رمان عشق ممنوعه استاد پارت 172 - رمان دونی

 

وقتی دید فقط مات و متحیر به دهنش خیرم و هیچی نمیگم تکون محکمی بهم داد و عصبی فریاد کشید :

_با تواااااااااام حواست هست

وحشت زده خودم رو عقب کشیدم و سعی کردم ازش فاصله بگیرم

_تو تو دیو….نه شدی

کلمات رو بریده بریده و با لُکنت به زبون میاوردم درست مثل کسایی که روحی توی بدنشون نیست و شوکه شدن

_دیونه شدم که میگم از بند تنها چیزی که تورو به اون خانواده وصل میکنه رها شو هاااا ؟؟

نمیخواستم بیشتر از این چیزی بشنوم
دستمو روی گوشام گذاشتم و توی خودم جمع شدم

_ساکت شوووو نمیخوام هیچی بشنوم

سمتم اومد و دستمو گرفت و سعی کرد از روی گوشام کنارشون بزنه

_چرا ساکت شم هااا باید به حرفام گوش بدی
چون میخوام از این خریتی که داری میکنی دست برداری

اشکام گلوله گلوله از چشمام پایین میچکیدن
که ناباور فقط نگاهش میکردم باورم نمیشد اینی که تا این حد بی رحم شده امیر باشه

بغض کرده با لبهایی که میلرزیدن به سختی زمزمه کردم :

_چطور دلت میاد بمیره اون خیلی کوچیکه

با این حرفم کلافه چشماش رو بست
و با فکی که از شدت خشم منقبض شده و تموم عضلاتش بیرون زده بودن غرید :

_دلم میاد میدونی چرا ؟؟

پلکی زدم که اشکا با سرعت بیشتری تموم صورتم رو پُر کردن و در جواب حرفش فقط توی سکوت با ترس خیره اش شدم

وقتی دید هیچی نمیگم چشماش رو باز کرد و با ناراحتی ادامه داد :

_چون تو برام باارزش تری و نمیخوام بدبخت بشی

قلبم توی سینه ام فشرده شد
حالش رو درک میکردم از آینده ام میترسید از اینکه چطوری میخوام این بچه رو بزرگ کنم اونم بدون هیچ پول و سرپناهی

بالاخره بغضم شکست
و درحالیکه دستامو دور شکمم حلقه میکردم با درد نالیدم :

_اگه من برات باارزش و مهمم پس بدون اون یه تیکه از وجودمه و من میخوامش

با این حرفم ، درمونده چنگی توی موهای پرپشتش زد و با تموم قدرت کشیدشون فهمیده بود اصلا نمیتونه نظرم رو عوض کنه

بعد از اینکه کلافه چند بار دور خودش چرخید به سمتم اومد و جدی پرسید :

_مطمئنی که هیچوقت پشیمون نمیشی ؟؟

سری به نشونه تایید تکون دادم

_آره مطمئنم !!

یکباره انگار تموم خشمش فروکش کرده باشه لبه تخت نشست و آروم زیرلبزمزمه کرد :

_باشه هرچی خودت می……

باقی جمله اش با باز شدن یهویی در اتاق و داخل شدن پرستار عصبی همراه چندتا نگهبان نصف و نیمه رها شد

نگهبان عصبی سمتش اومد

_ پاشووو آقا

امیر بدون اینکه یک سانتی از جاش تکون بخوره بیخیال گفت :

_جام راحته

نگهبان بالای سرش ایستاد و آروم ضربه ای روی شونه اش کوبید

_گفتممم پاشو باید که بری

با اخمای درهم ، زیر دستش زد

_ای بابا بیخیال ما شو دیگه ….

_نظم بیمارستان رو بهم زدی بعد توقع داری بیخیالت بشم ؟؟

با این حرفش ، امیر چپ چپ نگاهی سمت پرستار انداخت

_دروغ به گوشتون رسوندن جناب

پوزخندی زد و کنایه آمیز گفت :

_هه دروغ ؟! پاشو برو بیرون و ما رو کم اذیت کن پسر

هرچی با امیر بحث و دعوا کردن تا بیرونش کنن نتونستن چون اون پرروتر از این حرفا بود و کوتاه نمیومد

بالاخره تونست تا زمانی که من مرخص بشم قانعشون کنه که پیشم بمونه به شرطی که تموم مدت آروم و ساکت باشه

هنوز بعد از گذشت چندساعت تموم بدنم داشت میلرزید و ناراحت توی فکر فرو رفته بودم و به حرفای امیر فکر میکردم

