رمان عشق صوری پارت 193 - رمان دونی

 

اولینبار بود از مامان خجالت کشیدم چون میدونستم رو گردنم پر از خونمردگی هاییه که حاصل روابط متعدد این‌چند روز تو خونه ی شهرام بود. یا شاید هم بهتر بود بگم حاصل کرم ریختنهای خودم وگرنه آقا همیشه مخالف این بود حتی من کنارش توی اتاق خوابش باشم!
هه!
مرور این صحنه چقدر بد بود چون هی بهم یاوار میشد تو این جریان دست هرچی خر بود رو از پشت بستم!
به خودم که اومدم و نگاه های سنگین مامان رو روی اطراف گردنم احساس کردم،فورا شالمو درست کردم تا دیگه کبودی هام رو نبینه و بعد هم گفتم:

-دوست پسر داشتن از نظر شما عیبه !؟

نگاه معنی داری به صورتم انداخت ولی بعد جوابی که ازش انتظار میرفت تحویلم داد:

-نه عیب نیست اگه پولدار و خوشتیپ و ثروتمند باشه!

دیدگاه مامان همیشه همینقدر سمی بود!
به مردی لقب آدم حسابی میداد که آمار دلارها و ریالهاش و تومنهاش بالا باشه!
حالا این وسط اگه شعور داشت که وفها…نداشت هم نداشت به جهنم.

لبخند تلخی زدم و با همون صورن و حالتی که از غصه ی اتفاقات امروز رنجور و درهم شده بود گفتم:

-هم خوشتیپ هم پولداره هم ماشینهای گرونقیمت داره هم واسه خودش سری تو سرا داره هم جز کله گنده هاست هم جز زور دارا!

درخشش نی نی چشمهاش از دیدم پنهان نموند!
رسما هیجان زده و خوشحال شد.خیلی سریع و صدالبته صریح پرسید:

-پس چرانمیاد خواستگاریت؟

بیخیال تمام فکرهایی که احتمال میرفت بعد از جواب من به سرش بزنه شدم و با صراحت جواب دادم:

-چون منو واسه ازدواج نمیخواد!

بیخیال تمام فکرهایی که احتمال میرفت بعد از جواب من به سرش بزنه شدم و با صراحت جواب دادم:

-چون منو واسه ازدواج نمیخواد!

وقتی این جواب رو بهش دادم بدون مراعات حال روحیم، غضب آلود و پرخاشگرانه گفت:

-پس بدون که بی عرضه ای دختر عزیزم!
یه بی عرضه که حتی نمیتونه دوست پسرش رو تبدیل به شوهر کنه!

وقتی این حرفهارو ارش شنیدم حس کردم چیزی تو وجودم شکست.
چیزی شکبیه به قلب.
دستهامو رو گوشهام گذاشتم و گفتم:

-بس مامان! دست از سرم بردار!

چشمهاشو واسم تو کاسه چرخوند و با لحن تند و تیزی گفت:

-دست از سرت بردارم ؟؟؟ احمق….من مادرتم…نگران آینده اتم.
فکر کردی این برو رو رو تا همیشه داری؟
بزار جواب این سوال رو من بهت میدم…نه! نداری…تو همیشه این شانس که کلی مرد دورو برت باشه رو نداری چون تو اسکارلت اوهارا نیستی!
بزار دستت رو تو دست کسی که طالبت هست بزارم تا دیر نشده

کلافه و خسته از این حرفها گفتم:

-تورو خدا ولم کن مامان…دست از سرم بردار…

دیگه نتونستم اونجا بمونم و به حرفهاش گوش بدم. بدوبدو از پله ها رفتم بالا درحالی که حس میکردم کلماتش هی تو سرم اکو میشن.
بی عرضه…بی عرضه…بی عرضه…

آره بی عرضه بودم که عاشق کسی که ازش بیزار بودم شدم.بهش وابسته شدم و بعد هم خودمو دودستی تقدیمش کردم درحالی که همین امروز فردا باید شیرینی ازواجش رو زهرمار میکردم!

صدای مامان از پشت سر سوهان کشید رو اعصابم:

-ارتباطتت رو باهاش قطع میکنی و دیگه سمتش نمیری! حالیت شد شیوا؟
من خودم بهترینهارو واست جور میکنم…
اه اه!
موندم این دوتا پپه به کی رفتن!؟
اون از خواهر احمقش
اینم از خودش!

دویدم سمت اتاق خوابم.
مامان و حرفهاش آزار دهنده بود.
هر جایی جز کنار اون میتونستم دست کم یه نفس آروم بکشم.
درو باز کردم و خودمو انداختم داخل اتاق و شروع کردم گریه کردن …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahi
Mahi
2 سال قبل

نصف این پارت به خجالت زدگی شیوا و احساساتش راجب حرفهای مادرش و ازدواج شهرام و ژینوس بود ، یعنی اصلا انقدر که پارت های رمان خوبه که رو دست نداره 🗿 خب نویسنده جان خواهرم یکم داستان رو پیش ببر دیگه ، اوایل انقدر طولانی بود پارت الان اندازه فوت بچه 2 ساله اس

اتنا
اتنا
2 سال قبل

ولی به نظرم واقعا قضیه شهرام اینجوری نیست. دارن برلی یه معامله با اون دختره سر میکنه بعدش کات میکنه.
ولی بازم اونقدری شیوا رو نمیخواد که بیخیال اون معامله یشه؟ 😶

رویا
رویا
2 سال قبل

رابطه اونجوری ک بچه دار بشن ندارن دیدی ک شیوا گفت به خاطر اینکه نمی تونستی از ژینوس بگذری دخترونگی مو ازم نگرفتی چون میترسیدی پس باردار نمیشه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط رویا
aram
aram
2 سال قبل

تا ۱۰ پارت بعدی شیوا داره گریه میکنه عا عا😂

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

چقدر مادر فداکاری تشریف داره مامان این دخترا خاک عالم تو سرشون.

𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
2 سال قبل

ب اعنُم ک شیوا گریه کرد
حالا ک چی مثلا؟!

Arm
Arm
2 سال قبل
پاسخ به  𝐒𝐚𝐛𝐚

بُعنیم😂

انبه
انبه
2 سال قبل

لابد الان ی یه هفته دیگه شیوا گریه زاری میکنه و دوباره با مامانش دعوا می کنه و میره پیش شهرام یا شاید دوسه روز دیگه حالت تهوع بگیره و حامله باشه 😩😩
ب نظرم داره مضخرف میشه
فاطمه جون به نویسنده بگو پنیر پیتزا هم توی پیتزا تا یه حدی خوش مزه است از یه حدی به بعد دل رو میزنه نذاره رمان ب اون حد برسع
مرسی ازت عزیزم ❤🌹

هلیا
هلیا
2 سال قبل
پاسخ به  انبه

اره واقعا زودتر جمعش کنه خسته شدیم دیگه

Mahi
Mahi
2 سال قبل
پاسخ به  انبه

مثالت خیلی باحال بود 🤣🤣

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x