فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 104

        _ دختر قوی‌ای هستی. فرهاد یه زن لوس لازم نداره.   روزها می‌گذشت و من هر روز تنبل‌تر و تنبل‌تر می‌شدم.   فروغ جان از نفوذ کلامش استفاده می‌کرد و روزانه باهم پیاده‌روی می‌کردیم.   مجبورم کرد چند کتاب در مورد تغذیه زنان باردار، رشد جنین

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 275

            از من مادر نگران‌تر بود، واقعا زیادی دخترم را دوست داشت:   _ دخترم زودتر به مامانش خبر میده، نیاز نیست گشنگی بکشه!   به یکباره روی ترمز زد و شوکه به جلو پرت شدم، دستم را سپر کرده با کمک داشبورد نگذاشتم اتفاقی

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 73

        دنیز:     -به نظر می‌رسه معذبید!     با سوالش سر بلند کردم و نفس عمیقی کشیدم.     -نه همچین چیزی نیست.   -مطمئن باشم؟   -مطمئن باشید.     برای اینکه بیشتر از این به حرفم نکشدم، نگاهم را در کافه‌ی دنج و

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 23

        تمام وجودم یک جور عجیبی در حال کش آمدن بود. نمی فهمیدم چرا از تنم حرارت بیرون می زد، به شدت گرمم بود. کوبش قلبم دست خودم نبود. تنم توی ان سرما خیس عرق شده بود…     چشمانم دودوزن روی صورت خسته و پر از

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 274

            با کیسه‌ی خوراکی‌ها برگشت، سوار که شد بدون آنکه حرکت کند قوطی رانی را به دستم داد و مشغول باز کردن پاکت کیک شد.   _ محمد نمیتونم باز نکن!   بی توجه به من بازش کرد و روی پایم گذاشت:   _ زود

ادامه مطلب »
رمان رز های وحشی
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 51

    ×   توی راهرو کنار محمد راه می‌رفت و یونیفرم پوشیده بود، سلام های نظامی که سرباز ها بهش می گذاشتند اون رو یاد قدیم می‌انداخت. طاهر زندگیش در کارش خلاصه می‌شد و عاشق نه دیوانه ی کارش بود و آخر سر هم همین دیوانگی کار دستش داد.

ادامه مطلب »
رمان فئودال
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 55

            متعجب به نریمان خیره شد، یعنی موفق شده بود؟ زبانش را روی لب های خشکش کشید و زمزمه کرد:   – چی؟ و.. واقعاً؟   نریمان انگار گرمش بود ، راضی نبود به کسی جزء گلین دست بزند اما باید خود را راضی میکرد

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 175

      با نگاهی به لیست بلند بالای آدرس ها، شقیقه اش را مالید.   _ چه شک احمقانه ای بود افتاد به جونم؟   پلاک ساختمان مقابلش را با پلاک موجود در برگه چک کرد و از درست بودن آدرس که مطمئن شد، «بسم الله» گویان سمت ساختمان

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 314

    خواست چیزی بگه که صدای باز شدن در اتاق اومد و نگاه جفتمون چرخید اون سمت…   البرز با نیش باز شده وارد اتاق شد و گفت: -چیکار میکنین؟..کارتون تموم نشده؟..   دنیز چپ چپ به من نگاه کرد و رو به البرز گفت: -اگه پرند خانم اجازه

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 72

        -سلام     با کیلو کیلو اخم یک کلمه گفت و به سختی خودم را جمع و جور کردم.     -س..سلام بفرمایید؟   -کیف مدارکمو گم کردم می‌خواستم ببینم اینجا نیفتاده؟   -نه… نه یعنی من چیزی پیدا نکردم. اگه پ..پیدا کرده بودم زنگ می‌زدم

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 22

        دیدن برق تحسین توی چشمان خانواده ام، وجودم را پر از شعف کرد.   حاج یوسف، آقاجان، عمورضا و بقیه با دیدنم لبخندشان پهن تر می شد و مهربانی نگاهشان مرا به اوج می رساند.   نگاهی به دورتا دور کافه انداختم و با دیدن ان

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 174

    نگاه خیس سراب ناباور شد. چه در دل مردش می‌گذشت و او بی خبر بود.   سرش را تند و تند به چپ و راست تکان داد و دست روی گونه ی حامی گذاشت.   _ نه… نه… هیچی تقصیر تو نبود حامی…   حامی نفسی گرفته و

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها