🍀رمان نغمه دل🍀
صبح با اومدن عاقد لام تا کام حرف نزد و فقد یه بله گفت و بعد از خداحافظی با پدرش به سمت تهران حرکت کردیم
سرش تمام مدت پایین بود
_گردنت شکست اینقدر پایین گرفتیش بچه
_را… راحتم اقا
نمیخاستم ازم بترسه
_مائده خانوم من اوردمت اینجا چون پدربزرگت نمیخاست حق الناس به گردنش باشه نیاوردمت که ازارت بدم
حرفی نزد و اروم سر تکون داد
وختی رسیدیم تهران از رضا خدافظی کردیم و رفتم سمت خونه مائده
(مائده)
درو برام باز کرد و رفتیم تو خونه خیلی خوشگل بود ولی رون نمیشد حتی لبخند بزنم
_خب مائده خانوم به خونت خوش اومدی اینجا خونه توعه و از این به بعد اینجا زندگی میکنی
_خانم کجان؟
جا خورد از حرفم
_خانم اینجا خودتی و کسی جز من رفت امد نداره
با اینکه از تنهایی تو این خونه ترسیدم ولی گفتم:
_ چشم ممنونم
_خب بیا اتاقتو نشون بدم
به همراهش رفتم
اتاق قشنگی بود و دخترونه
_خیلی ممنون اقا
سری تکون داد و شب بخیری گفت و رفت
از یه طرف خیلی خوشحال بودم از یه طرف دلتنگ حاج بابام که معلوم نیست کی قراره ببینمش
صبح وختی بلند شدم و بیروت رفتم دیدم نیست حتی اسمشم نمیدونستم
رفتم توی اشپزخونه و در یخچالو باز کردم همه چی بود
بعد صبحانه رفتم جلو اون تلوزیون عظیم الجثه و مشغول کانال اینور اونور کردن شدم
(محمد علی)
صبح زودتر از اونجا رفته بودم تا مغذب نشع
خسته از روی صندلیم بلند شدم و به سمت خونه حرکت کردم
همش ذهنم درگیر اون دختر بود که نکنه کار دست خودش بده
بهتر بود یه خدمتکار بفرستم براش حداقل مراقبش هست، اون دختر امانته دست من و بابد ازش مراقبت کنم
طبق معمول خونه سوت و کور بود و زهره هنوز برنگشته بود و ماهگل خانم مشغول پختن غذا
_سلام اقا خسته نباشید، سفر بخیر
_ممنون شام چیه؟
_فسنجون درست کردم اقا
_ممنون من میل ندارم
_پس میزارم یخچال گشنتون شد گرم کنین شبتون بخیر
سری تکون دادم و از پله ها رفتم بالا
خسته لباسامو عوض کردم و خابیدم
……………………..
صبح با صدای زهره بیدار شدم تازه رسیده بود
مثلا 4 روزه بود و یه هفته طول کشید
با اینکه از بد قولیش دلگیر بودم ولی به روش نیوردو و سفر رو براش زهر نکردم.
_سلام سفر بخیر
_سلام ممنون، جات خالی خیلی خوش گذشت
میدونستم اون کنار دوستاش بیشتر از من بهش خوش میگذره
_تو ام رفتی سفر با رضا؟
_اره برای دیدن کارا یه سفر سه روزه رفتم و اومدم
سری تکون داد و مشغول صبحانه شدیم
زندگی ما خلاصه میشد تو همین حرفای معمولی در اصل رابطه با زن و شوهری نبود و کاملا دوستانه بود
بعد از صبحانه لبای پوشیدو و رفتم سر کار و به کارام رسیدگی کردم
……………………
دوهفته گذشتع بود، بنظرو باید میرفتم ببینم کم و کسری نداره بالاخره هر چند روی کاغذ و صوری اما بازم دلیل نمیشد از انجام وظایفم شونه خالی کنم
خونه ای که براش اماده کرده بودم محله ارومی بود و کسی کاری به زندگی کس دیگه ای نداشت
از پنجره ساختمون دیدم چراغا خاموش بود
با اینکه نگهبان گذاشته بودم ولی بازم نگران شدم و رفتم سمت لابی ساختمون
_سلام طبقه دوم جایی رفتن؟
_سلام خیر جناب
ممنونی گر تم و پا تند کردم سمت اسانسور
نگرانیم دپ برابر شد و دائم داشتم خودمو سرزنش میکردم که نباید یه دخترو تنها ول میکردم
کلید داشتم، تا درو باز کردم رفتم داخل یه چیز محکم خورد تو سرم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بیخیالش شید بابا هرچی بود گذشت
گذشته ها گذشته مهم اینه ک گذشت😂خودم نفهمیدم زندگی کنید بابا مگه مهمه کی فیکه یا کی کیه
همتون موفق باشید بابا🧸
بقول خودت حیحیحیحیحیحیح
حیحیحیحی درسته😂
ی اخرشو نزاشتماااااا
نامردیه واقعا یاسی میدونست من چقدر گریه میکردم چقدر اعذیت میشدم اونوقت بهم دروغ گفت ؟خود تو چی؟میدونی چقدر اعذیت شدم سر اون خبر دروغت؟کارم شده بود جلوی خانوادمم بلند بلند گریه کردن!من ب درک ادا هم اعذیت شد پا ب پام اتی اعذیت شد با من
بعد شما دوتا دست ب یکی کردید بگید که مصلا علی مرده؟
بیخی نوا
گذشت🙂🖤
یاس سرخود اون خبرو به شما داد مثلا میخواست بیچاره کمکتون تا بنده رو فراموش کنید
چی بگم واقعا چیزی ندارم بگم بهت علی
نوا بس کن دیگه
ب من چچچچچ 😐😂
علی توضیح بده ؟؟لطفا
توضیحی بده که بتونم چشم روی همه مدرکا ببندم
لازم نیست چشم روی مدرکا ببندی ۶ ماه پیشم همین طور نشستین به افکار بچگانه تون حکم کردین الانم روش
من میخام توضیح بدی لطفا بگو قضیه چیه
بنظرت فایده داره؟
فراموشش کن نوا
بیچاره فاطمه یاس پاسوز منه احمق شد فقط میتونم بهت بگم اشتباه میکنید نه من فاطمه یاسم
نه فاطمه یاس منه اون طفلی اومد به حرف من گوش کرد خیلی وقته باهام سر سنگینه
فاطمه یاس دختر خاله ی منه
اگرلطف کنی این کامنت رو که خوندی حذفش کن
به ادا بگو علی مرد دوباره اومدنم اشتباه محض بود معلوم نیست اون بیچاره تو چه حالیه توهم فکر کن من یک آدم عوضی و لاشیم بیخیال بابا خسته میکنید ادم رو
پس چرا خودش دروغ گفت ؟
خب چرا فرستادیش سراغ ما؟
فایده نداره؟یعنی حق اینو نداریم بدونیم چ خبره؟
راستش من دیگه فکر نمیکنم برام هیچ چیز و هیچ کس مهم نیست
ولی اگه جدی دختر خالته بهش بگو حال مارو دیدی و هیچی نگفتی!گفتی
علی مرده ؟؟
میدونی چیه هر گوشی ی ای پییی داره نمیدونم تو چرا نمیفهمیی؟؟
ای پی تو و یاس عین همه ینی تو یاسی و یاس توعه حالا اینک کدوم راستین الله علم
بچه نیستیم گول حرفاتو بخوریم
1ساله بچه هارو گذاشتی سرکار هیچی نگفتیم ادا نزاشت چیزی بهت بگم وگرنه من میدونسم چی بارت کنم یاس بانو
برو بچه گول نزن
چی چی شده؟
عه وا 😂
بچه های منو گول زدن، کو کجان 👠
ننه ندا🥺💔بغل میخام بیام؟
میای بغل من جرررررر
جررررر میام😐😂
افرین تو بیاااااا فقط
نقشه چیه؟😐😂🔪
هیچی بخدا بشین بچه جووون
ارهههه تو راست میگی
شوهرت راست میگه خخخخ
بیا مادر بیا بغلم ببینم چی شده 🙂
ننه جان چطوری
خخخخخ نمیری ندا
فدات ننه جان خوبم 😂
خدانکنه ننه من چشم ب راه موندم منو نگرفتی حلالت نمیکنمممم
واییییی 😂 😂 😂
باور کن همین طور عذب اوقلی مونده 🤣
نگران نباش 😂
بابا بیا منوووو بگییییر برا شازده پسرت من بوی ترشیدم دنیارو برداشتااااا
عه ؟والا بوت ک سمت ما نیومده، بقیه رو نمیدونم 😂
نه شما بینیتون گرفته حسش نمیکنید از رهام بپرس میگ اره خانومم منتظرمهههه
راستی عروسی برادر شوهرت چی شد؟عروسی کردن؟
نه هنوز نکردن…
ولی در شرفن…
آماده میشن قبل محرم بگیرن دیگ،
خیلی عجله داره، آمپر چسبوندن 😂😂🤦🏻♀️
مارو دعوت نمیکنی
بگو21تیر نندازن عروسی داریم اونموقع بعد تا15تیر هم کاری نکنن من کنکور دارم بعد اون گرفتن من ب عنوان عروست بیام خخخخ
کی عجله داره؟
چشم 😂
اونام منتظر میمونن حتما 😂عجله دارن بشدت، 😂
عروس و دوماد دیگ 😂
بی اشک
غلط میکنن من میااااام عروسییییییییییییییییییییییی
نکنه عروس حاملس بخاطرهمین میخاد زود عروسی کنه جررر با شکم گنده لباس عروسی بپوشه قشنگه هاااا
شوخی میکنم بابا
دختره چقد هوله بگو عروسی بگیر بعد برو میخاد خودشو بکنه تو چشم حرفاشو باور نکن خخخ
اره باردار نیس ولی تا مرحله بارداری رفته میدونم من خخخخ
😂
چی بگم والا، آدم نمیتونه قضاوت کنه،
آره خیلی، 😂
هییی مامی نمیدونی چقد دل بچه کوچیکتو اتیش زدن🙂🖤
دلم برات تنگ شده بود کجا بودیض
عه چرا ؟کی آتیش زده بگو تا آتیشش بزنم…
من همینجاهام، عین پلیس نا محسوس کنترلتون میکنم 😂
هوم بیخی🖤🙂
خوبهه از پشت حواست بهمون هس😂
دوس نداری بگی ؟هرطور راحتی عزیزم ☺️🤗
آره پس چی، فک نکنین ولتون کردم ب امون خدا، دل ببندین ب فیکا🤨🤨
هعی حرفی نمونده کامنتا رو بخون میفهمی
دل به یه ادم فیک بستیم که خداروشکر قضیه حل شد
بله بله قبون شما🙂🖤
بله فهمیدم..
بنظرم براتون خوب شد،
اینک یاد میگیرن بیجا اعتماد نکنین، اونم مخصوصا جنس مخالف!
سن شما الان بشدت حساسه، توروخدا اگ مامان بابا هاتون توصیه ای میکنن گوش کنین، بخاطر خودتون هس…
عزیز دلم تو رابطه دختر و پسر اونی ک بیشتر از همه ضربه میخوره دختره. اینو دیگ شما ک ماشالا از همه چی خبر دارین باید بدونین!
پس دنبال عشق نباشین، اونم از نوع مجازی،…
چشم
از این به بعد مراقبم🙂🖤
چشمت بی بلا!
دیگ لطفا تو رمانم اطلاع رسانی کن ک علی یاس بود 😂
ها؟
اطلاع رساتی والا من نکردم اتی کرد😂
😂
میگم اون ک تو رمانت شخصیت علی هس اونو تبدیل ب یاس باردار کن 😂
واییی مامی ترکیدم🤣
اصلا پشیمونم از انتخاب شخصیتم😐ولی حیف نمیشه
عب نداره هر وقت یاد رمان افتادی یاد اینم بیفت ک زود باور نکنی… اونم تو سن!
اره شد تجربه😎😂
آفرین…
حیف ک حوصله ندارم ی رمانی مینوشتم براتون زار زار گریه کنین 😂🤣
وایی نه توروخدا😐😂😂
وا برا چی ؟😂
من نزده میرقصم
جدیدا فیلم میبینم هم دختره پسرت رو ول میکنه میشینم گریه میکنم
اوندفعه رمان میخوندم زنه مرد بچش دنیا اومد اینقدر غصه خوردم و اشک ریختم مامانم نزاشت بخونم ادامشو😐😂
درکت میکنم 😂
من با این سنو سال اشکم در میاد 😂
حالا اسمش چی بود بگو برم یکم خودمو خالی کنم 😂
فک کنم دمی از جنس لبخند بود نمد😂
نخونش خیلییی اشک درار بود
عه ؟خیلی؟ خوراک خودمه پس 😂
تازه میخونم جو میگیره میرم تو فاز اونا
شوهرم شک میکنه میگ ی اتفاقی افتاده تو نمیگی 😂
😂😂😂😂
وای من تا یه هفته تو مود افسردگی بودم😐😂
داییم میگف باز چته همش ناله ای🤣
من از بچگی هم احساساتی و بشدت زود رنج بودم…و زود باور!
چقد آسیب دیدم
هم دوران مجردی
هم بعد ازدواج،
الانم همونم،
فقط یاد گرفتم چجوری کنترلش کنم…
ولی احساساتم همونه، انقد زود احساساتی میشمو اشکم درمیاد،
خیلی بده🙂🖤
من خودمم همینم هر چقدم ضربه بخورم ادم نمیشم یه چیزایی تو ذات ادمه درست نمیشه🙂
آره همینطوره!
چی بگم
ایشالا کسی پیدا بشه براتون
ک قدر ذاتتون رو بدونه…
رمانو اشتبا گفتی اسمشو ،نبود
والان دوباره به گوشی فاطمه یاس وصلم من نمیدونم ایمیل فاطمه چیه ولی به محض اینکه به گوشیم وصل میشم کدها یکی میشه
روز خوش موفق باشید بانو
ناموفق باشی جناب
فحش بدی دلت خنک میشه فحش بده عیب نداره
ولی شرمنده ی اخلاق ورزشکاریت اون بیچاره تا الان روحشم خبر نداشت درحال حاضر به لطف شما فهمید
باشع من خرم نمیفهمم
برو فقط اینجا نباش
سرکارمون گذاشتی😐
یعنی چی علی؟
توروخدا یکیتون توضیح بده من اینجا دارم. سکته. میکنم
ادا جون برو یه آب قند برای خودت بیار بخور میفهمی
بابا دکتر علی همون یاسه خودمونه
چرندیات🤣🤣
درکت میکنم تو هم تو شوکی
شوک؟ 🤣
کدوم شوک؟ من به حرفای دروغیتون باوری ندارم جم کنین این بساطو
خیلی خب من دروغ میگم آتی هم دروغ میگه یاس و دکتر راست میگن
فقط همین رو بدون من اون خانوم نیستم
نواجان
چی شده؟
ی دختری
خب؟
به ادا درخواست داده تا باهاش رابطه داشته باشه!دیگه خودت بفهم چی میگم!بعدش ک میگم از این آدم دوری کن گوش نمیکنه
میدونی چیه همون طور ک ثابت کردم پارسا کیه
میتونم ثابت کنم تو کی هستی فقط اینو بدون از تو عوضی تر ندیده بودم برام تموم شدی و اینو بدون قشنگ میدونم کی هستی
دوس دارم یکاری کنم از همه حرفایی ک زدی اسکرین بگیرم ب کسی بفرستم ک ازش مثل سگ میترسی
بدون ک اینکارو میکنممممممممممم
حال این دوتا یادم میوفته میخام دنیارو بهم بریزمممممم
؟؟؟؟بفرمایید من کی هستم 🤔🤔🤔🤔
یاس بانو
ای پی لوت داد بدبخت
کی؟؟؟؟😂😂😂
یاااااااااااااااااااااااااسی یااااااااااااااااااااااااااااااس
ای پیت لوت میدههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
سگم نکن تا یکاری نکردم
اتی بم شات داد!کدای ایمیلا مثل هم بود
باشه بانو من فاطمه یاس مهدویم که چی؟😂
آتی جون من تو هیچ جا نرو اینجا خیلی آدمای نامحسوس داریم من میترسم والا گوشیم هک بشه😂
نمیرم بابا ور دلتم
هرکی میاد یه شفاف سازیش بکن محض اطمینان 😂
ولی واقعا چجوری تا الان نفهمیدی این دوتا یکین؟
من همون روز ک یاس اومد گفتم محمدعلیه ولی خب باور نکردن
یاس هم گف خودش نیس بیخیال شدم
امروز دیدم اینجا ای پی ها یکین
یعنی چی مگه ممکنه خودش نباشه ولی ای پی ها یکی باشه؟
دارم دیوونه میشم الان عصبی میشم اعصابمم داغونه اینم فهمیدم بدتر شدم
دروغ میگه بابا داره خودشو ماست مالی میکنه
هر گوگل ی ای پی داره
و زود ب زودم عوض میشن
علی میشع عین ادم یکیتون برام توضیح بده چیشده؟
توضیحی ندارم اتنا خانوم میگن من فاطمه یاسم دیگه
من کاری به اون ندارم
میخام خودت بگی داستان چیه
یعنی چی؟
می بینم حدس دارین میزدین چی شده؟ 😈
خوبه دیگ پارت ندم بمونین تو خماریش؟ 😈🤣
میدم میدم
مریضی خواهرم😂😂😂
دوتا احتمال وجود داره
یکی اینکه مائده زده توسرش😂
یا اینکه دزد اومده تو خونه و مائده بی هوشه دزده هم میخواسته فرار کنه که محمدعلی سر میرسه اونم میزنه توسرش😱
میبینی خواهر😂
وای فکر کنم مائده زد تو سرش
لاقل میگفتی خونه دزد اومده کار اونه😂😬