جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_هیجانی
- نویسنده :فرشته تات شهدوست
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :مریم عباسقلی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :مترجم : marya mkh
نفس های کشدار مرد نشان از حال خرابش داشت و مکثش پای قولی بود که به ستاره خانوم داده وگرنه همین امشب دخترک را به زیر خودش می کشید. ولی در برابر این فتنه مقاومت سخت بود. دل به دلش داد. -مثلا چطوری می
بدون اینکه پشت سرمو نگاه کنم از اتاق فرار کردم. به هامین که اسممو صدا میزد هم اصلا اهمیت ندادم. از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم. درو که بستم تونستم یه نفس عمیق بکشم. دستمو روی گونههای داغم گذاشتم. یکم
-گ..گفتم که اشکالی نداره. من بهتون حق میدم امیدوارم خواهرزادهتون هم خوبشخت بشه و زندگی خوبی داشته باشه. من یعنی ما میریم حتماً چیزی هم تا مهلتمون نمونده فقط تا… تا اون موقع که میتونیم بمونیم درسته؟ چون باید جا پیدا کنم و… صورتش
حین آنکه قزن سوتین را می انداخت خطاب به اویی که لرز کرده بود زمزمه میکند – نترس … سایزت دلخواه من نیست که بخواد تحریکم کنه … از عصبانیت مانلی و تلاشش برای کنار کشیدن خود لبخندی میزند – هیش ، آروم بگیر
ناچار جلو رفتم و قبل انکه قباد ضربهی بعدی را نثار محمد کند بازویش را چنگ زدم: _ نکن قباد…نکن قسمت میدم نکن! به یکباره به سمتم برگشت و چشمان سرخ از خشمش را به من دوخت و دستش برای زدن بالا
«عامر» تصویر آن نگاه مبهوت و ناباور لحظه ای از مقابل چشمانم کنار نمیرفت. گوشی ای که از کنار گوشش سُر خورد و بی هوا بلند شدنش… صدای مهیب افتادن صندلی و محو شدن یکباره ی عماد… باوان، دخترک ساده و بی تجربه… تمام آن رفتارها
_ حالا میخواین چیکار کنین؟ رسا با استرس پرسیده بود و یاشا دست میان موهایش برد. کمی کشیدشان و به مغزش فشار آورد اما هویت اسم و رسم واقعی راغب یادش نیامد. _ فهمیدم کیه ولی اسمش یادم نمیاد. تو میتونی به کسایی که سر اون
سوگل به مبل دو نفره اشاره کرد و گفت: -بشین عزیزم..خوش اومدی.. تشکر کردم و روی مبل نشستم و نفس رو هم روی پاهام گذاشتم… نگاهم رو چرخوندم و وقتی فاطمه خانم رو ندیدم گفتم: -خاله کجاست؟.. عسل لبخندی زد و گفت: -تو اتاق استراحت
خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری میچرخد. او که به خاطر گذشتهای تلخ و پر از کینه، به مردی بیرحم و انتقامجو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانوادهاش است. اما وقتی که
این میان فکر زمینهای پسته را نکرده بودم! به عامری سپردم، یک وجب از آن زمینها را به کسی نمیدادم، ولو اینکه برایم حکم حبس ببرند! _ جناب جهانبخش، اون زمینا خیلی هم… به میان کلامش پریدم: _ خیر، همون که گفتم، زمینها
خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش : حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه میکرد. چهرهاش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود. یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر
ایرج خان تنها خیره نگاهش کرد و حرفی نزد… پارسا خان که شاهد حرف هایشان بود، گفت: به نظرم درخواست منصفانه ایه ایرج خان…؟! ایرج خان سر تکان داد. -قبوله ولی کوچکترین مشکلی نباید پیش بیاد…؟! امیریل دوست داشت گردن مرد را بشکند
خلاصه رمان : باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده
خلاصه رمان : درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به
خلاصه رمان : جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از
خلاصه رمان : پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن
خلاصه رمان : تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره
خلاصه رمان : کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان