نام نامدار
نام نامدار
پاسخ به  علوی
4 ماه قبل

یعنی اصلا تماس نمی‌گیرید که ببینید حداقل سالم رسیدن یا نه ؟
منم مثل مانلی اگه بهم زنگ نزنن با خودم فکر میکنم که از خداشون بود من نباشم

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط نام نامدار
یه بنده خدایی
یه بنده خدایی
4 ماه قبل

مردتیکه دوزاری بی لیاقت موتجه بود متوجه بو ک. ن لقش

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

فاطمه جان چرا سایتت اینقدر خالی شده

نرگس
نرگس
4 ماه قبل

عزیزم‌ مانلی
چقدر تنهایی

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x