رمان ملورین پارت 23 - رمان دونی

 

 

چشم از دخترک که ناخواسته داشت دلبری میکرد گرفت و اهسته گفت:

 

– نکن!

 

ملورین اما گیج گفت:

 

– چیکار؟

 

سعی داشت هر طرف را نگاه کند بجز چشم های گرد شده‌ی ملورین را!

 

پدرسوخته بی آنکه حتی خودش بداند داشت دل از مرد روبرویش می‌برد!

 

خواست حرف دیگری بزند که در اشپزخانه به ناگاه به داخل کوبیده شد و صدای مینو در گوشش نشست:

 

– اجی…عه عمو شما اومدین؟

 

حرفش را زد و سپس با جیغ کوتاهی که کشید خودش را از پای محمد اویزان کرد.

 

خم شد و دست زیر تن کوچک مینو انداخت و از روی زمین بلندش کرد.

 

تنش را کمی به خود فشرد و روی موهایش را چند بار بوسه زد و گفت:

 

– سلام قشنگم! خوبی دختر؟

 

مینو لب برچید و هر دو دستش را دکر گردن محمد حلقه انداخت و با ناراحتی گفت:

 

– نه عمو جون! امروز دکتر بودم باز ولسم دارو نوشته!

 

شنیدن این حرف مینو کافی بود که نگاهی به ملورین بغض کرده بیندازد و همه چیز دستگیرش شود!

 

 

 

سعی کرد با لبخندی عادی سر و ته ماجرا را حل و فصل کند و گفت:

 

– خب! داروهاتو بخوری زودِ زود خوب میشی پس!

 

مینو حرفی نزد و تنها سرش را روی شانه‌ی محمد گذاشت اما ملورین…

امان از چشم‌های پر از اشکش!

 

اب گلویش را به سختی پایین فرستاد و رو به مینو که دوباره خمار از خواب شده بود گفت:

 

– چی میخواستی مینو؟

– آب!

 

سریع پشتش را به آن دو کرد و به سمت سینک ظرفشویی رفت، لیوان کوچکی رو از اب پر کرد و به دست مینو داد.

 

مینو لیوان را از دستش گرفت و تمام آب را یکجا سر کشید و دوباره پلک بست.

این همه کسل بودن اصلا طبیعی نبود!

 

هر دو به ارامی از آشپزخانه خارج شدند و محمد تن کوچک مینو را روی تشک گذاشت و خودش نیز کنارش نشست.

 

انقدر موهای کم پشت و بورش را نوازش کرد که مینو دوباره به خواب فرو رفت و صدای نفس های منظمش در فضای کوچک خانه پیچیده شد.

 

اهسته سرش را به سمت ملورین چرخاند و صدایش زد:

 

– ملو؟

 

با شنیدن صدای محمد سر بالا گرفت و نگاهی پر از ناراحتی نثارش کرد.

 

– مینو حالش خوبه؟

 

تنها همین یک جمله کافی بود تا بغضش بی صدا بشکند و سر به دو طرف تکان دهد:

 

– نیست!

 

حرفش را زد و به سختی از روی زمین بلند شد و به سمت اتاقش رفت.

 

 

لب گزید و پشت سر ملورین وارد اتاق شد.

از پشت به اندام کوچک و شانه های لرزانش نگاه کرد.

 

درب اتاق را اهسته بست و دست به جیب نزدیکش ایستاد و گفت:

 

– دکتر چی گفت بهت؟

 

با بغض به سمت محمد برگشت، چشم‌هایش مدام پر و خالی می‌شدند و دلش را می‌لرزاندند، اب بینی‌اش را کمی بالا کشید و گفت:

 

– گفت….گفت بدنش دیگه..تحمل شیمی درمانی رو نداره!

 

ابروهایش را در هم فرو کرد و گفت:

 

– یعنی چی؟ پس باید چیکار کنه؟

 

چانه‌اش شروع به لرزش کرد و همزمان که قطره های اشکش روی گونه اش سر میخورد گفت:

 

– باید قرص شیمی درمانی بخوره…

 

کور سوی امیدی در دلش روشن شد و لبخندی کج کنج لبش نشاند و گفت:

 

– خیله خب چه عالی اینکه خوبه!

 

ملورین سکوت کرد و هیچ نگفت!

نمیتوانست درد نداری‌اش را جار بزند!

 

اما با این حال محمد تا انتهای سکوتش را متوجه شد و یک قدم به سمتش برداشت:

 

– مشکل چیه؟

 

مشکلش هزار چیز بود ولی نمیتوانست بگوید!

اصلا پای محمد را برای چه به این ماجرا باز کرده بود؟!

 

سرش را به دو طرف تکان داد و در حالی که بیخ گلویش از شدت بغض داشت منفجر میشد گفت:

 

– هیچی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان چشم های وحشی روژکا به صورت pdf کامل از گیلدا تک

      خلاصه رمان:   دختری به نام روژکا و پسری به نام فرهمند پارسا… دخترمون بسکتبالیسته، همزمان کتاب ترجمه میکنه و دانشگاه هم میره پسرمون استاد دانشگاهه     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
1 سال قبل

مینو یادم مو نداشت. حالا چطور رو موهاش بوسه زد و نوازششون کرد

علوی
علوی
1 سال قبل

اینم اره حل آسون داره. ملورین استخدام بشه به عنوان نظافت‌چی و مستخدم خونه محمد. دائم، 24 ساعته، با خدمات اضافه 😉🙄 دستمزدش، داروهای مینو و هزینه درمانش.
مادر پدر محمد جیغ جیغ خواهند کرد. مینو طاقت نمیاره و آخرش از مریضی می‌میره. ملورین حامله می‌شه. محمد نگهش می‌داره. تمام!!
.
.
.
.
امشب دوباره دارم بد اخلاق می‌شم. همه قصه‌های دور و برم مثل قصه‌های مامان بزرگم داره کش میاد و دختره توش یه مظلوم ساکت حرف‌گوش‌کنه!!!
دلم یه مغز متفکر سیاه می‌خواد که همچین برای اینکه حوصله‌اش سر رفته سه چهار تا کشور رو درگیر جنگ و خونریزی کنه

فرزند چهار گوشه زمین
فرزند چهار گوشه زمین
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

منم دلم میخواد

کسی اگه یه همچین رمانی داره معرفی کنه 🙏

M.h
M.h
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

من عشق با چاشنی خطر رو میخونم بد نیست

ام البنین ابوالحسنی
ام البنین ابوالحسنی
1 سال قبل

اولین کامنت 😶

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ام البنین ابوالحسنی
Yas
Yas
1 سال قبل

اورین🤗😂

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x