رمان دونی

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

 

 

به در نیمه بازش نگاه می‌کردم اما جرئت کامل باز کردن و دیدن اون چیزی که داخلشه رو نداشتم.

 

میتونستم از اول هم به دایان اعتماد نکنم!

 

میتونستم به چیز هایی که جلوی چشمم رژه میرفت بیشتر توجه کنم!

 

اما چیشد که به اینجا رسیدم؟!

عشق تو نگاه اول؟!

 

اصلا عشق بود!؟

 

 

چشمام رو روی هم فشرده و سرم رو به دیوار تکیه دادم.

چرا نتونستم منطقی تر فکر کنم!

 

بالاخره بعد از کمی ریکاوری، در صندوق رو کامل باز کردم.

یه صندوقچه کوچک داخلش بود.

 

صندوقچه رو برداشتم که نگاهم به کاغذ های زیرش افتاد.

اون هارو هم برداشتم.

 

در صندوق رو بسته و تابلو رو سر جاش برگردوندم.

وقتی از مرتب بودن همه چیز مطمئن شدم، به اتاق برگشتم.

 

وسایل رو پشت سرم نگه داشته و رو پنجه پا به تخت نزدیک شدم.

 

وقتی از خواب بودن دایان مطمئن شدم، وسایل رو تو کیفم گذاشته و مشغول لباس پوشیدن شدم.

 

هر تیکه ای که می‌پوشیدم بیشتر به عمق فاجعه پی میبردم، اما نمیتونستم پشیمون باشم از تایم خوشی که کنارش داشتم‌‌.

 

اصلا اونم منو دوست داشت یا همه قصدش گول زدن و احمق فرض کردنم بود!؟

 

بزرگترین سوال ذهنم اما یه چیز دیگه بود.

اصلا چرا من!؟؟!

 

لحظه آخر و ترک کردنش درد عمیقی رو به قلبم وارد کرد.

دوباره بهش نگاه کردم، حتی تو خواب هم اخم داشت.

 

متنفر بودم که بخوام تو این وضعیت از خونش بزنم بیرون، اما وقتش بود که چشمام رو باز کنم به همون تابش قبلی برگردم!

 

از لابی‌من خواستم برام تاکسی بگیره.

 

همونجا هم بی توجه به ساعت به آزاد زنگ زدم.

 

داشتم کم کم از جواب دادنش ناامید می‌شدم که با صدای خواب آلودی ” الو “یی زمزمه کرد.

 

– آزاد یه دقیقه هوشیار شو کار واجب باهات دارم.

 

چند دقیقه اون طرف خط سکوت شد.

انگار مغزش کم کم به پردازش افتاده بود.

 

– تابش؟!

این وقت شب چه کار واجبی با من داری؟!

مگه خواب نداری تو دختر!؟

 

– اونی که میخواستی رو پیدا کردم!

 

دوباره سکوت کرد.

 

این بار هوشیار تر جوابم رو داد!

 

– قفلشو پیدا کردی!؟

 

– هم قفلشو پیدا کردم هم چیزایی که پشتش قایم شده بود!

 

– چی بود!؟

 

– هنوز نگاه نکردم اما برای اینکه بهت بگم یه شرط دارم!

 

با مکثی جواب داد:

 

– چه شرطی!؟

 

همزمان که سوار تاکسی میشدم، جواب دادم:

 

– از این به بعد با روش من پیش میریم!

 

«چه کند تابش خانمه‌ زرنگ 😂،»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راحیل
راحیل
10 ماه قبل

ایشالله هر چه زودتر شفا پیدا کنی هم حالت دلت خوب شه هم حال جسمت گلم دستت طلا

camellia
camellia
10 ماه قبل

انشالله که بلا دوره خانم ندا جونم.😍😘

ساناز
ساناز
10 ماه قبل

اونکه هنوز نمیدونه چی تو صندوقه پس چرا از خونه زد بیرون

بانو
بانو
10 ماه قبل

چه میکنه این ندا خانوم😏تا مارو سکته نده ول نمیکنه که ….

عجقم پارت بیشتر طولانی تر😬😬😬

همتا
همتا
10 ماه قبل

چی فهمید که سریع رفت
هنوز که ندیده مدارک و صندوقچه رو

camellia
camellia
10 ماه قبل

چرا اینقدر کم بود?😥حالا که حساس شده بود😓خو چرا نگفت چی توش بود?از صندوقچه بسته مگه چیزی معلومه!🤔با من نفهمیدم😆

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

چی بود تو صندوق وقتی هنوز درشو باز نکرده از دایان زده شد
ندا پارتا روز به روز کمتر میشه خودتم متوجه شدی عزیزم؟

ف.....ه
ف.....ه
10 ماه قبل

کم بوددد

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x