فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان گرداب
رمان گرداب
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان گرداب پارت 235

        صدای زن همچنان متعجب و با تردید بود: -باشه الان بیدارش میکنم..بفرمایید داخل..   -خیلی ممنون..ببخشید این موقع صبح مزاحمتون شدم..   -خواهش میکنم..الان میگم بیاد..   کیان دوباره تشکر کرد و وقتی گوشی ایفون سرجاش گذاشته شد، سورن با طعنه گفت: -کم عذرخواهی کردی خیلی

ادامه مطلب »
رمان آتش شیطان
neda

رمان آتش شیطان پارت 135

🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️             – حالا چیشده مگه؟! یه سیگار باهم کشیدن دیگه. عجیب تر اینه که من از خیلی وقته ندیده بودم حامد سیگار بکشه!   – منم همینو میگم دیگه دختر! حامد قبلا زیاد میکشید، ولی وقتی ازش قول گرفتم روزی یکی فقط بکشه عمل

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان ماهرخ پارت 110

        -می دونم که تو و اون داداش بی معرفتم همه چیز رو بهم نگفته…!   شهریار خندید: حاج عزیز کی همه چیز رو گفته که این بار اولش باشه…؟!     ماه منیر اخم کرد: خیلی خب تو بهم بگو..!   -وای عمه خانوم رسما من

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان حورا پارت 132

        _ خواهش میکنم پسر…بدو دوستات منتظرن!   وحید دست در جیب‌هایش فرو برد، کمی خیره‌ی انها شد و کیمیا که دید مکث دارد برای برگشتن، به سمتش قدم برداشت، کنارش شانه به شانه ایستاد:   _ چه بامزه‌ن…   با صدای کیمیا نگاهش به سمتش کشیده

ادامه مطلب »
فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس
رمان
ghader

فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

  دوستان فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس افتتاح شد لطفا تو این سایت عضو بشید و نظرتون رو در مورد محصولات بدید اگه قبلا ازش استفاده کردین خوبه یا بده تو قسمت نظرات عنوان کنید و یا اگه محصولی نظرتون هست بهمون بگید بزاریم . همه محصولات باتخفیف

ادامه مطلب »
رمان آتش شیطان
neda

رمان آتش شیطان پارت 134

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             مامان هم مثل من، چند ثانیه مبهوتِ جواب زیبای دایان شد و بعد از اون قهقه ای از خوشی سر داد.   همین الان هم مشخص بود چه جایگاهی پیش مامانم پیدا کرده!   بعد از اینکه خندش تموم شد، گفت:   –

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان هامین پارت 117

          سرمو برای رد حرفش تکون دادم.   _ نه اتفاقاً برای بچه‌ای به این سن خیلی هم خوب همکاری کردی‌… مطمئنن براش یه کار خسته کننده بوده‌.   _ پرنسس ما خیلی باهوشه.   حرفشو تایید کردم.   _ درسته.   صدای زنگ گوشیم بلند

ادامه مطلب »
رمان طلوع
Hamta

رمان طلوع پارت ۱۷۲

    _ اینجایی یه ساعته دارم صدات میزنم!؟….     با شنیدن صداش سرم میچرخه و نگاهش میکنم….   با دیدن صورتم، ناراحتی چهره ش رو میپوشونه و جلوتر میاد و کنارم رو زانوهاش میشینه….   _ چته تو آخه طلوع…زدی خودتو داغون کردی که….تو این هوا اومدی تو

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان آووکادو پارت 115

        – اخم نکن… جایی که می خوام ببرمت جای دنج و قشنگیه… احتیاجی به ترس بی دلیلت نیست. انگشتت نمی کنم.   ب یتفاوت به جمله اش عاصی می گویم   – تو چرا حرف آدم سرت نمی شه؟ دارم می گم نمی خوام باهات جایی

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان آس کور پارت 92

        با وجود ناراحتی اش از سراب، باز هم تمام حواسش پی او بود. در را که باز کرد کناری ایستاد تا اول سراب وارد خانه شود.   پر بود از حرص و خشم. بی محلی کرده بود تا سراب را از این پیله ی مزخرفی که

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉

رمان گرداب پارت 234

        نگاهش رو بینشون چرخوند و با فکی منقبض شده گفت: -فکر دیگه ای نمی تونم بکنم..خودتونم می دونین پرند دختری نیست که همینطور بی خبر گم بشه..جز ما هم کسی رو نداره که بره پیشش..تمام بیمارستان هارو هم گشتیم…..   دنیز به کیان و البرز نگاه

ادامه مطلب »
رمان آتش شیطان
neda

رمان آتش شیطان پارت 133

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️           کنار دایان واقعا خوش می‌گذشت! نه تکبر بیش از حد داشت و نه لوده رفتار می‌کرد!   به رفتار موقر و مردونه ای داشت که منو حسابی شیفته همین خصوصیتش کرده بود!   نمیدونم چقدر پیش هم نشسته و حرف زدیم. با زنگ خوردن

ادامه مطلب »
دسته‌ها

رمان های کامل

رمان دونی