مردِ پشت خط ، نفس عمیقی کشید و صدایش را آرام تر و مرموز تر نمود و ادامه داد :

– این و بدون که من دارم به سود تو عمل می کنم ……… خوب فکرات و بکن ، اگه دوست داشتی چیزای بیشتری بدونی ، فقط کافیه تا ساعت هشت شبِ امشب به این شماره ای که روی گوشیت افتاده زنگ بزنی ……… اینجوری من متوجه میشم که تو هم راغب به ملاقات حضوریِ من و فهمیدن حقیقت اصلیِ مرگ پدرتی ……… اما اگه زنگ نزدی …….. یعنی قبول کردی که همون احمقی که تمام این سال ها بودی ، بمونی .

– چرا باید باور کنم که یک فرد غریبه بدون هیچ چشم داشتی قصد کمک کردن به من و داره ؟؟؟

– وقتی بهم زنگ زدی و قرار ملاقات گذاشتیم بهت میگم ………. بسه هر چقدر مثل کبک سرت و تو برف فرو کردی و به قاتل بابات خدمت کردی ……… فقط تا هشت شب امشب منتظرت می مونم پسر . خداحافظ .

با بلند شدن صدای بوق اتمام تماس ، یزدان همچون مرغی پَر کنده دور خودش چرخید و صدایش را بلند کرد :

– الو ……. الو ……. الوووووو ……

اما تماس قطع شده بود و دیگر خبری از مردِ پشت خط نبود ……… عصبی و مشوش ، چنگی در موهایش زد و کلافه نگاهش را این طرف و آن طرف چرخاند .

نوزاد بود که مادرش از پدرش طلاق گرفت و به دنبال زندگی خودش رفت و دیگر هیچ خبری از او نشد ……. پدرش را هم وقتی هشت نه سال بیشتر نداشت در یک شب و در یک تصادف از دست داد ………. از همان زمان او هم عضو ثابت خانه امید و کودکان کار شد ……… اما الان ، چیزهایی شنیده بود که نمی توانست خیلی راحت از کنارشان گذر نماید و بی خیالی طی کند …….. قتل پدرش ؟؟؟

جمعه بود و اکثر بچه ها درون خانه امید مانده بودند ………. گندم خنده کنان و لی لی کنان خودش را به یزدان که پشت به او ایستاده بود ، رساند و به ضربی خودش را به او زد و دستانش را دور کمر او حلقه نمود و صورت به پشت کمر او چسباند و فشرد ……

– سلام یزدان جونم ……

– سلام یزدان جونم .

یزدان که در فکر فرو رفته بود و در حال خودش نبود …….. با این حرکت ناگهانی گندم ، از جا پرید و رشته افکارش پاره گشت ……….. عصبی و درهم و خشمگین ، دستان گندم را از دور کمرش باز کرد و به عقب چرخید :

– این چه وضع سلام کردنِ گندم ؟ ……. هنوز یاد نگرفتی مثل آدم سلام کنی ؟

گندم ترسیده و شوکه از صدای بلند و ابروان درهم رفته یزدان ، هول کرده قدمی به عقب برداشت .

هرگز یزدان اینچنین با خشمی مهار نشده با او رفتار نکرده بود …….. هرگز با عصبانیتی این چنین ، سرش فریاد نزده بود و دعوایش نکرده بود ……… اصلا تفاوت بین او و بچه های دیگر در همین بود که یزدان همیشه با ملایمت با او برخورد می کرد ……….. یزدان با بچه های دیگر ، جدی و محکم و گاهاً با تحکم برخورد می کرد …….. اما رفتارش با او ، همیشه متفاوت از بقیه بود .

– یزدان …… یزدان جون ……..

– برو از جلو چشمم .

گندم ناباور و بغض کرده در حالی که نمی توانست نگاه ماتش را از او بگیرد ، قدم مستاصل و لرزان دیگری به عقب برداشت ………… آنقدر ترسیده و وحشت زده بود ، که حتی می ترسید بغض نشسته در گلویش را بشکند و بیش از این مورد خشم یزدان واقع شود .

قدم به قدم عقب رفت و با چرخشی سریع با تمام جان در تنش به سمت انتهای گاراژ دوید و هق هقش را بی صدا شکاند ……….. توقع چنین رفتاری از یزدان نداشت .

یزدان عصبی و درهم ، چنگ در موهایش زد و موبایلش را از جیب در آورد و آخرین شماره افتاده رو گوشی اش را گرفت …….. آدم صبر کردن تا شب و معلق ماندن میان زمین و آسمان نبود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۳ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان با هم در پاریس

  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ranosh
2 سال قبل

وااای چرا انقد کمه اخههه ؟؟؟؟

سولومون
سولومون
2 سال قبل

یزدان جونم بیا پیش من🥺❣
گندمو ولش باشه
عشگم؟

نازنین عمرانی
نازنین عمرانی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

معلومه پسرا

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

میدونی چیه مشکل از ما هست که میگیم این یکی دیگه خوبه ولی بد از آب در میاد فقط قربون ارسلان که از همون اول شخصیت واقعیش رو نشون داد میدونی چیه خداکنه هومن دیگه آدم بدی نشه وگرنه اتیشش میزنم

Zahra
Zahra
2 سال قبل

خیلی کمهههه

نازنین عمرانی
نازنین عمرانی
2 سال قبل

دلم میخواد برم این یزدان جرش بدم 😑
اعصاب نداره انتر

shadi
shadi
2 سال قبل

سلااام لطفا پارت هارو طولانی تر بزارین تا حد اقل متوجه بشیم چی میشه…

Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

اخه این چه وضعشه
الان کل این پارت چی شد اینکه یزدان سر گندم داد زد و زنگ زد به اون مرده 😠
خسته شدیم هی اومدیم پارتای کوچیک خوندیم اههههههههه

shadi
shadi
پاسخ به  Hananeh
2 سال قبل

دقیقاااااا

دو نقطه
دو نقطه
2 سال قبل

رمانش قشنگه ولی هم کوتاهه هم دیر دیر پارت میزارین اینجوری کاربرا خسته میشن

دو نقطه
دو نقطه
2 سال قبل

رمانش قشنگه ولی هم کوتاهه هم دیر دیر پارت میزارین کاربرا خسته میشن

eli
eli
پاسخ به  دو نقطه
2 سال قبل

دقیقا

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x