جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :نیلوفر قائمی فر
- ژانر :عاشقانه_طنز
- نویسنده :مریم چاهی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :خاطره خزایی
تشکر کردیم و سورن کاور لباس رو برداشت و همه از مغازه بیرون رفتیم… خودم رو به سورن رسوندم و دوباره صداش کردم که با تحکم گفت: -حرف نباشه.. لب برچیدم که با لحن ملایمتری گفت: -بعدا حرف می زنیم.. سرم رو تکون
خلاصه رمان رویای گمشده : من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بیپدر بزرگ شده و حالا با بزرگترین چالش زندگیم روبهرو شدم. یکروز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونهام بچهایه که مادر ناشناسش تو یکنامه ادعا میکنه بچهی منه و بعد
زمزمه ی زیرلبی اش را بردیا هم شنید و با نفسی حبس شده پلک هایش را روی هم فشرد. حتی دلش نمیخواست یک ثانیه هم خودش را جای حاج آقا بگذارد. کاش قلب پیر و از کار افتاده اش این اتفاق را تاب می آورد.
یزدان دست چپش را آرام به سمت درز پشت شلوارش رساند که نوید به سرعت کلت درون دستش را رو به او بالا گرفت : ـ دستت و بنداز یزدان خان . و نزدیک آمد و در حالی که
خدا شانس بده پرستاری که درحال وصل کردن سرمم بود را به خوبی شنیدم! دقیقاً از لحظهای که وارد بیمارستان شدیم تا همین حالا جوری رفتار کرده بود که انگار من یک مریض بسیار اورژانسی هستم! محبت و نگرانی شدیدی که از خود نشان میداد، باعث
خلاصه رمان روابط : داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی میکنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اونچه بهشون گذشت مجبورن تو محلهای نه چندان خوشنام زندگی کنن. کبریا بهخاطر پسرش تو خونه کار میکنه و درآمد چندانی نداره.
آخرین ظرف را هم توی کابینت گذاشت و سمت سایه برگشت. -وای کمرم شکست… چقدر ظرف بود…؟! سایه هم کمر راست کرد و با غرولندی گفت: این خودشیرین یهو کجا رفت…؟! رستا حواسش جمع شد. نگاه سایه کرد و بلند شد… از
-کـی بهـت گفـت دنبـال مـن بیـای؟ بـا چـه اجـازهای؟! با صدای فریاد و ناگهانی آشنا شانه هایم بالا پرید و شوکه سر پایین بردم. شهراد در حالی که به شدت فریاد میکشید مقابل یک زن غریبه ایستاده بود. -با تـوام حرف بـزن سلـیطه مـگـه بهـت نـگفـتم
_ درست میگین دکتر، ازین به بعد بیشتر مراقبشم… پوزخندی زدم که دست خودم نبود، دکتر هرچه برداشت کرد، با خنده رو به قباد گفت: _ ظاهرا یه دل رنجور دارین که باید به دستش بیارید، خانمای باردار روحیهی حساستری دارن، تنهاتون
کرده بود را هضم کرد و تشخیص داد، دیگران به کنار گاهی حتی از من هم کناره میگرفت و هیچوقت دیگر اینگونه در آغوشم نیامد! اما حال جوری که انگار شهراد عزیزترینش است به او چسبیده بود! و نمیتوانستم که بگویم حق ندارد!861 این مرد بزرگترین
دلارای بی توجه به آن ها سمت پله ها دوید تحمل نگاه های سنگینشان را نداشت صدای آلپارسلان را میشنید که دستور میداد : _ حورا ، امروز نامزدی پسرِ عبدلحمیده بعد از مراسم میان اینجا نمیخوام نبودِ جمیله حس شه برای بچهها
خلاصه رمان : در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت.
خلاصه رمان : مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر میپروراند. در شرف نامزدی
خلاصه رمان : کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره
خلاصه رمان : نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن
خلاصه رمان : پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار
خلاصه رمان : رمانی از جنس یک خونه در قدیمیترین و سنتیترین و تاریخیترین محلههای تهران، خونهای با اعضای یک رنگ و