رمان نغمه دل پارت 39 - رمان دونی

رمان نغمه دل پارت 39

 

 

پوفی کشیدم و حرکت کردیم سمت خونه

وقتی رفتم خونه خبری از زهره نبود

رفتم اتاقش همه وسایلشو جمع کرده بود

فقط از خودش یه نامه به جا گذاشت

_ببخش منو، من امروز با اولین پرواز میرم پیش مادرم(مادرش تو مشهد زندگی میکرد) و هیچوقت دیگه برنمیگردم

از امام رضا میخام خدا مائده ت رو بهت برگردونه

پوزخندی زدم و کاغذو مچاله کردم

مائده من حتی حاضر نیست اسممو بشنوه

افکارم به سمتم هجوم اوردن

طاقت خونه موندن نداشتم، دلم تنگ بود براش و نمیتونستم برم پیشش پس میرم پاتوق دلتنگیام

زنگ زدم به نجمی و حاضر شدم

وقتی رسوندتم بهش گفتم برو و هروقت بهت زنگ زدم بیا

عصامو برداشتم و اروم خودمو روی یه تیکه سنگ نشوندم

اینجا شده بود پاتوق تنهایی های من، همیشه اینجا با خدای خودم حرف میزدم

_خدایا باهات حرف دارم، یادته چند ماه پیش امتحانم کردی؟ اره راست میگی مردود شدم چون به معجزه ت باور نداشتم حق داری دلخور باشی ازم ولی نامردیه زندگیمو ازم بگیری

اره قبول دارم خیلی بزرگیتو، لطفتو دست کم گرفتم ولی….

ولی نمیتونم ازش بگذرم، مائدمو ازم نگیر

ساعت هفت صبح بود، طاقتم، طاق شد نمیتونستم مائده رو تنها بزارم

از سه صبح تاحالا داشتم به این فکر میکردم نکنه تو این مدتی که نبودم کنارش کسی اذیتش کرده باشه؟ نکنه چون دیدن تنهاس هرکاری خاستن باهاش کردن؟ اینقدر بهشون فکر کردم که مغزم متلاشی شد

به رضا زنگ زدم

_الو رضا

صداش خواب الود بود

_جانم علی

_میخام برم پیشش

_پیش کی؟

یکم سکوت کردم که فهمید

_علی نرو اون شرایطش مناسب نیس حامله س

_نمیتونم بمونم نگرانشم

_اون حالش خوبه مگه این چند وقت که نبودی اتفاقی براش افتاد

_من میرم اونجا کارم تموم شد بیا دنبالم

قطع کردم به حرفاش گوش ندادم

زنگ زدک به نجمی و گفتم بیاد دنبالم

وقتی رسیدیم بهش گفتم بره و امروز دیکه باهاش کاری ندارم

در خونه باز شد و مائده اومد بیرون

شکمش خیلی بزرگ شده بود رضا میگفت دو قلو بچه هام

چقد خوشگل شده بود حتی با همین صورت رنگ پریده و چشمای گود افتادش

خاستم برم نزدیکش دیدم ماشینی جلوی پاش ایستاد

فکر کردم تاکسی ولی دیدم مرده پیاده شد با دسته گل و رفت سمت مائده و سلام و احوالپرسی کرد و گل رو داد دستش و در ماشینو براش باز کرد

اولش فکر کردم خوابه ولی وقتی مائده توی ماشین نشست فهمیدم همش واقعیته و تاوان حماقتمه

همینطور زل زدم به جای خالی ماشین

صدای ماشینی اومد از پشت سرم، رضا هراسون اومد سمتم

_خوبی داداش؟

دستشو که گذاشت رو شونم به خودم اومدم و صورت خیسمو پاک کردم

_نشست تو ماشین

_ماشین کی؟

_همونی که بهش گل داد

_چی؟

_یعنی مائده من برای یکی دیگه شده؟

_علی چی میگی؟

_از خونه اومد بیرون خاستم برم سمتش دیدم ماشین جلوی پاش ایستاد، مرده از ماشین پیاده شد با یه دسته گل رفت سمتش و گل داد بهش و سوار ماشینش کرد و رفتن

رضا هیچی نگفت، دستشو گذاشت رو شونم

_بیا داداش مطمئنم مائده ازدواج نکرده چون حلقه ای تو دستش نبود

_پس چی بود؟

_شاید سو تفاهم پیش اومده بزار خودم میفهمم

پوفف کلافه ای کشیدم و گفتم:

_چقدر دیگه باید تاوان بدم

_حل میشه پاشو بریم

سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نواشون
نواشون
1 سال قبل

داره جالب میشهههههه🤣متاسافنه این روی علیشوننننن خیلی خشنه!

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

هورا هورا پارت🤣🥳

علوی
علوی
1 سال قبل

سلام نویسنده جان
نگرانت شده بودیم، خوب هستی ان‌شاءالله؟!

بهار
بهار
1 سال قبل

نویسنده جون میشه بگی پارت بعدی کی هستش

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

خوش برگشتی خواهشا الان زود و طولانی پارت بزار ممنون😂😂😚😘😍😍

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

#حمایت_رمان_خاله_ادا
#اسکی_از_یاس
#همه_نویسنده ها_که_کم_پارت_میذارن_خر_هستند

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

خاله ادا 😂😂😂😂
#حمایت-از-عباس-اقا😎

P:z
P:z
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

چه باحال شده اینن😂😂😂

بانو
بانو
1 سال قبل

بعد دو سه هفته همین یه ذره پارت 🤏

چرا به شعور خواننده توهین میکنی اگه قراره نویسنده باشی خب مثل آدم پارت بزار درست و مرتب ‌….😒😒😒😒

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل
پاسخ به  بانو

اقا اجازه ی چی بگم🤓
نویسنده خودش اول خرداد گفت امتحانتم شروع میشه نمیتونم دیگه پارت بدم تا آخر خرداد حالاهم داره میده دیگه
لطفا همیشه اینقدر شکاکی نباشیم
هشتک#شکاکی_نباشیم#🙂
هشتک#مهربان_باشم#😍

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

#هشتک_نکنیم

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

🤣🤣🤣🤣 چرا؟؟؟؟😂😂😂

بانو
بانو
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

اینو من نمیدونستم که اعلاحضرت اعلام کردن که پارت نمیدن😏😏

دوماً خواهشمندم دوست عزیز انقد هشتک بارون نکن همه جا😑

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل
پاسخ به  بانو

چشم چشم🤓
دیگه فقط رمانای خاله فاطی رو هشتک میزنم😂

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

جیغغغغغغغغغغ🤣
عه وا پارت😂

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x