فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 353

          جوری پوزخند زد که حس کردم افکار و عقاید اون موقع اش الآن به شدت در نظرش مسخره اس: – به ظاهر حرفاش و تایید می کردم و وقتی پیش هم بودیم.. جوری وانمود می کردم که دارم به حرفا و برنامه هاش درباره کار

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 263

    خنده عصبی کردم و گوشزد گرانه روی فامیلی جاوید تاکید کردم و سوالی گفتم: _منظورتون آقای آریانمهر دیگه؟   اخم کمرنگی کرد _بله   _حتما اشتباهی شده چون این جا دفتر کار منه!؟   ابروشو این بار داد بالا _جاوید یعنی آقای آریانمهر این طوری به من نگفتن

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 13

  + چی داری میگی؟ مگه به همین سادگیه؟ … بذار خیالتو راحت کنم ، این کار به هیچ عنوان انجام شدنی نیست ، منم اصلا اجازه نمیدم تو این ریسکو بکنی … آخه مهراد یه ذره منو درک کن… اون موبایل پر از رد توعه، همینکه قفلش باز شه

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 69

        ابروهای وحید بالا پرید، از لحن شوخ و در عین حال خجالتی کیمیا گوشه‌ی لب‌هایش بالا رفت، پس این دختر جز سر در گریبان فرو بردن شوخی هم بلد بود:   _ خب پس پرسیدم نگی پسره چه پرروعه؟   چشمان کیمیا درشت شد و متعجب

ادامه مطلب »
رمان سال بد
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 16

    پسرک مثل شیر برنجِ وا رفته نگاهم کرد … که پیشخدمت میانسال بلاخره مداخله کرد و چیزی گفت :   – دخترم ، لطفا … لطفا ! … به شما نمیاد اینقدر بی رحم باشی !   از پشت سر دوستانم و عماد شاهید دور زد و خودش

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 36

        _ بیا، اینو قرقره کن، اون بوی گند دهنت بپره!   به سمتم آمد و لیوان را از دستم گرفت، بو کرد.   _ وایی! آب شنگولیه؟ من نخوردم تاحالا!   _ ندادم بخوری، قرقره کن.   لیوان را بالا رفت و به‌جای قرقره قورت داد.

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۲۴

      باورم نمیشه بارمانی که اینهمه به ظاهر و تمیزی و مرتبیش اهمیت میده حالا نزدیک به چهار ساعته که در حال جمع آوری و تمیز کردن کابینتای آشپزخونش باشم….       بلند میشم و با یه نفس عمیق خودمو پرت میکنم رو صندلی…..     خدای

ادامه مطلب »
رمان نغمه دل

رمان نغمه دل پارت 41

    پول ماشینو حساب کردم و وارد کافه شدم که دیدم رضا اولین میز نشسته نشستم سر میز و بعد اومدن گارسون سر حرفو باز کرد _راستش میخاستم یه سوال ازت بپرسم _بگو _کسی تو زندگیته؟ یا قراره وارد زندگیت بشه؟ وقتی اینو گفت فهمیدم تعقیبم کرده _شما منو

ادامه مطلب »
رمان جرئت و شهامت

رمان جرئت و شهامت پارت ۴

    مادر چشمانش درخشید. و لبخند در دهانش خجسته شد.   _خب ،باید حامدم بدونه.که قراره ترنم دخترم ازدواج کنه.   زن دایی شروع کرد به صحبت کردن.   _آره دیگه نظر پدرش هم مهم هست. دیگه تابان جان،شما لطف کن به آقا حامد اطلاع بده.شاید راضی نباشه  

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 42

#پارت_42 •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•   نفس‌های عمیقش روی مو‌هایم می‌نشست و سنگینی نگاهش داشت معذبم می‌کرد!   لبم را تر کردم و به آرامی گفتم: اگه کارت تموم شده برو بیرون لباسم رو عوض کنم.   سیبک گلویش تکانی خورد و قدمی به عقب برداشت.   نگاهش را دزدید و جواب داد:

ادامه مطلب »
چت روم

چت روم*17سالگی آرامش*

  امروز به دنیا آمدی تو ، دختری از جنسِ ایستادگی با محبت های دخترانه.. لجاجت های مختص به خودت رک بودن های اختصاصیت😁 حرف های دلگرم کننده ات دوستانه هایت ، رفیق بودن هایت.. تولدت مبارک آرامش جان 😉  13:28 توجه:دوستان داخل اون پیامکه تبریک بنویسید چیز دیگ ای

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها