جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :Gandom_m
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی
- نویسنده :الناز پاکپور
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :شیرین نور نژاد
خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که
رستا جا خورد. -امیر واقعا موافقی…؟! مرد باز دل به دلش داد. ذات بدجنس و تخس دخترک را می شناخت که برای اذیت کردن، هرکاری می کرد… -اگه واقعا بخوای چرا که نه…؟! خنده پر از بهتی کرد. -مامانم بفهمه چی
از شدت شرم و خجالت داشتم میمردم و عامر برای بار هزارم مردانگی اش را ثابت کرد. با اینکه لایق شنیدن آن حرفها نبود اما سر پایین انداخت و بمیرم برای آن عرق شرمی که صورتش را پوشاند. _ حق با شماست، من روم تا
چهارستون تنم لرزید؟ لرزید! انگاری حسِ بدِ خودم کمبود که حرفهای این مرد هم به آن اضافه شد! اما این تن لرزه را… این حس ضعف را به شهراد ماجد نشان میدادم؟ اصلاً و ابداً! چند نفس عمیق کشیدم و جلوتر رفتم.
مجتبی لخ لخ کنان پیش رفت و بعد کنار او ، کف زمین نشست . پرسید : – زخمات بهتره ؟ … پلکت که اذیت نمی کنه ؟ شهاب دستش را کشید روی پلک چپش که در اثر مشت و مال روز اول پاره شده بود … ولی بعد
– وقتی یه بار پروندم یکیو یعنی چی؟! من اومدم امشب همه چی و تموم کنم. – آره پسرم جون من امشب و بهم نزن بزار تموم شه. محمد فقط یه جمله گفت: – جون خودت و وسط نکش مادر من. امیر قصد دخالت داشت، میترسید اگر محمد
با اون نگاه قشنگ و پر احساسش کمی بهم چشم دوخت و بعد اروم گفت: -بهت گفتم خیلی خوشگل شد؟.. خجول لبم رو گزیدم و سرم رو تکون دادم: -گفتی..اینقدر لوسم نکنا..داری توقعمو بالا میبری..بعد اگه یه روز از این حرفای خوشگل بهم نزنی دلخور میشم….
به سینک تکیه دادم و اشکی که روی گونهام چکید را با نوک انگشت گرفتم، بینی بالا کشیدم و نفس عمیق، نباید گریه میکردم، راهی بود که خودم انتخاب کردهام، پس نباید پا پس بکشم! با صدای بیرون چندبار پشت هم پلک زدم
رستا جا خورده نگاه صورت سرخ و پر از عصبانیت امیر می کند که توی نور کم کوچه کاملا معلوم بود… -وا امیر چرا اینجوری حرف می زنی…؟! امیریل عصبانی بود… -اون جونوری که تو رو رسونده کی بود…؟! رستا ترسیده
آغوشش بلافاصله آرامم کرد. اعجاب انگیز بود و در عین حال دوست داشتنی. من این حس آرامش را حتی در آغوش عماد هم نداشتم. بی اختیار پلک بستم و دستانم سرکشانه به پیراهنش پناه بردند. خودم را بیشتر به تن گرم و پر مهرش فشردم
اخم کرد و فنجان قهوه را برداشت: _ دلگرمی این مدلیتو وردار واسه خودت! جرعهای از قهوه نوشید: _ تو میدونی کیمیا با کیا رفاقت میکنه؟ از سوال قباد گیج اخم کرد: _ نفهمیدم، چطور مگه؟ پوزخندی زد، از
-الو؟ -حسام گوش کن ببین چی میگم همین الآن باید بیای. میخوام امشب یه نفرو تعقیب کنی، برات لوکشین میفرستم. -چشم. بعد فرستادن لوکیشن دوباره پشت فرمان نشست. و کاش این بار را هم درگیر بدبینیهای همیشگیاش شده باشد!
خلاصه رمان : سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر
خلاصه رمان : شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف
خلاصه رمان: یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده
خلاصه رمان : استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی
خلاصه رمان : گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی میشود، اما به واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به
خلاصه رمان : زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته میشه و بزرگ میشه و