رمان ملورین پارت 25 - رمان دونی

از خجالت سر در گریبان محمد فرو کرده و همانجا به ارامی لب میزند:

– نگو اینطوری خجالت میکشم!

محمد حریص چنگی به زیر باسنش زد و به ناگاه تنش را از روی زمین بلند کرد.

از ترس نیفتادنش سریع هر دو پایش را دور کمرِ محمد حلقه کرده و با چشم هایی گرد شده لب زد:

– وای؟ چیکار میکنی محمد؟

از این محمد گفتن بدون پیشوند و پسوندش قند در دلش آب شد، پر از حرص لب زد:

– جان؟ جان؟ بخورم اون زبونتو که اینطوری میگه محمد؟ آره توله؟

خجالت و ترس و شور و شوق همه در تنس پیچیده شده بود.

ترس بیدار شدن مینو یک طرف و از طرف دیگر حس خوبی که از حرف‌های محمد در دلش پیچیده شده بود، دو طرفش را احاطه کردند

در گیر و دار بلند کردنش از روی زمین چادر از روی شانه هایش سر خورده بود و حال با همان پوشش کمی که داشت روبرویش ظاهر شده بود.

محمد تنش را به ارامی به دیوار چسباند و پر از حرص و طمع نگاهش کرد:

– نگفتی؟

زبان روی لب‌هایش کشید و ناخوداگاه ناز در صدایش نشست:

– چیو اقا محمد؟

فشار محکمی به تنش داد و زیر لب غرید:

– بخورمت؟ البته که این رفتارت خودش چراغ سبزه بچه!

هینِ کشیده‌ای گفت و هر دو دستش را محکم دور گردن محمد حلقه کرد و بی حواس لب زد:

– اینجا؟

شیطنت در چشم‌هایش جان گرفت و نیشخندی کوچک کنج لبش نشست:

– پس کجا خانم خانما؟

شرمسار لب گزید و دلش دل دل می‌زد برای داشتنِ این مردِ عزیز کرده!

مردی که از غیب به ناگاه سر رسیده بود و اکنون دل و ایمانش را برده بود.

محرم نبودن اما، تمام تن ملورین مشتاقانه در پی لمس محمد بود!

سرش را نزدیک به تخت سینه اش فرستاد و نفسی عمیق از عطر خوش بو و زنانه‌اش کشید و گفت:

– میخوامت ولی نه الان… نه الان که استرس بیدار شدن مینو رو داری… نه الان که حالت خوب نیست… نه الان که به فکر محرم و نامحرممونی! میخوامت ولی وقتی بهت دست میزنم که تو هم منو بخوای! میخوای منو؟

نمیدانست چه بگوید!

می‌ترسید حرف دلش را بزند و دیگر نتواند از خجالت سر بالا بگیرد.

یا میترسید حرفش را گفته و محمد در مورد او فکر بدی داشته باشد!

فشار کوچکی که محمد به اندام ظریفش وارد کرد باعث ناله‌ی تو گلویش شد و محمد اسخوان ترقوه‌اش را شکار کرد:

– جان؟ میخوای منو؟ بگو که میخوای!

محمد التماس گونه صدایش می‌زد و ملورین حتی بدون این لحن ملتمسانه او را میخواست

حتی همین الان!

حتی بدون توجه به حضور مینو، حتی بدون توجه به محرم و نامحرم بودنشان!

اورا میخواست و نمیدانست این خواستنش را چگونه بگوید!

اخم های محمد که در هم رفت و دست‌هایش که از دور کمرش شل شد، به ناگاه خودش را محکم در اغوشش فشرد و گفت:

– میخوامت!

چشم‌های محمد از حرکت ناگهانی ملورین گرد شد و از طرفی دلش برای ابراز احساساتِ یکهویی ملورین ترکید!

دندان روی هم ساباند و با ناگاه ضربه‌ای محکن نثار باسنش کرد و گفت:

– جان؟ چیشد؟

گونه هایش به سرخی دانه های انار در آمد و سرش را در گودی گردن محمد فرو کرد:

– می…میخوامت!

تمام تنش در شعله های خواستن ملورین می‌سوخت، آنقدر که میخواست سر پا ترتیبش را دهد!

میخواست تا جان در بدن دارد لب‌هایش را به بوسه‌های خشنش میهمان کند!

دست‌هایش را از زیر باسنش به سمت کمرش سرناد و به زور وادارش کرد کمی از او دور شود.

خمار به نگاه شرمسار دخترکش نگاهی انداخت و زبان روی لبش کشید:

– واست مهم نیست محرمم نیستی؟

خودش را که نمی‌توانست گول بزند، سکوت کرد و محمد حرفش را از روی مکثش متوجه شد

سرش را نزدیک تر برد و خیره به نگاه به زیر افتاده‌ی دخترک زمزمه کرد:

– واسه من محرم و نامحرم مهم نیست، یه عمر بی قید و بند زندگی کردم ولی الان که به تو رسیدم میخوام بدونی اگه دلخوشیت اون چهار تا کلمه‌ی عربیه، باشه! میخونیم و محرم میشیم و شما میشی همه کسِ من! خوبه؟ خوبه دردت به جونم؟

سر به زیر سری تکان داد و اهسته لب زد:

– اوهوم!

گونه اش را به ارامی بوسید و همانجا نزدیک به لاله‌ی گوشش زمزمه کرد:

– حالا یه محمد بگو دلم واست بره!

با یاداوری صبح و صدای زنانه‌ای که شنیده بود ناخوداگاه اخم کرد و پر از حسادت گفت:

– صبح کی بود پیشت؟

از سوال یکهویی ملورین متعجب شد و گیج گفت:

– صبح؟ واسه چی میپرسی؟

ابروهای نازکش را بیشتر به هم نزدیک کرد و پر از حسادتی زنانه و زیبا لب زد:

– صدای یه زن شنیدم! با کسی بودی دیشب؟

نمیدانست بخندد یا خودش را سرزنش کند، لبخندش را فرو برد و اهسته گفت:

– پیشم بود ولی باهاش نخوابیدم!

ملورین مشتی کوچک به بازویش زد و گفت:

– پس چرا پیشت بود؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهی
مهی
1 سال قبل

اوخی 🙃

Yas
Yas
1 سال قبل

گلبم🥺😍

لیلا
لیلا
1 سال قبل

سلام رمان خیلی خوبی ولی پارت هاش خیلی یلی کوتاه چشم به انتظاریم

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x