رمان سکوت تلخ پارت 55 - رمان دونی

 

 

 

ده دقیقه ای از رفتن هاکان میگذشت و او هم چنان در خانه بود

 

استرس داشت

 

خجالت می کشید

 

تمام ده دقیقه در خانه دور خود قدم رو رفته

 

این مدت توانسته بود به بهترین شکل خود را از دید او مخفی کند

 

چطور حالا گول خورده بود

 

نفس عمیقی میکشد

 

صدای زنگ تلفن همراهش که بلند میشود از جا میپرد

 

گوشی را از داخل کوله بیرون میکشد

 

نام هاکان را که روی صفحه می بیند ، لب میان دندان میکشد و به سمت در خانه راه می افتد.

 

راه فراری نداشت

 

باید میرفت

 

کنار دست هاکان می نشست و به دانشگاه می رفت

 

همانطور که دستی به سر و شکل خود میکشید

 

از جاکفشی کفش هایش را بیرون میکشد ، به سرعت آنها را می پوشد و از خانه بیرون میزند .

 

#پارت_صدوهفتادوچهار

 

در ماشین را باز میکند و به محض نشستنش به روی صندلی هاکان می گوید

 

– نمیومدی دیگه

 

نیم نگاه گذرایی سمت او می اندازد

 

چهره برزخی و درهمش را از نظر می گذراند و سپس جواب میدهد

 

– کار داشتم …

گفتی منتظر میمونی …

 

قرار نبود چون خجالت میکشید جواب او را ندهد

 

اصلا چرا باید خجالت میکشید؟

 

مرد کنار دستش هر چند که حالا غریبه بود شوهرش به حساب می آمد .

 

دلیلی نداشت اینطور رنگ به رنگ شود .

 

چند دقیقه ای که در سکوت سپری میشود

 

صدای هاکان را میشنود

 

– فردا شب دعوتیم

 

نگاه سوی او می چرخاند و میپرسد

 

– دعوت کی؟

کمال خان؟

 

با تایید سر او قیافه اش درهم می رود

 

– توام قبول کردی؟

 

– نپرسید که بخوام قبول یا رد کنم

 

#پارت_صدوهفتادوپنج

 

– کی زنگ زدن؟

 

نگاه هاکان به روبرو بود

برخلاف او که چشم از نیم رخ مرد کنار دستش برنمی داشت

 

– دو روز پیش؟

 

– بعد تو الان داری بهم میگی؟

 

از شاکی شدنش تک خنده ای رو لبهای هاکان می نشیند

 

-خواستم بگم اما ندیدمت …

 

از طعنه کلام او گر میگیرد و نفسش را میان حبس میکند

 

مردک چرا بیخیال نمیشد

 

هر چند که

بیخیال چه میشد وقتی خود شاکی شده بود که چرا به او نگفته است؟

 

– فقط ما دعوتیم؟

 

حین آنکه پشت چراغ قرمز می ایستاد جواب میدهد

 

– نمیدونم ، فرقی داره؟

 

– اره خب ، میخوام بدونم واسه چندنفر باید نقش همسرعزیزت رو بازی کنم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 191

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان

  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobin
Mobin
5 ماه قبل

سلام فاطی چرا آسکور و گردابو نمیزاری؟

تارا فرهادی
تارا فرهادی
5 ماه قبل

چرا نمیشه واسه رمان بگذار اندکی برایت بمیرم کامنت گذاشت یعتی کلا بخش کامنت گذاشتن نمیاد بالا

Sara
Sara
5 ماه قبل

مسخره

مهناز
مهناز
5 ماه قبل

چرا اینقدر دیر میزارید

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x