جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_انتقامی
- نویسنده :سارگل حسینی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :سرو روحی
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی
- نویسنده :هانی
رز جوابی نداد و میکائیل سرش را بالا آورد و ادامه داد: – یادته روز اولی که اومدی بهت گفتم زیر دست من اسب وحشی زیاد رفته و اومده همشونم رام شدن؟ رز به چشم های میکائیل خیره شد، با تمام استرس و هیجانی
– اونم حل میکنیم آقا نریمان سرش را تکان داد، برای سال دیگر میخواست معلم ها را بیشتر کند فعلاً زود بود باید میدید شروع چگونه است. اگر استقبال زیاد باشد یک معلم زن و یک معلم مرد دیگر استخدام میکردند. معاون
خلاصه رمان: سوهان را آهسته و با دقت روی ناخنهای نیکی حرکت داد و لاک سرمهایش را پاک کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطهاش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر
نه حامی با قطعیت از درست شدن اوضاع میگفت و نه سراب از این بابت مطمئن بود. هر دو فقط امیدوار بودند و میخواستند این جوانه ی امید را با عشقشان آبیاری کنند تا شاید روزی گل دهد. نمیشد منکر رابطه ی تکه و پاره شده
یک پام رو زیرم جمع کردم و روی کاناپه کمی چرخیدم سمتش: -چرا تو فکری؟..چیزی شده؟.. ماگش رو روی عسلی کنارش گذاشت و اون هم چرخید طرفم و گفت: -حوصله داری یکم حرف بزنیم؟.. من هم ماگم رو روی اون یکی عسلی سمت خودم گذاشتم و
انگشت شصتش … انگار خطوط کف دستم را نوازش می کرد … . ولی من چیزی حس نمی کردم ! روح از بدنم رفته بود ! … عصب های پوستم منجمد شده بودند ! دیگر چه چیزی در این دنیا می توانست به من گرمای زندگی
به سمت دفتر مدیر حرکت کردم، دیگر مثل دفعهی قبل به سمت سالن خواب نرفتم. دلم نمیخواست بار دیگر گذشته را هجی کنم، به قدر کافی گذاشتن پایم در این مکان یادآور خاطرات ریز و درشت میشد. پشت در ایستادم و نفس عمیقی
-مراقبش میمونم. همونطوری که مراقب تو بودم! -چی؟ نگاه دزدید و در حالی که لب هایش را روی هم میفشرد، گفت: -من مراقبت بودم. مطمئنم… تا وقتی پیش من بودی هنوز یه دختر تر و تمیز بودی. دست نخورده نشده بودی!
وقتم دیر شده بود و با عجله آماده و سریع از خانه بیرون زدم… سایه هم نبود… مسیر سنگفرش شده را دویدم و در را با عجله باز کرده و سینه به سینه امیریل شدم… لحظه ای نفسم رفت و دیر شدن دانشگاهم را فراموشم
دوش سر سری چند دقیقه ای گرفت و با حس و حال بهتری از حمام خارج شد و با ورودش به خانه ، چشمانش بلافاصله روی گندمی که با چشمان پف کرده و خواب آلود بر روی دشک نشسته بود و دستانش را با سرش برده
سراب دم عمیقی از هوا گرفت و کلافه چشمانش را مالید. هر چه میکرد حامی همیشه از او شاکی بود. دیگر عقلش کار نمیکرد و فقط میخواست همه چیز تمام شود. _ اتاقاتون آمادست، پاشین برین یکم بخوابین. پاشو خاله، دست سرابو بگیر ببرش یکم
کیان عصبی گفت: -بسه دیگه البرز..شورشو درنیار.. دنیز هم با همون لحن پر حرص گفت: -خره دیگه..یه کلمه بلد نیست بگه دلم تنگ شده و از دلتنگی زیاد رد دادم… -من از این رد دادم که یه دختر تنهایی، به چه حقی پاشده با
خلاصه رمان : ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب
خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب
خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به
خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه
دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه
دانلود رمان سد سکوت خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به