رمان طلوع پارت ۲۳ - رمان دونی

 

 

_ امیرعلی چیزی نمیخوای بیارم؟….گشنه نیستی؟..

_ نه…..

بدون حرف دیگه ای برمیگردم تو آشپزخونه و پشت میز میشینم….از وقتی از خونه ساره زدیم بیرون تا همین الان جز همین نه، حرف دیگه ای نزده و فکر و خیالمو به طور کامل از ساره و مادر بودنش به سمت خودش کشونده….نمیدونم چرا حرف نمیزنه! و همش تو خودشه….من حتی فرصت نشد برا اون سیلی که بهم زد هم باهاش قهر کنم….

 

_ طلوع…

با صداش از جا میپرم و سمتش میرم….

رو مبل نشسته و با کف دستش به کنارش اشاره میکنه …. یعنی که منم بشینم…

بدون حرفی کنارش جا میگیرم…

_چند وقت پیشه مادرت زندگی کردی؟…

با این حرفش چشم از صورتش میگیرم و میگم: یه…یه دو سه روز….

_ فقط….

نمیدونم منظورش از این سوال ها چیه….

اینبار خیره به چشاش آروم لب میزنم: آره…

_ برا چی پیشش نموندی…

_ خودت که اوضاع اتاقش رو دیدی….منو هم نمیخواست….

_ تا حالا فکر کردی چرا نخواستت؟….اصن چرا یه مادر بچش رو نخواد؟…مگه میشه؟…

_ فعلا که شده….اونم هیچی راجبه دلیلش نمیگه….هیچ حرفی از گذشته نمیزنه که بفهمم چه خبر بوده….

_ یعنی سوگلی که بزرگت کرده هیچ حرفی از کس دیگه ای جز مادرت نزده؟…نه؟…

_ نه…نزده….یعنی فکر کنم کس دیگه ای رو نمیشناخت که بخواد چیز دیگه ای بهم بگه….

 

 

انگار که بیست سوالیش تموم میشه که بدون حرف دیگه ای دوباره زل میزنه به تلویزیون خاموش….

 

کاش میشد بفهمم تو ذهنش چه خبره…نکنه ذهنیتش راجبه بهم تغییر کرده باشه…ولی ازش بعیده…اون خودش میدونه من هیچ شباهتی به اون مثلا مادر ندارم….

 

 

 

*

( چقده خوشگل شده بودی….عجب شوهری هم تور کردی…گشتی گشتی دکتر پیدا کردی…بابا ایول….حالا این دکتره ناخن خشک که نیست….اگه نیست که ما یه ناخنک به مالش بزنیم….هاا؟…نظرت چیه عشقم…قول میدم خیلی اذیت نشی….خداییش خودت دوست نداری زیرم جر بخوری…اگه بدونی چقده بزرگه و بهت……)

 

ادامه ی چرت و پرت هاشو نمیخونم و فورا پیام رو پاک میکنم….

 

خدا لعنتت کنه حیوون…تو از کدوم گوری پیدات شد….

 

بلند میشم و سمت آشپزخونه میرم….یه لیوان آب پر میکنم و میخوام بخورم که با صدای زنگ گوشی از جا میپرم…

 

بدون خوردن آب سمت میز میرم و گوشی رو برمیدارم….

 

حس میکنم که فهمیده که ازش میترسم برا همینم هست که اینطور گستاخ شده….

نفس عمیقی میکشم و تماس رو وصل میکنم….

_ سلام نف….

وسط حرفش میپرم و با صدایی که از خشم میلرزه جواب میدم: ببین بهت چی میگم کثافت نجس…اگه یه یک بار فقط یک بار دیگه پیامی یا تماسی ازت ببینم بلایی به روزت میارم که از اون شبی که اونجوری از درد مثل سگ صدا میدادی هم بدتر باشه آشغا…..

 

_ هییییششش…آروم باش عزیزدلم…کاریت ندارم که…چته پاچه میگیری….

