فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 36

      میشد گفت هیچ جوره تعادله روانی نداشت و من چطور قبلاً متوجه این موضوع نشده بودم؟!     جلوتر آمد.   رخ به رخم ایستاد و آرام دستش را در یک میلیمتری صورتم نگه داشت.     لمسم نکرده بود اما هرم نفس های گرم و نگاه

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت آخر

        بعد از از خواندن تلقین و ریختن خاک نامی عقب کشید و با صورتی سرد و رنگ پریده به سمتمان آمد. با دیدن بیحالی عمه خم شد و شانههایش را بهآغوش کشید. _خوبی مامان؟ دست روی شانهی نریمان گریان گذاشت و او را بهسمت خودش کشید.

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،

ادامه مطلب »
سکوت تلخ
رمان سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 42

        در گلو میخندد   آن روز صبح   دخترک را کارد میزدی خونش در نمی آمد   البته که به او حق میداد   منکر اشتباهش نمیشد   بردن سارا به آن خانه کار درستی نبود..   در حالی که دستش را زیر تاپ تن دخترک

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 107

        نگاهی به ست گوشوار و انگشتر داخل جعبهها که یک کدامش برای فرشته و دیگری برای مامان بود انداختم. _ممنون خیلی خوشگلن… باید واسه عمه هم یهچیزی بخریم. سری تکان داد. _باشه میخریم… کمی مکث کرد. _اونقدری که فکر میکنی هم بچه نیستن. البته نریمان نیست.

ادامه مطلب »
رمان آق بانو
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۱۴

    مریم ایستاد اما من توان جم خوردن نداشتم؛ شرم داشتم، دکتر هم بلند شد و کیف بزرگش را برداشت، معطل نگاهمان کرد.   مریم دست انداخت زیر بازوی من.   – بیا بانوجان.   پر تردید همراهش رفتم و دکتر هم پی ما آمد. مریم کنار تختخواب ایستاد.

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 221

            نباید وحید به این مرد همچین چیزی میگفت، چه میشد اگر بعدا همدیگر را میدیدیم میگفت؟ نمیخواستم بداند، که قباد از نبودنم بی خبر است:   _ شوهرت نمیدونه بارداری، و رفیق شوهرت تو رو میبره دکتر…شوهرتم فهمیده نیستی، یعنی…درواقع بی خبر گذاشتی رفتی!

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 106

      مسئله تا جایی پیش رفت که روزی یک ساعت با نامی حرف زدن هم برایم آرزو شده بود چون او سرش از من هم شلوغتر بود و علاوه بر راست و ریست کردن کارهای محضر باید همهی وسایلی که برای خانه و فرهاد انتخاب کرده بودیم را

ادامه مطلب »
رمان رز های وحشی
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 40

          رز چند بار پلک زد و ترجیح داد اتاق را ترک کند. حرف های میکائیل برایش مثل یک کتاب فلسفه ی سخت عمل می‌کردند و ذهنش به قدری آشفته بود که حوصله ی تجزیه کردن نداشت.   نگاهش را از میکائیل گرفت و به قصد

ادامه مطلب »
رمان فئودال
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 44

            – بفرمایید خانم ارباب، بامن کاری داشتید؟   پا روی پا انداخته بود، اصالت از او می‌بارید امت رفتارش با گلین… به اصل و نسب زن نمی آمد.   – برو برامون چای بیار !   دخترک لبش را گزید، اگر خان میفهمید او

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 35

        -بله آقای دکتر.     خیلی زود بخاطر جدیت شدید شهراد همه حرف های روزمره را کنار گذاشتند و در کار غرق شدند.     عمل های عقب افتاده، بیمارهای بدون بیمه و کسانی که سن و شرایطشان مناسب اتاق عمل و بیهوشی نبود، دختربچه های

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 280

        دست دراز کردم و شال مشکی حریرم رو از روی مبل برداشتم و سرم کردم…   چون کتم تا روی باسنم بود دیگه روش مانتو نمی پوشیدم…   سوگل هم مانتوی مشکی بلندش رو روی لباسش پوشید و یک شال هم روی سرش انداخت…   کیفش

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها