(مائده)
خسته شدم بودم و عین مرغ سر کنده بال بال میزدم تو خونه
در و دیوار خونه انگار داشتن بهم هجوم میاوردن
تصمیم گرفتم برم قدم بزنم تا بلکه از فکر علی بیام بیرون
حاضر شدم دیدم گوشیم زنگ خورد اقا محسن بود
حالا باید چکار میکردم باهاش
_بله
_سلام مائده خانم خوبین بچها خوبن
_سلام ممنون خوبن شما خوبین
_مرسی، میخاستم یه عرضی رو به خدمتتون برسونم البته اگر وقت دارین
_بله من میخام برم یکم هوا بخورم….
حرفمو برید و گفت:
_پس اگر مشکلی نیس بیام دنبالتون باهم بریم
یکم فکر کردم و ناچار گفتم:
_باشه
_من ده دقیقه دیگه خدمت میرسم
_منتظرتونم ممنون
پوفف!
نمیدوستم باید چی بهش بگم
از یه طرف اومدن علی از یه طرف نگه داشتن این بنده خدا بین اسمون و زمین
نمیتونستم چطور قرار بود بهش بگم شوهرم زنده س
من برای اینکه کسی بهم تهمت هرزه بودن نزنه گفتم شوهرم فوت شده
حالا الان بیام بگم شوهرم زنده س و رفتم با یکی دیگه ازدواج کردم؟
اروم اروم از پله ها رفتم پایین و در حیات رو باز کردم
دیدم رسیده، از ماشین پیاده شد به دسته گل
خیلی خجالت کشیدم، واقعا توی در و همسایه زشت بود کارش چون هنوز نه به داره و نه به باره
_سلام
_سلام بفرمایین
سرمو انداخته پایین گل رو ازش گرفتم
_ممنون
درو برام باز کرد و خجالت زده با لبخندی مصنوعی نشستم تو ماشین
در ماشین رو بست و خودش نشست و حرکت کردیم
_ببخشید اقا محسن
_جانم بفرمایین
_ممنون بابت گل ولی زشته توی در و همسایه نمیخام حرف در بیارن
یکمی فکر کرد و بعد گفت:
_عذر میخام، به این موضوع فکر نکرده بودم
_خواهش میکنم
یه جاده سلامت بود به سمت اونجا حرکت کرد
تو طول راه صحبت نکردیم چون با خودش درگیر بود سعی کردم بزارم به فکراش سر و سامون بده
داشتیم پیاده روی میکردیم که سر صحبت رو باز کرد
_راستیتش من فکرامو کردم و با مادرمم صحبت کردم و اونم نظر بنده رو داشت
_چه نظری؟
_ایشالا بعد بدنیا اومد بچها اگر مشکل حل نشد و مجبور شدین قلبتونو عمل میکنین و به امید خدا خوب میشین
_اقا محسن بحث سر این نیست
من راستیتش یه اتفاقاتی برام افتاده که نمیتونم بهتون جوابی بدم
اگر میشه لطف کنین و صبر کنین اگرم که نه که….
_نه من صبر میکنم
سری تکون دادم که گوشیم زنگ خورد رضا بود
_سلام
_سلام مائده خوبی
_ممنون کاری داشتین؟
_کجایی الان؟
_بیرونم جاده سلاما رفتم یکم هوا بخورم چطور
_هیچی میخاستم بیام دنبالت یکم صحبت کنیم
از حرکت ایستادم گفتم:
_نه
اقا محسن ایستاد
_چی نه؟
_یعنی شما ادرسو بدین من خودم میام
_باشه ادرسو برات میفرستم
گوشیو قطع کردم و به قیافه کنجکاو اقا محسن نگاهی کردم
_جایی قراره برین؟
_بله یکی از بستگانم زنگ زده و کار فوری داره باهام
_باشه من میرسونمتون
_نه نه ممنون به اندازه کافی بهتون زحمت دادم
_نه این چه حرفیه میرسونمتون
_نه اخه جلوه قشنگی نداره الان با شما برم
_بله متوجه شدم
یکمی دلخور شد ازدستم
خداحافظی کردیم و برای من یه ماشین گرفت و رفت
به تاکسی ادرسو دادم و حرکت کردیم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 11
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام چرا پارت رو تموم نمیکنی
ادا خاهر پارت بده لطفا
با سلام
نویسنده جان توی هر حرفه ای هم نقد هست و هم تشویق ممکنه خیلی ها توهین کنن حرف بد بزنن و تخریب کنند و خیلی های دیگه تشویق کنند حرف خوب بزنن و امیدوار کنن و دلیل نمیشه که بخاطر یه عده ای که تخریب کردن از هدفت دور بشی
و اینکه وقتی توی سایت قابلیت اکانت گذاشتن رو می زارن یعنی اینکه این کامنت ممکنه خوب یا بد باشه و آدم باید نقد پذیر باشه و اینکه اگه قراره هر نویسنده ای بخاطر نقد و انتقاد دست بکشه از نوشتن و پارت گذاری پس تکلیف اون افرادی که تا الان رمان خوندن چی میشه؟این کار توهین به اون افراده یا وارد همچین حرفه ای نشو یا وقتی وارد میشی نقد پذیر باش و جواب بعضی از انتقادهارو با منطق بده
میتونم علت پارت ندادن شما رو بپرسم
بچه ها یه داستان نوشتم تو رمان خدمتکار عمارت درد زیر نظرات گذاشتم برید بخونید چجوریه نظرتون چیه
سلام خدمت همگی..
من بیشترتون رو میشناسم ولی هیچ وقت صحبت نکردم و خواننده خاموش بودم..
ولی نتونستم حرفامو نزنم.
اول اینکه دوستانی که اومدن انتقاد کردن درست و ادم باید انتقاد پذیر باشه. ولی عزیزان انتقاد داریم تا انتقاد، اومدی هرچی از دهنت در اومده گفتی اخرشم میگی انتقاد پذیر باش؟؟ اگر واقعا ناراحتی نخون تا مبادا از وقت گران بهات گرفته بشه.
نگاهی به سن اداجون نمیکنم یا هر نویسنده ای..
هر ادمی بخواد موفق بشه از هر سنی میتونه شروع کنه.
شما اگر تو رشته نقاشی حرفه داری .. الانتو نگاه نکن به روزایی نگاه کن که خودتم از ی دایره و صورت کشیدن ساده شروع کردی
نویسندگی واقعا عالیه
قلم ادا واقعا خوبه
میتونه با چندتا کتاب خوندن و مطالعه بیشتر خودشو بکشه بالا
ولی انصاف نیست بیای اینطوری بتوپی بهشون
یا خیلی دیدم تو همین سایت دارین به نویسنده ها بابت قلمشون بی احترامی میکنین
ادا جان عزیزم من هم سن توام خوب درکت میکنم
به حرف هیچکس توجه نکن
من مطمئنم ی روزی برای کتابات له له میزنن
پر قدرت ادامه بده عزیزم
ادایی چرا پارت نمیدی
سلام خدمت نویسنده عزیز، ادمین سایت و البته همه دوستان خواننده.
فکر کنم همه منو تو این مدت دیگه شناختن روی سایت. علوی هستم، 35 سالمه، از 12 سالگی دارم مینویسم. در حال حاضر به جز شغل مهندسی آب که بهش مشغولم، به اسم مستعار منتقد ادبی، همکار تحقیقی چند نویسنده هستم و خودم هم گاهی کاغذ سیاه میکنم.
نمیدونم نویسنده عزیز این رمان چند ساله است، نمیدونم چقدر وقت تحقیق گذاشته، نمیدونم قبل از نوشتن چقدر شخصیتهای داستانش رو زندگی کرده، اما چند نکته مهم رو داره که اثرش رو لایق این میکنه که وقت بذارم و مطالعهاش کنم.
1- تخیل زیبا و روانی که داره. چفت و بست ماجراها جذابه. برای من که جذابه
2- جرآت در نوشتن. من تا 16 سالگی حتی یکی از نوشتههام رو ندادم کسی بخونه، 4 سال نوشتن و تلانبار کردن! خیلی خیلی خوشحال میشم که کسی مبتلا به این ترس نباشه.
3- احترام به مخاطب و وقت گذاشتن برای نظرات خواننده. که هم تو این رمان دیدم هم نویسنده خدمتکار عمارت درد این اخلاق رو داره و پیگیری میکنه نظرات رو
اما نویسنده یا در کل هر شخصی که قصد داره خالق باشه باید چند قابلیت رو هم یاد بگیره،
اول: همه نظرات رو بشنوه و از نکات مفید و آموزندهاش یا لحن خنثی (تأکید میکنم با لحن خنثی) نت برداری کنه، باقیمونده رو تو دو کاسه بریزه، به نظرات مثبت بگه خیلی ممنون، به فحش و فضیحتها بگه به کتف چپم! تموم شد و بره برای بعد! متوقف تعریف و تمجید بدگویی و ناسزا نشه
دوم: تا میتونه بخونه، ترجیحاً آثار برتر رو بخونه، به نظرم خارج از ژانری که مینویسه بیشتر بخونه، چون تو اون ژانر خوندن موجب الگوبرداری ذهنی میشه که نهایتش کشته شدن خلاقیت خودش و کپی زدن ناخواسته میشه.
سوم: الان داستانت رو بنویس، بذار سایت تا ما بخونیم. نکات بالا رو هم رعایت کن. بعد از اتمام کارت یک هفته اصلاً بیخیال نوشتهات بشو و فاصله بگیر. بعد دوباره این داستان رو بخون. به عنوان یک بازیگر که قراره که نقش یکی (فقط یکی) از شخصیتها رو بازی کنی، احساسات درونی و حالات خودت رو، حتی حالات چهرهات رو، لباسی رو که تخیل میکنی اون لحظه به تن داری و …. خلاصه همه چیز رو به داستان اضافه کن. باز سه روز فاصله و بعد شخصیت بعدی. اگه 9 شخصیت اصلی و حاشیهای مهم داری (رهگذرها رو کاری ندارم، اونا که هستند و در مقطع یا کل داستان نقش دارند) همه رو زندگی کن و بنویس.
حالا دوباره قیچی باغبانی بردار و همه اضافات رو حذف کن. و توی حذف ظالم باش! خیلی از اطلاعاتی که توی نویسنده داری رو نباید من خواننده داشته باشم، اما اتصالات اصلی رو هم نبر! کار یه باغبان فضای سبز رو در نظر بگیر که داره به یک شمشاد شکل میده. یک درخت که به شکل یک زرافه در میاد.
شما الان داری شمشادت رو میکاری، شمشاد شما بسیار زیباست. من از خوندن چیزی که مینویسی لذت میبرم. با بازنویسی چند باره، برای خودت یک شمشاد خیلی خیلی پربرگ و متراکم ایجاد میکنی، بعد از اون طرافه رو از شمشاد بیرون بکش! تخیل و داستان شما، گیاه اولیهاست عالی انتخاب شده، حالا نیاز به بازنویسی داری، هرچه بیشتر بازنویسی کنی داستانت پرتر و مناسبتر برای شکل دهیه، ایجاد شکل زرافه از این توده پربار سبز، هنر قلم شماست. و میدونم که میتونید.
ببخشید که پرگویی کردم و مثال عجیب و غریب زدم.
شدیداً منتظر بقیه داستان هستم. هم داستان شما، هم داستان خدمتکار عمارت درد که نمیدونم مال کدوم دوستمونه.
حالا به نظرم یه کاغذ بردار، و دو سبد، اگه پیشنهاد خوبی تو متن من و البته دیگر نظرات دیدی، بدون لحن و بدون تعریفها یا انتقادات بنویس، تعاریف و انتقادات رو هم تو دو سبد دو طرف بذار. کاغذ رو نگه دار، و هر دو سبد رو با گفتن از همهتون ممنونم، تبدیل به کود پای درخت کن😉😉😉😉
به هیچ کس هم بر نخوره که حرفش کود درخت شده! به هر حال هر درختی برای رشد کود لازم داره
خانم علوی چرا رمان برا سایتمون نمی نویسید؟؟
در حال بازنویسی یکی از رمانهایی هستم که تو دوران دانشجویی نوشتم. با همین روند بالا که ذکر کردم. 80% کار جلو بره که تو پارت گذاری بدقول نشم، بعد چشم، میدم به شما ادمین محترم، یا تو این سایت بزارید، یا بفرستید مد وان. فقط یه شرط دارم!! اگه رمانم رو تحویل دادم، از دوستان نظر و تحلیل میخوام!!! میخوام تو شکل دادن به زرافهام بهم کمک کنید
حتما با کمال میل
همینجا میزاریم،مگه میشه چیزی که شما بنویسید بد باشه😂❤️
وای شما خیلی خوب راهنمایی دادین واقعا ممنون چون من هم میخواستم رمانم رو در سایت پارتگزاری کنم ولی وقتی نظرات زیر این پارت رمان رو دیدم از تصمیم زده شدم و یه جورایی که دفتری که توش مینوشتم رو میخواستم بندازم سطل زباله
واقعا ممنون ازتون
اگه حس میکنی ممکنه از نظرات دیگران پالس بد بگیری عجله نکن.
قبل از انتشار همه سه مرحله رو انجام بده. نوشته ای مثل بالا، که بیشتر اتفاقات و مکالمهها و احساسات درشت و لحظهای شخصیتهاست، پایه اول کاره. اون رو بده به 10 یا 12 دوست نزدیکت که دستی تو نوشتن دارن، در حینی که داری شخصیتها رو پرداخت میکنی و حالات و روحیاتشون رو اضافه میکنی، اونا در مورد داستانت نظر بدن. بعد ویرایش کن، اضافات رو بزن، اما اتصالات رو نگه دار.
اون وقت یه رمان خیلی خیلی پخته برای تحویل دادن داری. حتماً حتماً حتماً رمانهای خوب رو بخون. هر چه بیشتر بخونی بیشتر میتونی بفهمی کجا رو لازمه نگه داری و کجا رو کات بزنی
خیلی ممنون چشم حتما نکات رو رعایت میکنم اتفاقا خواهر خودم نویسنده است اما رمان هاش خارجی ان نمی دونم شما اعضای بی تی اس و کیپاپ رو میشناسین یا نه؟ خواهرم رمانش رو درباره اونا مینویسه و استقبال خوبی ام ازش شده و به زبون کیپاپر ها بهش میگن فیک
البته من از اینجور نوشته ها خوشم نمیاد به نظرم باید شخصیت هارو خودمون بسازیم
و درکشون کنیم
ببخشید شما آیدی ای دارین بتونم بهتون پیام بدم و ازتون مشورت بگیرم؟
نه گلم. من تو این سایت فقط خواننده ام.
بنظرم اگه خواستی رمانت رو منتشر کنی از خانوم علوی کمک بگیر تو نوشتن لعنتی خیلی بلده سزش میشه و بلده آدم دهنش باز میمونه از تعجب کاش خودشم رمان میذاشت:)
عه خانم علوی مرسی
میدونید بچه ها خیلی بد انتقاد کردن به منم انتقاد کردن خوندم ولی استادم میگه بپذیر و ادامه بده
مرسی از حرفای قشنگتون
مدیونی اگه رمان ننویسی برامون بخدا حیفی تو:)
جواهر تو سایت بوده و ما خبر نداشتیم عاشق تحلیلت از رمانام (ایموجی ندارم خودت یه عالمه بوس و قلب گل تصور کن)
ادا جون عزیزم نمیخوای هر روز پارت بزاری قبلنا روزی دو تا پارت میزاشتی
اداجون عزیزم سلام من خیلی اهل رمان خواندن نیستم گاهی اوقات میام سرمیزنم هرچی توی سایت باشه میخونم دیروزاتفاقی رمانت رودیدم واین پارت روخوندم وبعدازکامنتایی که دیدم تصمیم گرفتم برم ازاول بخونم ودیدم واقعا خیلی قوی شروع کردی و خیلی خوشم اومد ازیه جایی به بعد داستان یکم گنگ شد که این برای تازه کارها خیلی طبیعیه عزیزم همه ی ما باشغل موردعلاقمون دنیا نیومدیم همه واسه رسیدن به خواسته هامون بایدتلاش کنیم دلیل نمیشه چون بعضی هاازرمانت خوششون نیومده توازعلاقت واسه نوشتن دست بکشی من مطمئنم اگریکم بیشترتلاش کنی میتونی خیلی بهتر نویسنده های معروف هم بنویسی آدم بایدازکم شروع کنه تابه بزرگاش برسه پس امیدت روازدست نده ازنوشتن دست نکش وسعی کن ازکم وکاست این رمان تجربه کسب کنی برای رمان های بعدت موفق باشی عزیزم
۱
پاسخ
مرسی
من واقعا بعد دیدن اون کامنتا تصمیم گرفتم از این شغل و حرفه بیرون بیام ولی حالا با حرفاتون دلم گرم شد و پر قدرت تر ادامه میدم
ممنونم از همتون🙂❤🙏🏻🖤
ادا همه ي آدماي موفق از اول موفق نبودن هركسي أز يه جاايي شروع كرده قلمت خوبه عزيز دلم ادامه بده پرقدرت تر و بهتر تر گلم بزار هرچي ميخوان بگن رمانت مخاطب هاي خودش رو داره❤️
ببخشید ادا آیدی چیزی داره من تنها حرف بزنم باهاش
تو برو یه فکری به حال رمان خودت بکن که فقط داری کشش میدی
ناراضی نخون!
خوب نخون عزیزم من قلمم دست خودمه دلم میخواد کش میدم حالا شما خواننده ای خوشت نمیاد بحث جداست
اره اجی ایدی منو اگ میخای اینه Hich1386
خواهشا یکم انتقاد پذیر باش
بهت تبریک میگم عزیزم آفرین یه آدم موفق بایدواسه خواسته هایش تلاش کنه و منم کاملا مطمئنم تودرآینده خیلی نزدیک یه نویسنده ی خیلی خوب میشی
ادای عزیز امیدوارم حداقل برا احترام به خودت و مخاطبت ادامه بدی
این رمان تنها رمانیه که واسم جالب بوده و واسه خوندنش لحظه شماری میکنم
امیدوارم نویسنده
جا نزنه تا تهش ادامه بده
کاری ام ندارم نویسنده مبتدی هست یا نیست
ولی کارش درسته
تصویر سازی های قشنگی داره
رمان رو جوری پیش میبره که همیشه خواننده کنجکاو. میمونه 👏
موافقم
آره خیلی اصلا ته داستان معلوم نی
حسین🙂🖤
مرسی🥺🖤
اگه خوشتون نمیاد نخونید همینه که هست !
بل همینی ک هست پس با ی خدافظی خوشحالمون کنید
بد نیست نویسنده یکم انتقاد پذیر باشه
تموم کنید این مسخره بازیارو بابا خوشتون نمیاد با احترام بای بای
اصن گیریم ما تعریف کردیم ادا برا ما میزاره اصن زمان ادا گوه نخنون بابا
تمومش کنید دیه باشه بابا شما خوبید خوشتون نمیاد نخونید ب درک و ب سلامت هعی میخایم مهربون باشیم نمیزارید هعی حرف مفتتتتتتتت
کاش میدونستم چی به تو میرسه اینقدر جلز و ولز میکنی
بچها من بعد این رمان دیگه رمانی نمینویسم خیالتون راحت
فقد میخام یه چی بهتون بگم
شما با این حرفاتون باعث میشین زندگی یه انسان تغییر کنه
باعث میشین از حرفه ای که دوسش داره دست بکشه و برع سمت یه چیز دیگه
نکنین لطفا اینکارو اگر دوس ندارین نخونین مشکلی نیس ولی خاهش میکنم اینطوری دل یه ادمو نشکنین
من با حرفای شما دلم شکست، تازه داشت قلمم جون میگیرفت که رمان جدید و قوی تری بنویسم ولی با اینکارتون پشت کردم به حرفه ای که دوسش دارم
دمتون گرم یا علی🙂🖤
چرا بخاطر زرای مفت کم میاری بقیه رو ولش بابا اصلا رمان تو گوهه نخونن ب اونا چ اخه
اداجون عزیزم سلام من خیلی اهل رمان خواندن نیستم گاهی اوقات میام سرمیزنم هرچی توی سایت باشه میخونم دیروزاتفاقی رمانت رودیدم واین پارت روخوندم وبعدازکامنتایی که دیدم تصمیم گرفتم برم ازاول بخونم ودیدم واقعا خیلی قوی شروع کردی و خیلی خوشم اومد ازیه جایی به بعد داستان یکم گنگ شد که این برای تازه کارها خیلی طبیعیه عزیزم همه ی ما باشغل موردعلاقمون دنیا نیومدیم همه واسه رسیدن به خواسته هامون بایدتلاش کنیم دلیل نمیشه چون بعضی هاازرمانت خوششون نیومده توازعلاقت واسه نوشتن دست بکشی من مطمئنم اگریکم بیشترتلاش کنی میتونی خیلی بهتر نویسنده های معروف هم بنویسی آدم بایدازکم شروع کنه تابه بزرگاش برسه پس امیدت روازدست نده ازنوشتن دست نکش وسعی کن ازکم وکاست این رمان تجربه کسب کنی برای رمان های بعدت موفق باشی عزیزم
نویسنده یه کم انتقاد پذیر باش و همچنین بیشتر مطالعه کن
تاجایی که من فهمیدم این رمان رو از روی زندگی دو نفر نوشتی
ولی شاید از قوه تخیل خودت استفاده میکردی بهتر میشد
آدم باید قلمش خوب باشه وگرنه ربطی به واقعی یا خیالی بودن موضوع نداره
به نظر مخاطبت اهمیت بده
اگه من گفتم بده دلیل نیست که از نطر همه بد باشه
شاید بعضیا دوست داشته باشن پس ادامه بده ولی با قلمی بهتر
و اینکه به جای اینکارا که بگی من رمانم رو ادامه نمیدم نویسندگی رو میخوام بزارم کنار رو قلمت کار و یکم انتقادپذیر باش
من قصدم ناراحت کردنت نبود نطرم رو گفتم
من اشتباه کردم فکر میکردم که تو هم مثل نوبسنده های دیگه ای ولی تو بعت برخورد منم عدر خواهی میکنم ولی این دلیل نمیشه که از نظدم کوتاه بیام و بگم نه رمانت عالی و بی نقضه امیدوارم ناراحت نشی بلخره هر کی یه نظری داره
دقیقا منم باشماموافقم یه رمان الکی اصلاوقتی میخونی اینقداین شاخه اون شاخه میپره گیج میشی من رمان بوی گندم رومدوان خوندم اینقدقلمش قوی بود اصلاوقتی زیرکامنتا نوشته بودچندسالشه تعجب کردم چقدرم داستانش جالب بود …این رمان ازیه تازه کارم بعیده فکرکنم نویسندش روزانه هرچی به ذهنش میادرواینحامینویسه وصددرصد اونایی که میگن خوبه دوستاشن وگرنه ماکه خوبی ندیدیم
اگخ ندیدی پس ماهم تورو دیگ نبینیم ب سلامت
رمان خوب نوشتن ربطی به اینکه نویسنده چند سالشه و موصوع واقعیه یا خیالی نداره
نویسنده خودش باید بتونه تا یه کار خوب ارائه بده
فاطمه وجدانن چطور میزاری این بچه مچه ها بیان اینجا رمان بزارن
بخدا برا اسم سایت خودتون بده
اونایی هم که هی الکی تعریف میکنن لابد یا دوستای نویسندهان یا زیاد توی عمرشون رمان نخوندن و سن و سال شون کمه
البته اینم بگم که من وقتم رو الکی پای رمان شما هدر ندادم فقط شنیده بودم درمورد رمانتون حرف میزنن منم اومدم ۴_۵ تا پارت آخرش رو خوندم
نویسنده تو رو خدا برو یکم رمان نویسنده های معروف رو بخون قلمت خوب شه بعد بیا بنویس یا به عنوان اولین رمان باید میرفتی تو مد وان میذاشتی نه رمان دونی که یه سایت معروفه
نویسنده دلارای هم با اینکه سالی یه بار پارت میده اما اینقدر خوب مینویسه و قلم قویای داره که هنوز طرفداراش جای کم شدن روز به روز زیاد میشن
من نمیخوام رمانت رو تخریب کنما ولی چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است کاش حداقل تو مد وان میزاشتی آخه آدم زورش میاد نوییسنده ای مثل سحر مهدوی با وجود نوشتن سه تا رمان توی مد وان بزاره بعد تو بیای تو رمان دونی بزاری
حق گفتی
رمان بوی گندم توی مد وان پارتگزاری میشه اما صد برابر بهتر از این رمانه
نویسنده فقط خواسته یه چیزی سر هم کنه و دوستاش هم میان ازش تعریف و حمایت میکنن😪
نویسنده باید یه کم مطالعه کنه
خوب یادمه میخواستم رمانم رو بزارم رمان دونی ولی فاطمه جان گفتن اینجا رمان هایی با قلم قوی پارت گزاری میشه اما وقتی چند پارت از این رمان رو خوندم
فهمیدم پارتی بازی چه قدر خوبه
نویسنده داری رمان رو قشنگ کش میدی که پارتات زیاد شن
واقعا براتون متاسفم که نویسنده هایی که نه قلم قوی دارن و نه رمانشون موضوع جالب ، میزارین تو سایت پارتگزاری کنن
(البته سحر مهدوی هم رماناشون زیاد قشنگ نیست و تو ملوان بهترین رمان ها بوی گندم و آتش و پوراندخت هستن که هم قلم قوی دارن و داستانی متفاوت)
وای بوی گندم و پوراندخت عالیه آتش رو هم نخوندم ولی خب اونموقع فقط سحر مهدوی رو یادم بود آخه سه تا نوشته رمانای رییس جذاب من و ازدواج سنتی هم خیلی خوب بودن
قشنگ معلومه نویسنده این رمان از بیکاری زیاد اومده یه چند تا چرت وپرت سر هم کرده که اوقات فراغتش رو پر کنه من نمیدونم اگه دوستاش نبودن که تعریفش رو کنن نویسنده میخواست چیکار کنه
هر کسی از راه میرسه یه داستانی سر هم میکنه اسمش رو میزاره رمان اسم خودشم نویسنده
آدم حرصش میگیره و زورش میاد که همین کسایی رمان مینویسن تو رمان دونی میزارن
موضوع این رمان کاملا تکراری و خیالی هست
نویسنده قلمت خیلی کودکانهاس محض رضای خدا برو یکم مطالعه کن
رمان چون عاشقت شدم ، دل زده ، نقض قانون ، مدیترانه ، صدای سکوت ، رسپینا ، چشمانی غرق در عسل ، انتقام یا عشق ، بازی تاج و تخت و… همهی اینا نصف و نیمه ول شدن البته رمانای دیگه ای هم هستن که ادامه داده نشدن ولی اینا رو فاطمه یا مدیر نذاشتن خود نویسنده هایی که فاطمه ادمین شون کرده بود گذاشتن کاش از سایت حذفشون میکردن بخدا اینا جز مایه آبرو ریزی چیز دیگه ای ندارن
(البته رمان رسپینا و نقض قانون خیلی خوب پیش رفتن ولی نویسنده ها یهو جنی شدن ول کردن دیگه ننوشتن)
نمیدونم رمانای مهرناز ابهام رو خوندی یا نه توی همین سایت پارت گذاشته اگه نخوندی بدو بخون شون عالیه عالیان
رمان مهرناز ابهام که عالین مخصوصا در پناه آهیر ، قلمشون هم خیلی خوبه
رمان آتش رو هم بخون خیلی قشنگه
هرکسی که میخواد نویسنده شه یا رمانی بنویسه ابتدا اون رو کامل بنویسه بعد بیاد پارتگزاریش کنه
الان نصف بیشتر رمان ها تو رمان دونی نصفه رها شدن
رمان نقض قانون و رسپینا هم خیلی قشنگ بودن و نویسنده هاشون قلم خوبی داشتن اما نمیدونم چرا ادامه ندادن