_ حرفامو خوب آویزه ی گوشت کن بیشرف..‌..یه بار دیگه پیام بدی میدم تکه تکه ت کنن…

اینبار صدای خنده ش میپیچه و میگه: به کی بگی…شوشو جان….آق دکتر منو تکه تکه کنه…..بازم میخنده و من با شنیدن قهقهه ش حالم از هر چی خنده ست بهم میخوره…..

_ ببین طلوع…تو اگه میخواستی به شوشو جان بگی تا حالا گفته بودی…منم کاری باهات ندارم…نهایت کارم یکی دوساعته….بعدش دیگه برا همیشه از زندگیت میرم بیرون….

با دندونای کلیدشده میگم: خفه شو سگ کثیف….

 

اینبار خبری از خنده نیست و با جدیت میگه: صداتو ببر دختره ی عوضی….یه بار دیگه دهنت به فحش باز بشه جرش میدم برات….پس خفه شو و گوشاتو خوب باز کن….. چه بخوای چه نخوای اول و آخرش زیرمی پس زر زر نکن…اینو داشته باش چون هیچ شکی توش نیست…راهی نداری….نکه نداشته باشی ها، در واقع دو راه داری یکیش میای پیش من و همه چی برا همیشه تموم میشه اون یکی راه هم اگه دوست داشته باشی که بعید میدونم داشته باشی برات توضیح میدم…ولی پشت گوشی نه…حضوری….فقط اینو بدون طلوع، ازت مدرک دارم…مدرکی که اگه دست دکترجونت برسه با لگد میندازتت بیرون…دیگه خود دانی….

 

 

قطع میکنه و حس میکنم نفس منم باهاش قطع میشه….

موبایل و پرت میکنم و دستامو به سرم میگیرم….

 

چرا زندگی قرار نیست روی خوبش رو به من بدبخت هم نشون بده…..

 

چطوری به امیرعلی بگم…..

 

حس میکنم از وقتی ساره رو دیده یه جوری شده…مثل قبل باهام حرف نمیزنه…نمیدونم شایدم به قول خودش سرش خیلی شلوغه و وقتی میاد خونه حسابی خسته ست….

حالا بیام این قضیه رو هم بهش بگم….از واکنشش میترسم…از اینکه بازم بگه چرا ازم پنهون کردی….من حتی نمیدونم اون اشغال منظورش از مدرک چی هست!

مگه چند بار دیدمش که حالا بخواد ازم مدرکی هم داشته باشه….

 

 

 

 

 

نمیدونم طول سالن رو چند بار طی میکنم…

اینطوری نمیشه..باید بفهمم کامران عوضی از چی حرف میزنه…..

 

موبایل رو برمیدارم و برخلاف میلم که دلم نمیخواد تا ابد صداش رو بشنوم شمارش رو میگیرم…..

 

 

چند بوق میخوره و صدای مزخرفش میپیچه…

_ اوووف خدا…یعنی باور کنم طلوع خوشگله بهم زنگ زد…..

 

وقتی میگه خوشگله دلم میخواد اسید بپاشم رو صورت خودم…..

کثافت بیشرف…..

 

_ ببین چی بهت میگم بیشعور….من هیچ چیزی ندارم که توی نجس بخوای ازش استفاده کنی….تموم زندگیم رو بالا پایین کنن یه خال توش وجود نداره…پس یه بار دیگه….

 

_ اوپس…..یه دیقه هیس شو و بشنو…..که خال نداری نه…..اتفاقا یه خال سیاه خوشگل وسط اون سینته که آدم دلش میخواد یه شبانه روز فقط نگاش کنه….من هیچوقت حرف الکی نمیزنم عزیزم….واتت رو باز کن الان میفرستم برات….

 

قطع میکنم و نت رو روشن میکنم و تمام چشم خیره میشم به گوشی تو دوستم…..

 

طولی نمیکشه که یه عکس برام میفرسته…فورا دانلودش میکنم و وقتی دانلود میشه و عکس رو میبینم حس میکنم قلبم برا چند لحظه می ایسته…دستم رو برا گرفتن چیزی که تکیه گاهم باشه اطرافم میچرخونم ولی هیچ چیزی وجود نداره و با تمام  نقش زمین میشم…..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x