رمان ملورین پارت 50 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

محمد لبخند پهنی به او زد و دستش را روی پای  ملورین که در شلوار سفیدش خودنمایی می‌کرد گذاشت:

– قربون خانم خوشگلم بشم

امشب می‌برمتون پاتوق خودم مطمئنم مینو عاشقش می‌شه…

 

 

ملو لبخند خجالت زده ای زد و برای اولین بار با محمد همراهی کرد، دستش را روی دست محمد گذاشت و چیزی نگفت.

 

 

نگران آینده بود ولی سعی کرد با اورثینگ همه چیز را خراب نکند.

 

 

چند دقیقه بعد  ملورین لباس هایش را عوض کرد، محمد اصرار داشت زود تر به آن رستوران بروند و از فضای نابش لذت ببرند.

 

 

ملورین لباس نو و قشنگی تنِ مینو کرد و هر سه سوار ماشین شدند.

 

 

– منتظرم ببینم اینجایی که تو انقدر ازش میگی چه جور جایی ِ! حتما باید جای قشنگ و نابی باشه.

 

 

– شک نکن ملو خانم!

 

 

به در ورودی که رسیدند مینو با ذوق و شوق خاصی به پنجره ماشین چسبید.

– وای چقدر اینجا گل داره آبجی.

 

 

ملورین به ذوق کودکانه اش لبخند زد و پیاده شدند، رستورانی که آمده بودند تقریبا سنتی بود و تخت های سنتی‌ای که با گلیم مزین شده بودند، در گوشه و کنار رستوران قرار داشتند.

 

 

 

 

ملورین دست هایش را در هم پیچ داد و لب زد:

– بی‌خود نبود از اینجا تعریف می‌کردی! واقعاهم جای قشنگیه.

محمد دست مینو را گرفته و به سمت یکی از تخت ها کشید.

– غذا هاش و نچشیدی! لامصب انقد خوش مزه اس دلت می‌خواد انگشتاتم باهاش بخوری.

 

هر سه کفش هایش را در آورده تا گلیم روی تخت ها کثیف نشوند، ملورین اخم مصنوعی کرد و لب زد:

– آهان یعنی از غذای منم خوشمزه‌تره؟!

 

محمد منو را از روی تخت برداشت و همین طور که نگاه گذرایی می‌انداخت قهقه سرخوشش بالا رفت:

– این چه حرفیه خانممم؟! شما آشپزیت یکِ بین الملله، آشپزای فرانسه رو صد هیچ می‌زنی!

 

ملورین به زبان بازی های شوهرش لبخند زد و شروع کرد به خواندن غذا های برای مینو.

 

 

 

محمد سه پرس چلو کباب سفارش داد و بعد از آن تا فاصله ای که غذا هارا بیاورند به سمت سرویس بهداشتی رفت تا دستش را بشوید.

 

ملورین هم با مینو درباره اتاقش حرف می‌زدند چون مینو بیش از حد ذوق اتاقش را داشت.

دلش بعضی اوقات برای خواهرش می‌سوخت.

چیز های زیادی کوچک هم خواهر کوچولویش را به وجد می‌آورد.

 

محمد هنگامی که از سرویس بهداشتی برمی‌گشت دختری جلوی راهش سبز شد، حتی به سختی نام دختر را به یاد آورد.

یکی از دخترانی بود که در زمان مجردی اش شیطنت های خاص خودش دامن گیر او شده بود.

 

 

 

 

 

دختر لبخند زده و به محمد سلام کرد.

– خوبی محمد جان؟!

 

محمد نگاه چپی به دختر انداخت و گفت:

– ممنون، سرویس بهداشتی خانم ها از اون طرفه!

 

 

به زبان بی زبانی به دختر گفته بود که نمی‌خواهد بیشتر از این گفتگو را ادامه دهد!

 

زن چیزی نگفت و با لبخندی از روی حرص به آن طرف تغییر مسیر داد.

 

محمد به سمت ملورین رفت، می‌دانست که ملورین از گذشته او خبر دارد ولی دلش نمی‌خواست شب عروسی‌شان با یک سوتفاهم خراب بشود پس در دل دعا کرد ملورین آن زن را ندیده باشد.

 

محمد به محض رسیدن به تخت روی آن نشست و به کباب های چرب و خوش رنگ خیره شد.

 

– الانِ که صدای قار و قور شکمم بلند شه.

 

 

ملورین ظرف کباب را جلوی محمد گذاشت:

– چرا انقدر دیر اومدی غذا دیر شد؟!

 

– ببخشید خانمم!

 

محمد این را گفته و بی هوا گونه ملورین را بوسید که ملو همانند غنچه ای تازه شگفته سرخ شد.

– محمد!!

 

او که از خجالت زدگی دخترک سر کیف می‌آمد قهقه ای زد و لقمه ای گرفت.

 

خداراشکر مینو زیاد روی رفتار های آن دو دقیق نمی‌شد و سوال پیچشان نمی‌کرد.

ملورین لقمه ای برای محمد گرفت و به دستش داد.

– راستی هر وقت کارت سبک بود بیا بریم سر خاک مادر و پدرم.

 

محمد لقمه را بلعید و گفت‌:

– حتما عزیزم هر موقع گفتی می‌ریم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 112

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
روا
روا
10 ماه قبل

حس میکنم آرامش قبل توفانِ

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

فاطمه جان لطفا سال بد رو بذار

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x