رمان صیغه استاد پارت 78

1
(1)

تنم مثل كوره آتيش داغ بود و ترس تو عمق جونم ريشه كرده بود. بلوز آستين بلند و از تنم در آوردم و حالا با تاپ مشكي حس مي كردم حالم بهتره.

با دو دلي از روي تخت بلند شدم و سمت در رفتم. در و باز كردم و خيره در اتاق هامون شدم كه درست رو به روم بود.

نيم نگاهي به اتاق مخصوص گيتي كه چسبيده به اتاقم بود انداختم و با عذاب وجدان زمزمه كردم: معذرت مي خوام اما هيچ كس جز هامون بهم امنيت نميده.

بدو بدو سمت اتاقش رفتم و آهسته در و باز كردم. روي تخت دو نفره اش خوابيده بود و ساعدش و روي چشماش گذاشته بود.

آروم سمتش قدم برداشتم و كنار تختش نشستم.
با ترديد و آهسته صداش كردم.

– هامون… هامون…
دستش و برداشت و نگاه خمارش و بهم انداخت.
– جانم؟!

بغضم و قورت دادم تا بيچارگي ام و حس نكنه.
– ميشه پيشت بخوابم؟!

خودش و كنار كشيد و پتوي و كنار زد. روي تخت دراز كشيدم و عطر تن هامون و توي ريه هام جا دادم.
پشتم و بهش كردم تا وسوسه نشم كه بپرم تو بغلش يا نتونم اشكام و كنترل كنم.

پاهام و توي شكمم جمع كردم و يه دفعه لرز بدي تو تنم نشست. دستام و روي بازوهاي خودم گذاشتم.

نفسم و بيرون فرستادم و چشمام و روي هم فشار دادم تا دوباره خوابم ببره؛ اين بار با بوي تن هامون كه كنارم خوابيده بود.

دستم از روي بازوم كنار زده شد و گرماي لذت بخشي جايگزين دست خودم شد.

چشمام و باز كردم و سرم و به عقب برگردوندم. دست هامون بود كه با چشماي بسته روي بازوم گذاشته بود.

متوجه نگاهم شد و چشماش و باز كرد. خودش و جلو كشيد و تنش از پشت بهم چسبوند.

خدايا چه شكلي گرماي بدن يه نفر مي تونه انقدر منبع آرامش باشه كه در ثانيه حالم و خوب كنه؟!

– چي شده ساغر من؟!
بغضم و قورت دادم و به زور زمزمه كردم: هيچي.

– هيچي نشده كه اومدي پيشم بخوابي و حالام داري مثل بچه ها گربه ها تو بغلم مي لرزي؟!

– خواب بد ديدم يه كم ترسيدم.
– يه كوچولو بيشتر از يه كم هوم؟!

سرم و تكون دادم و دوباره چشمام و بستم. بايد مي خوابيدم. حالا كه كنار هامون بودم و حالم بهتر شده بود بايد مي خوابيدم تا فردا حالم بهتر بشه.

دستش و از روي بازوم سر داد پايين و روي شكمم قرار گرفت. دستش و آروم روش شكمم كشيد و تنم مور مور شد.

– بچه دوست داري؟!
چشمام از سوالش گرد شد و يهو تكون خوردم. چرا داشت همچين سوالي رو از من در حالي كه دستش روي شكمم بود مي پرسيد؟!

خودش جواب داد: من عاشق بچه هام. به خصوص دست و پاي كوچولو و بوي بدنشون.

سرش و به سرم چسبوند و در گوشم زمزمه كرد: ولي مشكلش اينجاست كه خودتم بچه اي فنچ كوچولو!

– گيتي كه بچه نيست.
چرا اين و گفتم؟! مي خواستم بگه آره راست ميگي و بعد با خودم كلنجار برم كه قبول كنم هامون هرچي نباشه شوهر گيتيه؟!

– گيتي به اندازه تو خوشگل نيست. من دلم يه پسر تپل و سفيد مي خواد كه موهاشم و چشاشم مشكي. گيتي كه اين شكلي نيست، هست؟!

داشتم از خجالت آب مي شدم و از طرفي تصور بچه اي كه باباش هامون باشه باعث مي شد دلم بخواد جيغ بكشم.

لپم و محكم بوسيد و بدنم به آغوش مردونه و سپر مانند خودش فشرد.

از تصور فرآيندي كه سبب توليد بچه ميشه با هامون و حالا نزديكي اش به بدنم، لپام گل انداخت و حس مي كردم كم مونده بين حصار بازوهاش از خجالت آب شم.

– حالا آب نشي بچه.
لبم و گاز گرفتم و سعي كردم نخندم تا فكر نكنه از اين مدل حرف زدنش خوشم اومده؛ هر چند كه همين طور بود!

– ميشه بخوابيم؟! فردا هم من كلي كار دارم هم تا بعد از يه مدت طولاني بايد بري سركار.

– آخ راست ميگي. شب بخير.
آروم جوابش و دادم و نفهميدم با گرماي تنش و حس خوبي كه داشتم، كي خوابم برد كه حتي يادم رفت ازش بپرسم چي شد كه يهو مرخص شدي؟!
يه بچه تو بغلم بود. صورتش و نمي ديدم اما شك نداشتم بچه خودمه! از شدت خوشحالي دلم مي خواست گريه كنم.

بچه از توي دستام بيرون كشيده شد و نگاهم افتاد به دستايي كه بغل كوچولوش و از بغلم جدا مي كرد.

– بچه… بچم و پس بده…
صداي گريه اش توي گوشم پيچيد و قطره هاي اشك از چشمام جاري شد.

– داري اذيتش مي كني… بدش به من… مادرش منم اون مامانش و مي خواد…

قامت بلندي كه كوچولوم و ازم مي گرفت سمتم برگشت و چشماي عصبي گيتي خون و توي رگام منجمد كرد.

– من بايد مادر اين بچه مي شدم اما تو با هرزه بازي هات و هامون و ازم گرفتي. ديگه نمي ذارم بچه هامون و ازم بدزدي.

– قول ميدم… قول ميدم كاري باهاتون نداشته باشم فقط بچم و بهم بده… قسم مي خورم…

گيتي دورتر مي شد و من از ته دلم گريه مي كردم كه قسم مي خورم ديگه مزاحم هامون نشم.

– ساغر، بيدار شو عزيزم. داري خواب مي بيني ساغر…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

37 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
1 سال قبل

آخه این چیه آدم عوقش میگیره حیف وقت حیف چشم که برای این رمانهای یکی یه رمان خوب معرفی کنه مثله سلبریتی🌹

~M
~M
2 سال قبل

الله پارت بعدیع بِل دیگه اذیت مَکَن 😑🥺

دلارام
دلارام
2 سال قبل

اخه این چه وضع پارت گذاری هس اصن نظرات بقیه رو میخونی بابا من روزی یه جلد رمان میخونم اونوقت تو ماهی یه پارت بزور میزاری احساساتی که از قلمت سرازیر میشه رو دوست دارم اما به نظرت یه ماه واسه نوشتن یه پارت زیاد نیست؟
من رمانای تدریس عاشقانه و استاد متجاوز من عروس استاد استاد خلافکار ۱و ۲ رو خوندم اما سر صیغه استاد دارم دق مرگ میشم پارتاتم حفظ حفظم از بس خوندم

آیدا
آیدا
2 سال قبل

نویسنده حقیقتش ،من رمانتو. از اذر ماه سال نود نه دنبال میکردم،ولی الان بسکه پارتا دیر به دیر گذاشته میشه هر یه ماه یه بار از بی حوصلکی رمانتو میخونم،که اونم اگه بقیه رمانای انلاین دنبال نمیکردم،اصلا طرفم به اینجاها نمیخآرد،اخه الان یه ساله خون به جیگر شدم،واسه همین فکر میکنم خوننده های رمانت ادمایین که به تازگی شروع به خوندن این رمان کردن

Shyli
Shyli
2 سال قبل

بچه ها صاحب این سایت همون صاحبه رمان وانه؟

Shyli
Shyli
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

آها مرسی

Shyli
Shyli
2 سال قبل

نههههه واقعا نویسنده ترنمه امکان ندارهههههه
اخه رماناش خیلی خوب بود این الان خیلی ضعیف شده ب نظرم چون هم پارتگذاری دیره هم اینکه کوتاهه هم همش داره درباره ی ساعر حرف میزنه و هیچی از گیتی و مدر مادرشو و… نمیگع واقعا باورم نمیشه ترنم باشه

Tara
Tara
2 سال قبل

دلبر نویسنده این رمانم ترنمه ؟
من اصلا باورم نمیشه اون رمانا تا اخر جالب بود اما این رمان به این قشنگی بود اولش داره روز به روز ضعیف تر میشه
نویسنده رسیدگی کنه !

