رو به روی آیینه روی صندلی نشست و موهایش را باز کرد.
شونه ای برداشت و ارام روی موهایش کشید.
خیره به آیینه شد و با خود فکر کرد اگر محمد را آن شب نمیدید چه اتفاقی میافتاد؟! زندگی اش چگونه میگذشت؟
محمد عین نوری در زندگی اش بود، البته که ملورین هم نعمتی در زندگی محمد بود.
اگر سر و کله ملورین پیدا نمیشد چگونه میتوانست آن زندگی بی هدف و بی سر و ته را ادامه دهد؟!
ملورین سریع برق لبی هم به لبش زد و دوباره شانه را به دست گرفت که همان موقع محمد وارد اتاق شد.
ملورین نگاهش نمیکرد! حتی ذره ای نرمی در چهره اش نبود و جوری که نشان دهد حواسش به محمد نیست موهایش را نوازش کرد.
محمد که ملورین را در آن لباس خواب لعنتی دید دلش برای آن دختر لرزید! برای بار چندم…
روی تخت دراز کشید و با چشمانی که خمار شدنش دست خود نبود به او زل زد و زمزمه کرد:
– قصد خواب نداری خوشگل من؟!
ملورین باز هم چیزی نگفت و به معنی واقعی کلمات داشت روی اعصاب محمد میرفت، محمد که دید ملورین چیزی نمیگوید نفس عمیقی کشید تا خود را کنترل کند.
متوجه دما بیش از حد خود شد، تیشرتش را با یک حرکت از تن خارج کرده و پایین تخت انداخت.
ملورین هم با نازی که غیر ارادی در رفتارش بود بلند شد و با فاصله کمی از محمد دراز کشید.
فاصله شان آنقدری کم بود که محمد به خوبی بوی خوب تن ملورین را استشمام میکرد.
محمد که نتوانست تحمل کند گفت:
– تو یزره بچه به جای این که عصبی بشی و دعوا راه بندازی این جوری با سياست بهم کم محلی میکنی جوری که دلم میخواد برم و خودم و از پشت بوم پایین بندازم ولی باهام حرف بزنی!
راستش و بگو از قصد ابن لباس و پوشیدی که دیوانم کنی نه؟!
لبخندی روی لب های ملورین اومد که سریع لب هایش را جمع کرد تا محمد لبخندش را نبیند.
– تو که خودت میبری و میدوزی من چی بگم؟!
محمد در دل گفت کاش ملورین پتو روی خود میانداخت…!
– اون پتو رو بنداز رو خودت.
ملورین با لجبازی لب زد:
– نمیخوام گرممه.
محمد گوشه لبش را گزید و دلش از دست رفت، روی ملورین خیمه زد و در صورت مهتابی دخترک خیره شد.
– اخه چقد تو خوشگلی عمر محمد!
گرمته؟! خب لامصب منم گرممه! تو هرم آتیش این هیکل لامصبت دارم میسوزم! به فکرم نیستی نه؟! بگن غلط کردم با یه دختره ای بودم خوبه؟! بخدا ملو اسمش و حتی یادم نمیاومد.
ملورین پلک زد ولی محمد را پس نزد، از طرفی خوشحال بود که آن زن نقش اساسی در زندگی شوهرش نداشته و از طرف دیگر دلش میخواست بیشتر ناز کند.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 129
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بنظرم کمه