جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 335

        تشکر کردیم و سورن کاور لباس رو برداشت و همه از مغازه بیرون رفتیم…   خودم رو به سورن رسوندم و دوباره صداش کردم که با تحکم گفت: -حرف نباشه..   لب برچیدم که با لحن ملایمتری گفت: -بعدا حرف می زنیم..   سرم رو تکون

ادامه مطلب »
دانلود رمان رویای گمشده
رمان

دانلود رمان رویای گمشده به صورت pdf کامل از مهدیه افشار و مریم عباسقلی

      خلاصه رمان رویای گمشده :   من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 186

        زمزمه ی زیرلبی اش را بردیا هم شنید و با نفسی حبس شده پلک هایش را روی هم فشرد.   حتی دلش نمیخواست یک ثانیه هم خودش را جای حاج آقا بگذارد. کاش قلب پیر و از کار افتاده اش این اتفاق را تاب می آورد.

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 304

          یزدان دست چپش را آرام به سمت درز پشت شلوارش رساند که نوید به سرعت کلت درون دستش را رو به او بالا گرفت :       ـ دستت و بنداز یزدان خان .       و نزدیک آمد و در حالی که

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 99

        خدا شانس بده پرستاری که درحال وصل کردن سرمم بود را به خوبی شنیدم! دقیقاً از لحظهای که وارد بیمارستان شدیم تا همین حالا جوری رفتار کرده بود که انگار من یک مریض بسیار اورژانسی هستم! محبت و نگرانی شدیدی که از خود نشان میداد، باعث

ادامه مطلب »
دانلود رمان روابط
رمان

دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره.

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 43

        آخرین ظرف را هم توی کابینت گذاشت و سمت سایه برگشت. -وای کمرم شکست… چقدر ظرف بود…؟!     سایه هم کمر راست کرد و با غرولندی گفت: این خودشیرین یهو کجا رفت…؟!     رستا حواسش جمع شد. نگاه سایه کرد و بلند شد… از

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 98

        -کـی بهـت گفـت دنبـال مـن بیـای؟ بـا چـه اجـازهای؟! با صدای فریاد و ناگهانی آشنا شانه هایم بالا پرید و شوکه سر پایین بردم. شهراد در حالی که به شدت فریاد میکشید مقابل یک زن غریبه ایستاده بود. -با تـوام حرف بـزن سلـیطه مـگـه بهـت نـگفـتم

ادامه مطلب »
چت روم

🖤❤️🖤❤️

اگه بهت بگن یه هفته بیشتر زنده نیستی تو اون یه هفته چیکار میکنی؟؟

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 304

            _ درست میگین دکتر، ازین به بعد بیشتر مراقبشم…   پوزخندی زدم که دست خودم نبود، دکتر هرچه برداشت کرد، با خنده رو به قباد گفت:   _ ظاهرا یه دل رنجور دارین که باید به دستش بیارید، خانمای باردار روحیه‌ی حساس‌تری دارن، تنهاتون

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 97

        کرده بود را هضم کرد و تشخیص داد، دیگران به کنار گاهی حتی از من هم کناره میگرفت و هیچوقت دیگر اینگونه در آغوشم نیامد! اما حال جوری که انگار شهراد عزیزترینش است به او چسبیده بود! و نمیتوانستم که بگویم حق ندارد!861 این مرد بزرگترین

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 343

        دلارای بی توجه به آن ها سمت پله ها دوید   تحمل نگاه های سنگینشان را نداشت   صدای آلپ‌ارسلان را می‌شنید که دستور میداد :   _ حورا ، امروز نامزدی پسرِ عبدلحمیده بعد از‌ مراسم میان اینجا نمیخوام نبودِ جمیله حس شه برای بچه‌ها

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها