رمان گرداب پارت 216 - رمان دونی

 

 

 

لبم رو گزیدم و خجول و با عجله گفتم:

-شما چی گفتین بهشون؟!..

 

-گفتم باید با خودت صحبت کنم..اونم گفت منتظر خبرمون میمونه…

 

با من من گفتم:

-مامان..من..اخه من..فعلا..

 

دستش رو زیر چونه ام گذاشت و سرم رو بلند کرد و تو چشم هام خیره شد و گفت:

-ما که این حرفارو با هم نداریم دخترم..راحت حرفتو بزن..

 

-مامان اخه من..فعلا نمیخوام به این موضوعات فکر کنم..تازه از اون نامزدی کذایی خلاص شدم..نمیخوام الان درگیر این موضوع بشم….

 

مامان سرش رو تکون داد و گفت:

-من به کاری مجبورت نمیکنم خودتم میدونی..اما تا کی میخواهی به اون نامزدی فکر کنی و درگیرش باشی؟..بالاخره که یه روز باید ازدواج کنی….

 

سرم رو به چپ و راست تکون دادم و اروم گفتم:

-هنوز خیلی زوده..نمی تونم..

 

-هرجور خودت میدونی عزیزم..اما اگه نظر منو بخواهی میگم اجازه بده بیان..اول طرفو ببین شاید اصلا خوشت نیومد ازش..شاید با ملاک هات فاصله داشت…..

 

باز هم سکوت کردم و فکر سورن یک لحظه از سرم بیرون نمیرفت…

 

یعنی اگه می فهمید برام خواستگار پیدا شده، چه عکس العملی نشون میداد؟…

 

هیچ نظری در این مورد نداشتم..

 

 

با روی جدیدی از سورن که توی اون شب دعوا اشنا شده بودم، نمی دونستم چه رفتاری از خودش نشون میداد….

 

هرچند شاید اصلا براش مهم هم نبود..شاید فقط روی کاوه حساس بود..اونم بخاطره اتفاقاتی که می دونست قبلا بینمون پیش اومده….

 

دوست داشتم رویایی فکر کنم که براش مهمه و از شنیدن این موضوع ناراحت و عصبی میشه…

 

با صدای مامان از فکر دراومدم و نگاهش کردم..

 

دوباره دستش رو روی دستم گذاشت و نوازش کرد و مهربون گفت:

-خانم رضایی خیلی تعریف میکرد..می گفت طرف تک پسر و طراح یک شرکت بزرگه..فقط یدونه خواهر بزرگتر داره که ازدواج کرده..کار و کاسبیش اینجور که میگفت عالیه و از نظر مادی هیچ مشکلی نداره..پدرش پزشکه و مادرش معلم..می گفت خانواده ی فرهنگی و بسیار با شخصیت و با محبتی هستن……

 

باز هم حرفی نداشتم بزنم و مامان خودش ادامه داد:

-البته از روی تعریف نمیشه کسی رو شناخت..باید بیان تا خودمون بشناسیم و اشنا بشیم..باید بریم محل زندگی و کارش تحقیق کنیم..اما از تعریف هایی که کرد من دیدم مثبته بهشون…

 

مشغول بازی با انگشت هام شدم و مامان که دید سکوت کردم سوالی گفت:

-نظرت چیه؟..بگم بیان؟..

 

با عجله سرم رو بلند کردم و هول شده به مامان نگاه کردم..

 

تا خواستم حرفی بزنم، صدای ملودی وار ایفون خونه به صدا دراومد و من حرفم رو خوردم…

 

 

نگاهم چرخید سمت ساعت روی دیوار و با دیدنِ عقربه هاش که ساعت ده رو نشون میداد، با تعجب گفتم:

-کیه این وقت شب..

 

از جام بلند شدم و مامان گفت:

-شاید سورن باشه..

 

یک لحظه توی جام ایستادم و قلبم ریخت..

 

نمی دونم چرا احساس ادمی رو داشتم که داشته خلافی انجام میداده و یکی سر صحنه جرم رسیده…

 

با صدای مامان تکونی خوردم:

-چرا وایسادی مامان..برو ببین کیه..

 

با قدم های بلند راه افتادم سمت ایفون و توی دلم خدا خدا می کردم که مامان دیگه موضوع رو ادامه نده و هرکی بود جلوش حرفی نزنه….

 

گوشی ایفون رو برداشتم و نفس بلندی کشیدم:

-کیه؟!..

 

با مکث صدای دلنشینش توی گوشم پیچید:

-منم خانوم..باز کن..

 

بی اراده لبخندی روی لبم نشست:

-سلام..خوش اومدی..

 

منتظر جوابش نشدم و شاسی ایفون رو فشردم و گوشی رو سرجاش گذاشتم…

 

چرخیدم سمت مامان و گفتم:

-سورن بود..

 

کمی این پا و اون پا کردم اما هرچقدر با خودم کلنجار رفتم، روم نشد به مامان بگم جلوی سورن حرفی از خواستگار نزنه….

 

اگه چیزی می گفتم حتما شک می کرد و من این رو نمی خواستم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x