فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان جرئت و شهامت

رمان جرئت و شهامت پارت ۵

    _منظورت چه راهی هست؟   دوباره نیشخندی زد و ادامه داد. _خودت چی فکر می کنی؟   اخمی در بین ابرو هایم جا افتاد. از صندلی بلند شدم.و دستم را روی میز کوبیدم. و با لحن سنگین گفتم:   _تو ،هیچ غلطی نمی تونی بکنی! میرم اونجا و

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 267

    نيشخندی زدم و ليوانم و رو ميز گذاشتم و گفتم: _کوتاه بيايم يا کوتاه بيام!؟ ديگه چقدر کوتاه بيام!؟ از دلخوريام گذشتم ولی اون دست پيش گرفته پس نيفته با دلخوری بيشتر ادامه دادم: -گفتم باشه عيب نداره بزار من راه بيام باهاش من اين زندگی و بسازم

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۲۵

  هوا رو به روشنی میره ولی من هنوزم نتونستم بخوابم….       صدای رعد و برق میپیچه و آسمون شروع میکنه به باریدن….     چشمام از فرط گریه و نخوابیدن میسوزه….   درسته بارمان خیلی با ملایمت رفتار کرده و همه ی سعیش رو کرده تا اذیت

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 43

      _ داریم حرف می‌زنیم چرا اینقدر عجله داری؟   _ می‌شه این حرفارو بس کنید؟ می‌خوام برم.   _ اخی پرنسس کوچولومون ترسیده؟ تو…   قبل از اینکه جمله‌شو تکمیل کنه صدای سمن شد فرشته‌ی نجاتم.   _ مهران، محنا…   بدنم قبل از مغزم عمل کرد

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 266

    _نميدونم چه قانونيه اما آدما اين طورين که با يه عده يا يک نفر خوشحال ترن، راحت ترن ولی هميشه دوست دارن و ميخوان که برن سمت کسايی که بهشون محل نمیدن و تو تنگا قرارشون ميدن! شايد ميخوان به اون يه عده که بهشون محل نميدن خودشون

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 219

        ـ من کاری به خوابت ندارم ……….. اون لنگ و پاچه جناب عالیه که شب و نصف شب ناغافل ، می یاد تو دل و روده بنده .       گندم که تازه منظور یزدان را دریافته بود ، محتویات دهانش را پایین فرستاد و

ادامه مطلب »
رمان آتش شیطان
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت 4

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_4   بالاخره با ترس و چند نفس عمیق عکس رو باز کردم که، اصلا اون چیزی که فکر می‌کردم نبود!   عکس از یه برگه ای آزمایش بود. یه آزمایش خون معمولی بود و چیز خاصی توش دیده نمی‌شد.   تا اینکه چشمم به اسم بیمار خورد.

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 354

          دستاش و رو میز قلاب کرد و سرش و با تاسف تکون داد: – هر بار ناامید تر می شدم و استاد تقوی هم که حالم و می دید.. کلافه می شد از این که چرا دارم انقدر واسه به دست آوردن دلت وقت می

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 265

    قلپ ديگه ای از آب ليمو نمک ترشم خوردم و خواستم برم تو اتاقم که صدای جاويد باعث شد نگاهم و به ته سالن پذيرايی بدم _بيا اين جا متعجب نگاهش ميکردم که اشاره ای به مبل رو به روش کرد و جدی تر گفت: _با توام! با

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 56

  سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم   – نمی‌کشه… مامانم نمی‌ذاره.   با پوزخند سرش را تکان داده و صاف می‌ایستد… خودم به گفته‌ام اطمینان ندارم، چه برسد به اویی که تنها یک گوشه‌ی کوچک از ماجد را دیده بود.     قطعا من به تنهایی قربانی

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 34

    قبل از اینکه آوایی از میان لب های نیمه باز سراب بیرون بزند و با آن چشمان گرد شده مجبورش کند تا پته ی دلش را روی آب بریزد، از رویش کنار رفت.   خودش را به آن راه زده و بی توجه به حرفی که زده بود،

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 264

      _چه قيمتی مد نظرتونه!؟ _ما فقط بيست درصد تخفيف خواستيم چون ثبت سفارشامون زياد اما آقای اريانمهر مرغشون يه پا داره سری تکون دادم و نگاهم و به جاويد دادم _عيب نداره من مشکل و حل میکنم برای اين که مشتريمون بمونين ما به شما بيست و

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها