رمان عشق ممنوعه استاد پارت 180 - رمان دونی

 

– بحث ما به تو مر….

باقی حرفم با دیدن صورت آرام و
ریلکسش توی دهنم ماسید ، این الان چرا
اینقدر آرومه ؟؟

اگه حالت عادی بود الان دادو بیداد راه مینداخت
و با دعوا میخواست من رو
مقصر همه چیز بدونه و بفهمه نازی کجاست
ولی الان ….

یه چیزی این وسط مشکوک میزد
اونم زیاد از حدی که در انتظارم بود

– تو خبر داری کجاست نه ؟؟؟

پوک عمیقی به سیگار توی دستش زد
و دودش رو با قدرت توی صورتم فوت
کرد

با سرفه یک قدمی ازش فاصله گرفتم
که پوزخندی گوشه لبش نشست و با
خشم خاصی گفت :

– نه ولی اگه خبرم داشتم بهت نمیگفتم

با تنه محکمی که بهم کوبید میخواست
از کنارم بگذره که بی فکر بلند گفتم :

– هه میدونم که توی این مسافرخونه
اس وگرنه تو بیست و چهاری اینجا
چیکار میکردی

قدماش از حرکت ایستاد و همین باعث
شد که نور امیدی توی دلم روشن بشه

– پس تو منو تعقیب میکنی ؟!

– نه چون تو برام مهم نیستی دنبال نازیم

درحالیکه با تمسخر میخندید به سمتم
چرخید :

– برات مهم بود که در به درش نمیکردی
درضمن جناب استاد من اینجا کار میکنم
که بیست و چهاری حضور دارم پس
چی ؟؟،، اشتباه به عرضت رسوندن

یعنی چی که اینجا کار میکرد
بعد از اینکه نگاهش رو توی صورت بهت
زده ام چرخوند با تاسف سری به اطراف
تکون داد و خطاب به رییس مسافرخونه
گفت من میرم دنبال سفارشایی که
داشتید

و جلوی صورت وا رفته ام از
مسافرخونه بیرون زد و من گیج رو تنها
گذاشت

با اینکه حدوده ده دقیقه ای بود که رفته
بود
ولی هنوز نمیتونستم حرفش رو باور
کنم یعنی چی که اینجا کار میکنه

اونم کی ؟؟
امیری که تموم عمرش رو کار خلاف
میکرده و دستش کج بوده

مشکوک به سمت رئیس مسافرخونه
برگشتم

– این چیزی که امیر گفت واقعیت
داره ؟؟

منتظر بودم بگه دروغ میگه و من اصلا
نمیشناسمش ولی برعکس انتظارم
سری بر تایید حرفم تکونی داد..

– آره خیلی وقته اینجا مشغوله

– دروغ که نمیگی ؟؟

چپ چپ نگاهم کرد :

– چه دروغی دارم به شما بگم جناب

اوکی زیرلب زمزمه کردم و عقب گرد
کردم تا بیرون برم ولی یکدفعه با فکری
که به ذهنم رسید ایستادمو به سمتش
چرخیدم

– میزاری یه نگاهی به مسافرخونه
بندازم ؟؟

– چی ؟؟؟؟

ابرویی بالا انداختم و باز حرفمو تکرار
کردم
عصبی شد درحالیکه دفتره جلوش رو
میبست بلند گفت :

– حرفی که زدی رو نشنیده میگیرم حالام
بهتره زودتر بری

این جور آدما فقط از یه طریق سست
میشدن که اون راهم من خوب بلد بودم
پس دستمو داخل جیب شلوارم فرو برده
و به سمتش رفتم

کیف پول پر از تراولم رو باز کردم و
جلوش گذاشتم با لب لوچه ای که
آب ازش چکه میکرد نگاهشو روشون
چرخوند

– هرچی میخوای بردار

دستش به سمتشون رفت
ولی یهو وسط راه دستش خشک شد
و پشیمون شده مشتش کرد و پایینش
انداخت

– نمیخوام

با تعجب لب زدم :

– چرا ؟؟

با پوزخندی گوشه لبش بهم پشت کرد

– چون من کار خلاف قانون انجام نمیدم
و شما هم همون کار رو ازم میخوای
یعنی سر کشیدن توی اتاق های مردم..

– ولی من باید زنمو پیدا کنم

یکدفعه از کوره در رفت و صداشو بالا
برد

– ای بابا چندبار باید بگم کسی با این
اسم و مشخصات اینجا نیست

بعد از کلی سر کله زدن باهاش فهمیدم
بی فایدس و نمیزاره من خودم تک تک
اتاق هاشو بگردم چون هنوز به امیر شک
داشتم که راست گفته باشه

عصبی از مسافرخونه بیرون زدم
که حمید با دو خودش رو بهم رسوند
همین که میخواست چیزی بگه

با یه حرکت یقه اش رو گرفتم و سمت
خودم کشیدمش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Anita
Anita
2 سال قبل

فاطمه جون شما با نویسنده در ارتباط نیستی بهش بگی رمانشو درست بنویسه؟ الان مارو چندین ماه منعبه خودش کرده شورشو در اورده میدونی ما از کی منتظر اینیم که این دوتا دوباره باهم باشن؟ راز ها کشف بشن؟ 😐💔 از حدودا پارت ۸۶ اینا بود و الان ما پارت ۱۸۰ هستیم :||||||| واقعا خجالت داره

یوکابد
یوکابد
2 سال قبل
پاسخ به  Anita

دقیقاااااااااا

یوکابد
یوکابد
2 سال قبل

اوووووف الان سه چهار تا پارته که اراد میخواد بره اتاقای مسافر خونه رو ببینه بابا آلمان نمیخواد بره که،
همین سه چهار تا پارت اخری ها رو میتونستین تو چند خط خلاصه کنین

Zahra
Zahra
2 سال قبل

خیلی ‌کم بود

ف.م
ف.م
2 سال قبل

اینجوری پیش بره باید منتظر پارت 500 باشیم

سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
2 سال قبل

🥲
این چرا اینقدر زیاد بود مردم اینقدر خوندم خسته شدم اهه

negar
negar
2 سال قبل

خیلی کم بود😑

momo
2 سال قبل
پاسخ به  negar

هم کم هم چرت
دوساعت فقط داشت با امیر حرف میزد و تراولاشو نشون میداد.
خدایی این نویسند داره خودشو گول میزنه یا مارو؟؟؟
یکم از ترنم یاد بگیره .اون یه نویسنده واقعیه و رماناش واقعا ارزش خوندن و وقت گذاشتن رو داره!!!!!!!!

Shyli
Shyli
2 سال قبل
پاسخ به  momo

با قسمت اول حرفت موافقم ولی تا اونجایی ک من فمیدم رمان صیغه استاد رو همین ترنم نوشته و صدای همه در اومده سه جلدی ک نوشت خیلی عااالللیییی بود ولی صیغه استاد افتضاحه رمانای دیگش رو نخوندم اگه قشنگه میشه لطفا معرفی کنی؟

momo
2 سال قبل
پاسخ به  Shyli

ببین این سه رمانی که بهت میگم به هم ربط داره
اول استاد مغرور من
دوم عروس استاد
سومی استاد خلاف کار
خیلی رمان قشنگیه اینار به ترتیب بخون

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x