رمان نفوذی پارت 32 - رمان دونی

 

 

 

ابروهام بالا پرید و مثل وزغ بر و بر نگاهش کردم و انگار ویندوزم تازه کار کرده که چی گفته گفتم :

 

-ولی چرا تا آسانسور هست از پله ها برم بالا؟

 

به سمتم اومد و مقابلم ایستاد کمی خودشو خم کرد و با چشمای ریز شده گفت:

 

-برده و خدمتکارا حق استفاده از آسانسور ندارن

 

کلمه ی برده و خدمتکار با تحکم و کنایه میزد که منو عصبی کنه..

نفسی کشیدم و سعی کردم آروم باشم

چون به حرف خودش فعلااا برده و خدمتکار این عمارت بودیم

و نمی تونستیم از آسانسور استفاده کنیم!

ولی چرا؟

خب این ناحقی که اون مسیح و تینا عجوزه و یاشار از آسانسور استفاده کنن و ما پله ها رو بریم بالا و بیام پایین!

سرمو کمی بالا گرفتم و گفتم:

 

-فکر نمی کنید که این ناحقی؟

چون ما خدمتکار یا برده هستیم از آسانسور استفاده نکنیم؟؟

 

چشما‌‌ش سمت و سویی خشم گرفت و با صدای جدی تری گفت:

 

-فکر نمی کنی داری زیاد روی میکنی؟؟

 

با دیدن حالت چهر‌ش کمی ترسیدم ولی سعی کردم ترسم رو پنهان کنم و لبمو گاز گرفتم و با حالت چهره ای آرومی گفتم:

 

 

-حرف حق تلخه؟

یا شما چون رئیس هستین باید به ما همه چی تحمیل کنید؟

و هر چی گفتین بگیم چشم؟

 

حالت چهره اش با ی دقیقه قبل هزار درجه فرق کرد و گفتم الان که خر خرمو بجوعه و هانا الان که به ملکوت علا پیوندی!

الان دیگه ترسیده بودم و آب دهنمو به زور قورت دادم و فقط به حالت چهره ای بزرخیش نگاه میکردم که چه واکنشی میخواد نشون بده

 

سرشو مماس صورتم کرد و گفت :

 

– برو خداروشکر کن که دختری، وگرنه الان همین جا چالت میکردم..

 

و سرشو عقب برد و با حالت چهره ای که دوباره ریلکس و آروم نشون داده می‌شد گفت :

 

– و یه چیز دیگه..

کاری نکن یادت بیارم حد و مرزت کجاست دختر جون!

 

پیش چشمای گرد شده و متحیر من حرفشو زد و گذاشت رفت

بعد رفتن یاشار هنوز گیج حرفاش بودم که تازه یادم اومد که نفس بکشم

اووف

خداروشکر فکر کردم الانِ برم اون دنیا..

ولی انگاری فعلا وقتش نیست برم اون دنیا

گفتم الانِ منو میخ کنه توی دیوار

ولی جلل الخالق!!

اصن معلوم نیست چه حالتی یهو عصبانی میشه

یه دقیقه بعد چهره اش ریلکس و آروم میشه!

این دیگه چه موجودی؟

 

شونه ای بالا انداختم و بیخیال اینکه چند دقیقه پیش گفته بود از آسانسور خدمتکارا نباید استفاده کنن..

به سمت آسانسور رفتم

مگه هر چی اون دیو دو سر گفت؟

وقتی نیست با آسانسور میرم و میام..

حالا هم تا تینا و مسیح نیومدن برم کارگاه بازیمو شروع کنم

ببینم گردنبندمو پیدا میکنم

خوبه شران دیوث هم پایین بود و به شبنم گفتم

نزاره متوجه بشه من نیستم وگرنه مثل سگ هار پاچمو میگیره اون موقعس که یکی بیاد منو از دستش خلاص کنه

گلابی قُلمبه..

سمت اتاق مسیح رفتم این اولین باری بود که میخواستم برم توی اتاق مسیح

کنجکاو بودم که ببینم اتاقش چجوری؟

ولی نمیدونم چرا خودشو تینا اتاق جدا دارن؟

اینا هم معلوم نیست چیکار می کنن!

 

ولی اون تینا که خیلی آب زیر کاهه و معلوم نیست توی این عمارت چیکار میکنه؟

و دلیل اومدنش توی این عمارت چی؟

و یهو سر و کلش از کجا توی این عمارت پیدا شده!

دختری ایکبیری صدا خروسی..

نمیدونستم چرا از این دختره اصلا خوشم نمیاد

ولی به قدری میشناسمش که وقتی دور ور پسر های پولدار می پلکه یه نقشه ای تو سرش داره..

 

در اتاق مسیح آروم باز کردم و وارد اتاقش شدم..

کفم برید

اوه لَا لَا..

 

اتاقش، اتاق نبود که یه خونه جداگونه بود واسه خودش..

یه دوری توی اتاقش زدم..

مبل های آبی طوسی

یه میز چوبی بزرگ وسط مبل ها که خیلی شیک بود

تخت دو نفره ای که واقعا حال میداد روش بپر بپر کنی

از فکر خودم خندم گرفت و نگاهی به

پنجره های تمام قد بزرگ با پرده های آبی طوسی که رنگ ست مبل ها بود

دو سه تا در دیگه توی اتاقش بود که فکر کنم حمام و دستشویی اتاق لباس می بود اون اتاق هارو وقتشو نداشتم دید بزنم

توی اتاقش همه چی بود هر چیزی که میخواستی

یه ال ای دی بزرگ رو به روی تختش بود

میز دراور و به قول شبنم کلی خِنزل پِنزل دیگه..

 

بابا این مسیح پول از پارو واسه خودش بالا میکشه

بچه خر پول گاو..

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x