دلبر
دلبر
پاسخ به  Tara
2 سال قبل

اره به خدا

دلبر
دلبر
2 سال قبل

وای بچه ها میدونیند نویسنده ترنمه
همونیکه رمان اولش رمان استاد مغرور ۲،عروس استاد ۳،استاد خلافکار هست من باورم نمیشه

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

من داشتم بچم از شیر میگرفتم حوصلم سر رفت این رمان شروع کردم به خوندن حالا بچم شده چهارسالش هنوز ساغر تو اتاق و پذیرایی در حال رفت و آمده
قبل از نوشتن رمان یه کم مطالعه یه کم دقت و خلاقیت بد نیست به خدا
به شعور مخاطب هم توهین نمیشه
این یا در حال گریه اس یا در حال رابطه
حالا از غلط املایی هم میگذریم
والامردا یه سردرد میگیرن اخلاقشون میشه مثل بچه ها بعد هامون تیر خورده آخ نگفت ساغر هم رو دست بلند کرد
یه ذره هم عزت نفس یاد مخاطبا بدین چون مردا بدشون میاد از زنای ضعیف
زن جز رسالت آشپزی و رابطه وظایف خیلی قشنگتر دیگه ای هم داره که ما تو این رمان فقط دو مورد اولی دیدیم
به نظرم زندگی اینقد سطحی نیست که تو این رمان دارین توصیف میکنین قشنگ معلومه تراوشات ذهنی و فانتزی یه دختر دبیرستانی هس
حالا هم حتما میگین اینقد نقد داری نخون من فقط کنجکاو بودم ببینم آخرش چی میشه که حالا همونم برام نیست شاید ده سال دیگه که خدا کمکتون کرد و پارت آخرش گذاشتین خوندم

عسل
عسل
پاسخ به  فاطمه
1 سال قبل

رمان سلبریتی رو بخون عالیه عالی پشیمون نمیشی👌🏻👌🏻👌🏻

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

سلام آره فاطيما جان من اهل يكي ازروستاهاي لرستان هستم.شماچي گلم؟.نويسنده جان پارت جديد چي شد؟؟؟

کهکشانی
کهکشانی
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

سلام 🥲بابا نویسنده این ساغر اختلال دوقطبی داره که یه آن خوشحاله یه آن ناراحت

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

سلام،پارت جديدروكي ميزاري؟ جواااااااااب لطفأ؟.هق هق خسته شديم ازانتظار.من يه دخترلرهستم نويسنده جان هيچ وقت يه لر،رومنتظرنذار…خخخ،حالاجان من بگوكي ميزاري پارت جديدرو

Fatima
Fatima
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

واقعا تو هم لری

~M
~M
2 سال قبل

نویسنده جان میشه دلیل دیر پارت گذاشتنتو بگی مشکل از کجاست 😐😐😑

Ayda
Ayda
2 سال قبل

باوا نمیشه زود پارت بزاری!.؟
ناموصن من یادم میره چی خوندم😐🥲

مینو
مینو
2 سال قبل

لطفازود پارت گذاری کنید
با تشکر

مهدیار
مهدیار
پاسخ به  مینو
2 سال قبل

برای کسی که داره پارت میگذاره متأسفممممم
واقعا اینقد انتظار ما برات جالبه؟
هر روز با کلی ذوق میایم سایت میبینم نه خیر همون پارته قبلیه
از حفظم پارت قبلی ر. انقد که خوندمش
متأسفمممممممممممم براتووووونننننن
بر خلاف دیگران فکر کنم داره خوب پیش میره رمان اگه وسطاش بازم با بازی با احساساتش گند زده نشه تو رمان.
پارت ها هم که ماشالاه نمیگذاشتی بهتر بود والا!
🙁
پس تا همه طرفدارای رمان رو از دست ندادین بجنبین خواهشا التماسا دستورااااا

