رمان گرداب پارت 318 - رمان دونی

 

 

پلک هام روی هم افتاد و دلم هری ریخت..

 

پس حرف زده بودن..با اینکه تقریبا مطمئن بودم اما باز هم خشکم زد…

 

دست هام رو زیر میز مشت کردم و با نگاهی که می لرزید نگاهش کردم…

 

لبخندش پررنگ تر شد و از جاش بلند و گفت:

-تا من میز رو جمع می کنم دوتا چایی بریز بریم تو سالن…

 

سرم رو تکون دادم و بی حرف از جام بلند شدم و رفتم سمت سماور…

 

مامان از قبل چایی دم کرده بود و دوتا فنجون برداشتم و با دست هایی که می لرزید، مشغول چایی ریختن شدم….

 

فنجون هارو داخل سینی گذاشتم و قندون رو هم کنارشون گذاشتم و نیم نگاهی به مامان انداختم…

 

تقریبا میز رو جمع کرده بود و وقتی متوجه نگاهم شد گفت:

-برو منم الان میام..

 

انگار لال شده بودم که دوباره بی حرف سینی رو برداشتم و جوری از اشپزخونه رفتم که انگار داشتم فرار می کردم….

 

سینی رو روی میز گذاشتم و روی کاناپه نشستم و پاهام رو جفت کردم…

 

دست هام رو تو هم قفل کرده بودم و با استرس فشار می دادم…

 

صدای قدم های مامان رو که شنیدم دوباره دلم فرو ریخت…

 

کنارم با کمی فاصله نشست و من نگاهم رو پایین انداختم و از نگاه کردن بهش فرار می کردم…

 

کمی بینمون سکوت شد و بعد مامان اروم صدام کرد:

-پرندم؟.‌

 

دست هام رو محکم تر بهم فشردم:

-جونم..

 

#پارت1800

 

دوباره مکثی کرد و دستش رو روی دست هام گذاشت و گفت:

-به من نگاه کن..

 

لبم رو گزیدم و یه جوری نگاهش کردم که انگار هر لحظه ممکن بود بزنم زیر گریه…

 

لبخند ارامش بخشی زد و با مهربونی گفت:

-با سورن حرف زدی؟..

 

هول شدم و تند تند گفتم:

-نه..نه به خدا..امروز اصلا باهاش حرف نزدم..

 

-امروز رو نمیگم..

 

گنگ نگاهش کردم که لبخندش پررنگ تر شد و سر تکون داد:

-امروز صبح اومده بود اینجا..

 

-چیکار داشت؟!..

 

با لبخند و چپ چپ نگاهم کرد که با خجالت نگاهم رو دزدیدم…

 

فشاری به دستم اورد که نگاهم برگشت سمتش و لبخندش اروم اروم از روی لبش محو شد و جدی اما همچنان مهربون گفت:

-درمورد خودش و تو باهام حرف زد..

 

چشم هام رو بستم و دلم می خواست از اونجا بلند بشم و فرار کنم برم تو اتاقم قایم بشم…

 

دستش رو که از روی دست هام برداشت، با نگرانی چشم هام رو باز کردم و نگاهش کردم…

 

این دفعه مامان نگاهم نمی کرد و لحنش کمی دلخور بود:

-دوست داشتم اول از خودت بشنوم..من تا الان مادر بدی بودم؟…

 

لبم رو گزیدم و نالیدم:

-مامان..

 

لحنش همچنان گرفته و دلخور بود:

-مادر سخت گیری بودم برات؟..

 

#پارت1852

 

از حرف های مامان بغضم گرفته بود و سرم رو پایین انداخته بودم…

 

سنگینی نگاه همه رو حس می کردم اما خجالت می کشیدم حرف بزنم…

 

مامان دستش رو روی دست های تو هم قفل شده ام گذاشت و اروم صدام کرد…

 

سرم رو اروم بالا اوردم و نگاهم موند به سورن که دقیقا روبه روم نشسته بود…

 

اخم هاش کمی تو هم بود و با استرس پاش رو تند تند تکون میداد…

 

متوجه نگاهم که شد، لبخند مهربونی روی لب هاش نشست و سرش رو تکون داد…

 

نگاهم چرخید سمت کیان و البرز که با دلگرمی و محبتی برادرانه نگاهم می کردن و سرشون رو به تایید تکون دادن….

 

دوباره سرم رو پایین انداختم..تو دلم غوغایی به پا بود اما انگار لب هام مهر و موم شده بودن…

 

چشم هام رو روی هم گذاشتم که سوگل با مهربونی گفت:

-دهنمونو شیرین کنیم عروس خانم؟..

 

دوباره سرم رو بالا اوردم و نگاه همه رو منتظر رو به خودم دیدم…

 

یک بار دیگه به سورن نگاه کردم و دلم از نگاهش گرم شد و با تته پته و یواش گفتم:

-ب..بله..

 

هول شدم و خواستم این بله ی صریح رو درست کنم و تند تند گفتم:

-یعنی..هر..هرچی..مامانم بگه..

 

کمی سکوت شد و سوگل این دفعه مامان رو سوالی صدا کرد:

-مهتاب خانم؟!..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 89

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rmh
Rmh
3 ماه قبل

ادمین خوبی؟😐
چرا وسطش پنجاه پارت پریدیم جلو😐
اینطور که از پنجاه پارت اینده معلومه حالا حالاها تو داستان خواستگاری پرند موندیم 😐🤣

_rahil_
_rahil_
3 ماه قبل

سلام عزیزم
ببخشید پس ۵۲ تا پارت وسط چرا محو شد ؟…

لیلا مرادی
لیلا مرادی
4 ماه قبل

فاطمه جان می‌تونید pdf شولای برفی رو حذف کنید؟ چون کتاب رو برای چاپ فرستادم طبق قوانین باید از همه‌ی سایت‌ها برداشته شه❤

Mahsa
Mahsa
4 ماه قبل

یهو رفت تو خواستگاری
دم مامانش گرم هیچی نگفت
خونه ی ما بود عاشورا میشد😂

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x