رمان گریز از تو پارت 157 - رمان دونی

 

 

 

جلوی آینه نشست و برس را روی موهایش کشید که چشم های ارسلان باز شد. کمی خودش را بالا کشید و خیره شد به نیمرخ گرفته ی دخترک… حواس یاسمین بهش نبود. غرق بود توی حال و دنیای خودش… برس را چنان با حرص توی موهایش میکشید که انگار باهاش سر جنگ داشت. پوست سرش از حرکات پر حرص خودش سوخت اما خم به ابرو نیاورد.

 

_الان مشکلت با خودت چیه یاسمین؟

 

یاسمین با تعجب سمتش برگشت: بیداری؟

 

چشم های ارسلان توی صورتش چرخ زد. رنگ پوستش نسبت به صبح زردتر شده بود!

 

_ناخوشی یا رفتی تو فاز دپرس؟

 

یاسمین برس را محکم روی گره ی موهایش کشید:

 

_هیچکدوم.‌

 

یک تکه از ساقه موهایش چنان از وسط کنده شد که آخش درآمد. برس را روی میز پرت کرد و موهایش را با کش بالای سرش بست.

 

ارسلان به حرکات عصبی اش نگاه کرد: چته یاسمین؟

 

_هیچیم نیست. از صبح چهل بار پرسیدی گفتم هیچی! الانم میگم هیچی… چرا انقدر تکرارش می‌کنی؟

 

ارسلان تند شد: اگه دوست داری بیا منو بزن.

 

یاسمین کلافه نگاه ازش گرفت و لوستر را خاموش کرد. فضای اتاق هنوز با نور چراغ های حیاط روشن بود! زیر نگاه ارسلان تخت را دور زد و سمت دیگر او دراز کشید. کاش میشد برگردد به اتاق سابقش و مثل بقیه شب ها در خلوت خودش گریه کند…

 

پتو را روی تنش کشید و سمت او چرخید که با دیدن چشمهای بازش مکث کرد:

 

_میشه نگام نکنی ارسلان؟

 

_کم کم داری عصبیم میکنی.

 

تن یاسمین از لحن جدی و برق تیز چشمانش یخ زد. پلک هایش سست شد و دست هایش به پتو چنگ انداخت… اما فقط در سکوت  پلک هایش را بست. جان جدل کردن نداشت. یک امشب حداقل باید فکر و دلش را آرام میکرد.

 

_عادت به ناز کشیدن ندارم فقط بگو از دست من که ناراحت نیستی؟

 

یاسمین با مکث چشم هایش را باز کرد:

 

_نه ارسلان. چرا باید از تو ناراحت باشم؟

 

ارسلان دست دراز کرد و آرام دست لرزان او را گرفت. سرعت کوبش قلبشان بالا بود. در عین نزدیکی و نیاز از هم دور بودند و همین بیشتر ازارشان میداد.

 

_پس چته؟

 

انگشتان دخترک توی دست مردانه او باز شد. انگار داشت به لمس آرامش بخش او واکنش نشان میداد!

 

_دلم گرفته!

 

 

 

 

بازدم عمیقش را بیرون فرستاد و گرمای نفس هایش توی صورت ارسلان نشست…

 

_هیچ دلیل خاصی نداره‌. من خیلی مودی ام، گاهی اینطور میشم.

 

ارسلان لبخند زد. چشمانش برق عجیبی داشت.‌.. ارنجش را گرفت و تنش را کمی سمت خود کشید!

 

_حتی با من؟

 

یاسمین پلکی زد: دست خودم نیست.

 

_دلتنگ خانواده ات شدی؟

 

_مگه میشه نشم؟

 

چهره ی ارسلان درهم شد و لب های دخترک از شدت بغض در هم پیچید.

 

_میشه بهشون فکر کرد و دلتنگ و دیوونه نشد؟ میشه ارسلان؟

 

ارسلان نفس عمیقی کشید: دلتنگی چاره نداره یاسمین. مثل جای زخمه… میمونه تا ابد! یه حس نیازه که به همین سادگی ارضا نمیشه. سرکوب میشه ها ولی رفع نه! حالا هر چقدر بیشتر بهش فکر کنی بدتر میشه.

 

_مگه فکر آدم دست خودشه؟ چندین سال محبت و خاطره میچسبه بیخ گلوت و یادش نابودت می‌کنه.

 

_خاطره هارو باید بیخ قلبت بچسبونی که بتونی ذهنت و آروم کنی‌. یعنی بهش فکر کنی ولی حسرت نخوری… یادشون بیفتی ولی جز لبخند تغییری تو حالت ایجاد نشه. وقتی دوست داشتن واقعی بچسبه ته قلبت دیگه فکرت درگیر نمیشه چون تا ابد با هر نفس کشیدنت همراهته.

 

_اینطوری که نمیشه هیچ غم و غصه ای فراموش کرد ارسلان.

 

_تو فقط چیزی و بخاطر میاری که تو ذهنت باشه یاس.‌ حرف من غم و غصه نیست… همون دلتنگی ای که الان نسبت به عزیزترین فرد زندگیت داری و حسرتش و میخوری. تو محبت و عشقت و کردی غم و غصه… دوست داشتن چیزی نیست که به غم و حسرت تبدیل بشه. باید بره تو خونه ی قلبت و تو بتونی باهاش زندگی کنی.

 

یاسمین عمیق نگاهش کرد. ارسلان لبخند زد… چشمهایش درد داشت! دردی که داشت قلبش را هم از پا در میاورد. شعار میداد و شعار هایش را با همان درد ریشه کرده توی وجودش زندگی میکرد.

 

اینبار خود دخترک بود که توی اغوشش فرو رفت و سر روی بازوی سفتش گذاشت. نیاز داشت به اهنگ ضربان قلبش… آرامش میخواست. جای تمام کسانی که کنارش نبودند ارسلان بود و قدرتی که حتی با زبان هم حمایتش میکرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
1 سال قبل

پارت نداریم فاطمه جون؟؟

Tamana
Tamana
1 سال قبل

چقدر کم😐

Yas
Yas
1 سال قبل

گلبم🥺

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x