تمام این نویسنده ها نمیدونستن باید ب شمل جواب پس بدن فاطمه خودش عقلش میرسه گلی
درسته رمان خودشونه میتونن ادامه بدن یا نده ولی هر کسی یه شعور و شخصیتی داره و اگه رمانش رو ادامه نده اون به ما ربطی نداره به شعور خودش ربط داره
ی ادمیزادم باید ب شخصیت دیگران احترام بزاره ن اینکه بیاد اینجا زر مفت بزنه!توهم قبل حرف زدن سعی کن یادبگیری ک چی میخای بگی
الان تویی که به نظر ما میگی زر مفت احترام سرت میشه
چیزی رو که خودت نداری به دیگران نگو داشته باشن
قلم اولشه اگه یکم شعور داشتید اینجوری رمانشو تخریب نمیکردید زوری نبود گلم اونی ک دوست داره میخونه تویی ک دوست نداری میتونی تخونی چاقو نزاشته بیخ گلوت ک باید بخونی
مطعنم نصف نویسنده همسن رمانا سنشون ۱۳ ب بالاس ن کمتر ن بیشتر
کارتون اصن قشنگ نی
خوشتون نمیاد نخونید ن ب شما بی احترامی میشه ن ب نویسنده و فاطمه
ولی ببخشیدا فاطمه نمیدونست باید اجازه بگیره هر رمانی ی جاش میلنگه ب ولای علی خودتون بنویسید میرینید
تو نوا هستی همونی که این رمان از روی زندگیت نوشته شده
نمیدونم زندگی یا قسمتی از زمان
من خودم نویسنده و چندین رمان معروف دارم که تو خارج هم حتی طرفدار داره
من اولین رمانم رو ۱۳ سالم بود نوشتم و استقبال خوب که نه عالی ای ازش شد
نویسنده هم اگه انتقاد پذیر باشه خیلی خوبه و اینکه با این حرف ها ناراحت نشه و بره بیشتر مطالعه کنه و بیشتر فکر کنه تا پیشرفت کنه
(تو هم حرص نخور(
ولی دلیل نمیشه انتقادتون انقدر بی اعدبانه باشه!
فکر نمیکنم بی ادبانه باشه
فقط گفتم بیشتر رمان و کتاب بخون تا قلمت قوی شه و از ذهنت ایده بگیر
همین
متاسفانه نویسنده لوس تشریف دارن و دوستاشون باید ازش دفاع کنن
شده کاسهی داغ تر از آش
😂 جون خوشگلم میشه اسم اون رمانات که تو خارجممم طرفدار دارن بهمون بگید
تو بگو کجای حرف من بی ادبانه بود
نه وجدانن کجاش
نویسنده خودش حرفی نداره نوا خانم شده زبونش
مگه نویسنده رمان هم دانشگاهی جان چند سالش بود
خودش رمانش رو پارت گذاری میکرد و روزی دو تا پارت میداد برای نطر مخاطب احترام قایل میشد و به جای اینکه با تند خویی چواب مخاطب رو بده رو قلمش کار میکرد البته هیچ کس از رمان ایشون ایراد نگرفت
توی پارت اخر خلسه صد نفر اومدن یه عالمه حرف زشت به مهرناز زدن و گفتن که رمانت اصلا به درد نمیخوره حیف که کامنتای زیر رمانش رو حذف کرد و الان نیست وگرنه اگه می دیدی که چطور مهرناز جوابشون رو داد از اینقدر مودب بودن یه نفر شاخ درمیاوردی
در ضمن من رمانش رو نخوندم چون وقت تلف کردن بود فقط ۴_۵ تا پارت آخرش رو خوندم
من اصلا به فاطمه حرفی زدم که بهش بی احترامی شه
به نویسنده هم چیزی حرف زشتی نزدم فقط انتقاد کردم از رمانش
آخه مگه من ادعا کردم که نویسندهام یا گفتم میخوام رمان بنویسم
من چون میدونم نمیتونم رمان نمی نویسم وگرنه اگه قرار بود مثل ایشون کنم که تا الان صد تا رمان الکی و آبکی نوشته بودم
نوا اکانتمو پاکیدم اصلا پی نده بم
بیا اکانت جدیدم Hich1386
ایشالله که زود پارت میزاری ازاین به بعد ممنون😘❤️