تموم مدت درگیر مرخص کردن و بردن من از بیمارستان بود و من با ترس منتظر برگشتنش بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یاس
یاس
2 سال قبل

یا خدا یکی بگه به اراد بره دکتر بفمه که اون نازی بارداره خدا

منتظر
منتظر
2 سال قبل

تو این بدبختی و بیچارگی نازی تازه فکر کنم امیرم عاشقش شده

Anita
Anita
2 سال قبل

خیلی چرت شده نویسنده هرکی به دردش بخوره میاره تو پارت ها و ی نظم درستی نداره داستان، مثلا الان ناهید کجاست؟ بابای آراد چرا نمیاد؟ مائده چکار میکنه؟
اریا نمی خواد بیاد سراغ پرستار بچش؟داستان تا قبل رفتن نازی از پیش اراد و انتقام گیریش عالی بود بعدش دیگه قلم نویسنده افتضاح شد و پارت ها هم کم شدن💔

فروز
فروز
2 سال قبل

مرسی…ولی این اراد کدوم گوریه؟میتونست به بیمارستانها سر بزنه…سر اون دختره که اسمشو داد براش تحقیق کنن چی اومد ؟ یه کمی هم از فامیل داماد برامون بگو😀🧐🤔

negar
negar
2 سال قبل

مثل همیشه کم بود

ف.م
ف.م
2 سال قبل

الان اسم این یه تیکه رو گذاشتین پارت؟!؟!؟ دیگه شورشو درآوردین…مسخره بازی شده

تمنا
تمنا
2 سال قبل

خیلی چرته یه دختری که تمام عمر جیب بری کرده و پسرانه زندگی کرده شب تولدآراد رقص چاقو اجرا میکنه و یا وقتی میفهمه حامله ست حس مادریش گل میکنه و یا ناهید اون چند روزی که نازی خونه شون بود وفهمیده بود دخترشه چرا یه سر بهش نمیزد چرا تو این رمانا پسره هم شرکت داره هم استاد دانشگاه است و… این نازی و آراد اینقدر احمق هستند که درک نمیکنند آراد بزرگتره و نمیشه که خواهر برادر باشند؟ مادر واقعی آراد اون زنییه که ته باغ زندگی میکنه دیگه خیلی کش دار شده و جذابیتی نداره

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل
پاسخ به  تمنا

واقعا اون زن ته باغ مادر آراده ؟!😳 پس ماجرا اش چیه چرا باید اون جا باشه و خودش را از همه مخفی کنه از ناهید بترسه از آراد بترسه یعنی خود آراد می دونه اون مادرشه

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل
پاسخ به  حدیثه

نه قطعأ نمیدونه چون ناهید بهش گفته بود
هیچ وق ته باغ نری…!
حتی آراد اجازه ورود به نازی نداد /:

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل
پاسخ به  Roghayeh

خب آخه چرا؟
یعنی الان آراد فکر می کنه ناهید مادرشه ؟ خب وقتی نازی را طلاق داد لابد یه همچین فکری کرده آخه ناهید چرا باید همچین کاری کنه ؟
بیچاره آراد اگه بفهمه حقیقت را بهش نگفتند دوباره یک بار دیگه نابود میشه اون دفعه قلب اش درد گرفته این دفعه چه بشه خدا می دونه هیییییییییییی ،😭😭

خدا لعنت ات کنه ناهید همه را تو دردسر انداختی

بابای آراد چی

از وجود اون زن اطلاع داره

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  تمنا

سومولون خودتی؟؟

باران
باران
2 سال قبل
پاسخ به  ساحل

واقعا شورشو در آوردی من موندم رمان عشق صوری و عشق ممنوعه استاد باهم تا امروز ادامه داشته و الان آیا این آراد گوربه گور شده نمی‌فهمه خره آخه اون دختره بخت برگشته بالا میاره شکم باد کرده ویار داره بعد آقا نمی‌فهمه حاملس (کره داره ) والا

چند تا پارت مونده ؟؟

ساحل
ساحل
2 سال قبل

مرسی از این همه اتفاق مهیج اصن😐💔

Fati
2 سال قبل

آراد کجای ؟
مائده چرا نمیگه بیمارستان رفته؟
آخه کی آراد می‌دونه نازی حامله ی 🙁
؟؟؟؟؟؟؟

پ ا
پ ا
2 سال قبل

همین چرا زود تموم شد😐 خوب بود ولی مرسی ولی کم بود هیچ اتفاقی نیوفتاد

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط پ ا
دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x