جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان استاد خلافکار پارت 39
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت ۳۹

  با چشم غره گفتم _اون موقعی که باید گردن می‌گرفتی بچته نگرفتی. حالا دیگه ادعایی براش نداشته باش. پوزخندی زد و گفت _اوکی عسلم هر چی تو بگی. آیلا رو روی یک دستش گرفت و با اون یکی دستش هم مچ منه بدبختو اسیر کرد و دنبال خودش کشوند.

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 38
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت ۳۸

  #هانا لای پلکامو باز کردم و نگاهم و دور اتاق چرخوندم. چشمم به قامت آرمین افتاد که پشت به من روبه روی پنجره ایستاده بود. جه قدر هیکلش ورزیده تر شده بود.انگار هیچ شباهتی به آرمین گذشته نداشت.. سوزن سرم و از دستم کشیدم و بی توجه به خونی

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 28
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت ۲۸

  _ تا موقعی که چی !؟ با شنیدن این حرفش ساکت و صامت بهش خیره شدم ، تا موقعی که عشقت رو از قلبم بکنم بندازم بیرون که اون روز روز مرگ من میشد و وقتی برای خیانت کردن وجود نداشت ، تلخ خندیدم که بهادر دستش رو دو

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 31
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت ۳۱

  * * * * * خبر طلاقم از اهورا مثل بمب توی روستا پیچید و بمب دوم وقتی ترکید که اهورا قیام کرد که مهتاب و طلاق بده! دیگه هر کی و می‌دیدی داشت راجع به خان زاده حرف می‌زد روزی صد نفر میومدن تا از زیر زبون من

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 18
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت ۱۸

  ماشین و راه انداخت و با سرعت روند.چند دقیقه ی بعد توی پارکینگ خونش پارک کرد. با اخم گفتم _گفتم منو برسون خونه ی خودم نه اینجا. اعتنایی به حرفم نکرد و پیاده شد. در سمت منو باز کرد و دستم و کشید. عصبی گفتم _چته وحشی؟ دستم و

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 37
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت ۳۷

  #هانا محکم دستام و تکون دادم و گفتم _دستام و باز کن آرمین.آخه چرا طناب پیچم کردی؟ در حالی که لم داده بود روی مبل و اون لیوان کوفتیش دستش بود نگاهم کرد بدون اینکه یک کلمه جوابم و بده. نگران آیلا بودم.. تا حالا چند ساعت ازم دور

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 27
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت ۲۷

  کنار طرلان نشسته بودم ، آریا و بهادر داشتند مثل مجرما به ما دوتا نگاه میکردند سرم و بلند کردم و کلافه گفتم : _ چیه چرا اون شکلی نگاه میکنید !؟ آریا همونطور که خیره خیره داشت به ما نگاه میکرد گفت : _ چجوری فهمیدید ما اونجا

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 30
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت ۳۰

  _آقا فرهاد؟اونی که خواستگاری کرده آقا فرهاد بوده؟ بابا سر تکون داد و گفت _برای منم عجیبه. پسره مجرده. موقعیت خوبی هم داره. مش سلمان چه طوری راضی شده بیاد با من حرف بزنه برای خواستگاری خدا عالمه! سکوت کردم. خاتون گفت _حالا که خان زاده سرش به سنگ

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 36
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت ۳۶

  #هانا با پشت دست اشکامو پاک کردم که مهرداد خندید و گفت _دیگه گریه کردن و ول کن آبجی کوچیکه. بغض دار گفتم _خیلی دلم برای تو و ترانه تنگ میشه. چمدونم و گذاشت صندوق عقب و آیلا رو بغل کرد و گفت _خوب بمون همین جا… آیلا بلبل

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 17
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت ۱۷

  با اخم گفتم _سوار بشم که بیشتر بزنیم؟ نفسش و فوت کرد و گفت _من غلط بکنم.دیشب وقتی اون طوری گفتی از خود بی‌خود شدم بعدشم مثل سگ پشیمون شدم. اصلا برای جبران بزن تو صورتم اگه دلت خنک میشه هر چه قدر دلت میخواد بزن. سری به طرفین

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 33
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت ۳۳

  * دانای کل * “باقی مانده یک مرد “ دستای لرزانش را روی قاب عکس تمام قد می کشد و با صدای خفه ای لب می زند : _ دو سال گذشت بهارم .. قطره اشکی از روی گونه اش سر میخورد …چند ضربه نسبتا اروم به سینه اش

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 35
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت ۳۵

  نگاهی به کل اتاق انداختم. پشت سرم ایستاد و پالتومو از تنم در آورد. کیفم و از دستم گرفت که گفتم _می‌خوام شالم و بردارم.این طوری نمیتونم بیام بیرون. پوزخندی زد و گفت _نگران نباش عزیزم فقط منم و توییم! چشمام و ریز کردم و گفتم _چرا اینجاییم امیر؟

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها