رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 2

1.5
(2)

 

سرمو جلو بردم که با تموم قدرتش توی
چشمم فوت کرد و بغض کرده گفت :

– حالا خوب شدی مامانی ؟؟

– آره درد بلات به قلبم مگه میشه تو باشی و من خوب
نباشم

نمکی خندید و با وجود عروسک توی
بغلش روی پام نشست و سرش رو به
سینه ام چسبوند

عطر موهاش رو عمیق نفس کشیدم
هووووووووم بوی زندگی میداد
بوی عشق و امید ..

با یاد آوری اینکه از تایم ناهار گذشته و
برعکس همیشه چیزی با خودم نیاوردم
و دخترکم چند ساعتی میشه چیزی
نخورده با عجله از خودم جداش کردم

– بریم خونه تنفس مامان

دست کوچیکش رو توی دستم گرفتم
تا از کارگاه بیرون بزنم که سمیه خانوم
مسئول کارگاه با دیدنم اخماش رو توی
هم کشید و گفت :

– جایی تشریف میبری نازی خانوم ؟؟

– یه سر برم خونه به بچه ام غذا بدم
برگردم

– این بغل مغازه هست براش چیزی بخر
تا بخوره :/

– نمیشه به این خوراکی ها عادت نداره

چشم غره ای بهم رفت
و غُرولند کنان از کنارم گذشت و شنیدم
زیر لب گفت :

– سر نیم ساعت نشده برگشته باشی

– باشه خانوم

خم شدم و دخترم رو بغل گرفتم و با
عجله راهی خونه ای که چند کوچه
و خیابون با کارگاه فاصله داشت راه
افتادم

برای اینکه پولامو برای آینده پس انداز
کنم
تا حد امکان توی همه چی صرفه جویی
میکردم و برای همین هیچ وقت به
خوراکی های مغازه عادتش نداده بودم

به خونه که رسیدم دست کوچولوشو رها کردمو
بلند خطاب بهش گفتم :

– تا تو بری دستاتو بشوری من چیزی
برای خوردنت آماده میکنم باشه
قلب مامان ؟؟

-چشم مامانیی

و با دو به سمت دستشویی گوشه حیاط
رفت
با عجله وارد خونه شدم و غذایی که از
دیشب مونده بود رو گرم کردم

وقتی که غذاشو دادم و لباساش رو
عوض کردم و با اینکه میدونستم زیادی
خسته اس و از صورتش بیخوابی میباره
ولی به اجبار با خودم باز سرکار بردمش

هنوز سر کوچه نرسیده بودیم که صدای
خواب آلودش به گوشم رسید

– مامانی من خوابم میاد 🙁

با نگرانی سمتش خم شدم

– بیا بغلم بخواب

با وجود وزن نسبتا سنگینیش بغلش کردم
و سعی کردم به قدمام سرعت ببخشم و
تا دیر نشده خودم رو به کارگاه برسونم

با رسیدنم سمیه خانوم طبق معمول
اخم و تخمش به راه بود ولی بی اهمیت
بهش دخترم روی قالیچه کوچیکی
که گوشه کارگاه پهن بود خوابوندم و
سرکارم برگشتم

اینقدر مشغول کار بودم که متوجه
تاریکی هوا و پایان تایم کاری نشده بودم
یکدفعه با نشستن دستی روی شونه ام
به خودم اومدم و سرم به عقب چرخید

-سلام خوشگله

زهرا بود که داشت با مهربونی نگاهم
میکرد .
با دیدنش توی اوج خستگی لبخندی زدم
و گفتم :

– سلام چه عجب از این ورا ..؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

24 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بدبخت
بدبخت
1 سال قبل

یعنی بقران امتحانا امتحانا نکشتنمون ولی انویسنده این رمان مارو ذره ذره میکشه
بابا خو یکم بیشتر بنویس چی میشه اخههههه

peony
peony
پاسخ به  بدبخت
1 سال قبل

حق حق حق🤣🤣🤣

Helma
Helma
پاسخ به  بدبخت
1 سال قبل

بارش مقدار خیلیییییی زیاد حق رو داریم😂😂

Eli
Eli
1 سال قبل

اع همش چرت و پرت ب این نویسندع اصلی بگو خب یکم بیستر بزارع

فصل اول ۱۸۴ تا پارت بود
ک تا حالا این قدر نخوندع بودم
فصل دوم چند تا پارت دارع؟؟؟؟

فروز
فروز
1 سال قبل

حالا که ذره ذره میری جلو یه ذره هم از اراد و مامانش بگو…دلمون خوش باشه

niayesh
niayesh
1 سال قبل

همینطوری الکی تایپ میکنی قبل از اینکه بخوای رمان انلاین بدی بیرون باید کامل رمانو بنویسی نه اینکه یکم یکم بنویسی

رویا
رویا
1 سال قبل

تا هفته دیگه نازی میره خونش شام میخوره بعدش تا سال بعد میرسه به اراد خدا میدونه کی اشتی کنن وما اونموقع چند ساله هستیم

یاسی
پاسخ به  رویا
1 سال قبل

من۴٠سالم میشه بقران👋🏻

Melina
Melina
پاسخ به  رویا
1 سال قبل

جررررررر 😂😂😂

ف.م
ف.م
1 سال قبل

الان دو روز گذشته این یه ذره رو نوشته، چقدر سختی کشیدی ، خدایی اگر دو ماه کلا فصل دوم رو شروع نمی‌کردی بعدش پارت های طولانی میذاشتی کسی فکر نکنم اعتراضی داشته باشه همه خیالشون راحت تره ، آخه چیه این یه ذره یه ذره ، گیر آوردین همه رو

H_k
H_k
1 سال قبل

:)شروع شد:) ی نمع زیاد تر بنویس 😑

سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
1 سال قبل

تو رو قرآن تو که دیگه یروز در میون میزاری خوب طولانی ترششششششششششش کنننننننن

اتنا
اتنا
1 سال قبل

چقدر کوتاه

negar
negar
1 سال قبل

خوب بود

انیسا
انیسا
1 سال قبل

تو این چند سال اراد دنبال نازی نگشته بچه نازی چند سالشه

سوگل
سوگل
1 سال قبل

خوب بید💛

⁦=_=⁩
⁦=_=⁩
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

کُجَنِش خو بید؟
دقیقا کُجَنِش؟

مهشید
مهشید
پاسخ به  ⁦=_=⁩
1 سال قبل

کُرو ولشون کن حالشو خوب نی

سوگل
سوگل
پاسخ به  ⁦=_=⁩
1 سال قبل

اگه خوب نیست نخون مجبور که نیستی

Zari
Zari
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

نازی رفت خونه غذا خورد و برگشت😐میتونم بپرسم کجاش خوب بود؟!

peony
peony
پاسخ به  Zari
1 سال قبل

وای حق بود بعد چجوری تو دوتا پارت فقط روخونه و برگشت مردم تو یه پارت ازدواج میکنن بچه دار میشن بچه هاشون اردواج میکنه نوه دار میشن😐🤣🤣🤣

Helma
Helma
پاسخ به  peony
1 سال قبل

والا تو سریالای ایرانی در عرض ۳۰ ثانیه حامله میشن میزان اونکه یه پارته رمانه🤣🤣🤣🤣

یاسی
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

کجاششششششششش عرررررر
یا خودتون قبرم کنید یا خودم بکنم

سوگل
سوگل
پاسخ به  یاسی
1 سال قبل

خودت بکنی بهتره

دسته‌ها

24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x