علیار
علیار
پاسخ به  مینو
2 سال قبل

برای کسی که داره پارت میگذاره متأسفممممم
واقعا اینقد انتظار ما برات جالبه؟
هر روز با کلی ذوق میایم سایت میبینم نه خیر همون پارته قبلیه
از حفظم پارت قبلی ر. انقد که خوندمش
متأسفمممممممممممم براتووووونننننن
بر خلاف دیگران فکر کنم داره خوب پیش میره رمان اگه وسطاش بازم با بازی با احساساتش گند زده نشه تو رمان.
پارت ها هم که ماشالاه نمیگذاشتی بهتر بود والا!
🙁
پس تا همه طرفدارای رمان رو از دست ندادین بجنبین خواهشا التماسا دستورااااا

ملیسا
ملیسا
پاسخ به  مینو
2 سال قبل

نویسنده آیا خبر داری داریم سال ۱۴۰۱ رو شروع میکنیم و شما دارید از سال ۹۹ این رمان رو می نویسی و هنوز تموم نکردی ؟؟؟
آیا میدونستی این یعنی بی احترامی به مخاطب و از دست دادن دنبال کننده هات ؟؟ایا میدونستی جدا از این ها مورد فحش و عنایت قرار میگیری؟؟ایا میدونستی که حداقل باید یه اطلاعی بدی و اگر خودت شرایطش رو نداری ادمین یک اطلاع بده ؟؟
چون واقعا دیگه دارم نگران میشم که خدایی نکرده اتفاقی برات افتاده

ادمین اگر مشکلی هست لطفاً به مخاطبان اطلاع بده تا حداقل به ناحق نویسنده مورد بی احترامی و شماتت قرار نگیره

Zeynab
Zeynab
2 سال قبل

سلام توروخدا زود بزار دیگه اما لطفا هجانم توش داشته باشه اینکه همش شد گریع اه حالا جوری باشه که دل ادم بسوزه اشکال نداره ن بخاطر کوصشعر علکی انقد گریه کنه لطفا یکم هجان تر و عاشقانه تر باشه

آرام
آرام
2 سال قبل

رمان جذابیت خودشو داره از دست میده والا یا کلا فایل کامل رمان رو بزار یا دیگه ننویس…..

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

دیدگاه *سلام نويسنده جان .ميشه تاقبل ماه رمضان تموم كن رمان رو،آخه بايدروزه بگيريم ونميشه افكارمون درگيرمسائل عاشقانه كه گاهي تحريك پذيرن باشيم حيفه،هركي موافقه بگيدتانويسنده جان عمل كنه.

Tara
Tara
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

دلبر نویسنده این رمانم ترنمه ؟
من اصلا باورم نمیشه اون رمانا تا اخر جالب بود اما این رمان به این قشنگی بود اولش داره روز به روز ضعیف تر میشه
نویسنده رسیدگی کنه !

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

دیدگاه *سلام توروبه حرمت ان ماه شعبان ميشه اينقدربرامون كلاس نزاري،وديرپارت جديدبزاري.فكركنم شماازانتظاركشيدن ماخوشت مياد،بخداداره يادمون ميره چي خونديم.

رویا صادقی
رویا صادقی
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

لطفاً پارت بعدی رو هم زود منتشر کنید داستانش خیلی جذاب ، عاشقانه و هیجانی بود یعنی من اونقد هیجان داشتم که بقیشو بخونم که خدا میدونه😍من فکر میکنم که هنوز ادامه داره درسته؟ من که دوست دارم ادامه داشته باشه
منتظرم🙂
منتظر رمان‌های جذاب شما😍
واینکه لطفاً عاشقانه تر و هیجانی تر باشن😍
و چیز دیگه هم اینه که کلمات رو درست بنویسید یعنی بعضی جاها من حتی متوجه نشدم چی نوشتین🤔
و تعریف داستان رو از حرف هایی که بینشون ردوبدل میشه جدا کنید بعضی جاها چسبیده به تعریف داستان
❤❤و اینکه نشانی ایمیلم رو به اسم عشقم گذاشتم❤❤🤗

تارا
تارا
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

چه خوب میشود اگه هفته ای یک بار یه پارت میزاشتی خیلی بهتر بود وقتتم زیاد نمیگرفت

سولی
سولی
2 سال قبل

خ شحال شدم بت این پارت بعد مدت ها یه پارت درست حسابی
بعدیو زود زود بزار لوطفااا😊😊😍

سولی
سولی
2 سال قبل

خوشحال شدم با این پارت بعد مدت ها یه پارت درست حسابی زود زود بعدی ووو بزار لوطفااااا😊😊😍

دسته‌ها

37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x