رمان تارگت پارت 117

5
(3)

 

نیم ساعت بعدی برای من.. پر از استرس و هیجان و نگرانی بود.. هزارجور فکر مثبت و منفی همزمان توی سرم می چرخید و من تا می اومدم به یکیشون بال و پر بدم.. یه احتمال دیگه تو مسیرش سبز می شد و همه چیز و بهم می ریخت..
انقدری که دیگه کلافه شدم و حتی به مرحله ای رسیدم که خواستم زنگ بزنم به میران و خودم همه چیز و بهش توضیح بدم که همون موقع با صدای زنگوله بالای در کافه سرم به اون سمت چرخید و بی اختیار نفس راحتی کشیدم وقتی دیدم اونی که اومده.. بالاخره میرانه!
به جرات می تونستم بگم که گوله آتیش بود وقتی داشت دور تا دور کافه دنج و قشنگی که خودش بهم معرفیش کرده بود و می گشت واسه پیدا کردنم.. تا بالاخره تو خلوت ترین گوشه سالن..کنار دیوار پیدام کرد و بدون مکث اومد سمتم..
بهش حق می دادم بابت این عصبانیت.. چون با کارای موذیانه ای که کردم و برنامه هایی که چیدم.. قصدمم همین بود.. اما به جای ترسیدن.. لبخند عمیقی بی اختیار رو لبم نشست و خیره اش موندم تا وقتی بهم نزدیک شد و به وضوح حس کردم از سرعت قدم هاش واسه رسیدن به من کم شد و نگاهش رنگ تعجب گرفت!
برعکس همیشه.. که میران با قدرت تشخیص بالاش.. می تونست حال من و ذهنیتم و خیلی راحت تشخیص بده.. امشب من تو اون جایگاه قرار داشتم و کاملاً می تونستم بفهمم حالش و!
مثلاً الآن.. انتظار داشت با دیدنش.. دست و پام و گم کنم و بترسم از اینکه اینجا حین گرفتن مچ من.. سر قرار با دوست پسر کذاییم دیدمش و حالا این لبخندم.. حکم یه ترمز داشت واسه افکاری که با سرعت می تازوند!
وقتی با همون اخمای درهم از تعجبش به میز رسید.. بلند شدم و واسه اولین بار خودم دستم و برای دست دادن باهاش دراز کردم و گفتم:
– سلام.. دیر کردی!
جوابم فقط شد خیرگی عجیب غریب و طولانی نگاهش به چشمام که تمام سعی ام و کرده بودم.. حس پنهون کاری و خیانت کردن ازش نگیره و نمی دونستم چقدر موفقم!
مطمئناً اگه آقا نادر مسئول کافه بهمون نزدیک نمی شد.. به این زودی از بهت درنمی اومد و احتمالاً فقط برای حفظ ظاهر تو مکانی که با مسئولش آشنا بود.. باهام دست داد و بعد مشغول سلام و احوالپرسی با آقا نادر شد و منم از فرصت واسه دید زدنش نهایت استفاده رو کردم!

شلوار جین سرمه ای تنش بود با یه تی شرت سفید و یه کت بهاره مشکی از روش که باز در عین سادگی.. جوری تو بدن ورزیده اش نشسته بود که منِ دختر بهش حسودیم می شد.. چه برسه به مردای هم سن و سال خودش که حتی اگه هیکلشون به اندازه میران رو فرم بود هم تا این حد سلیقه ترکیب چند دست لباس ساده و به دست اومدن همچین تیپی رو نداشتن!
دروغ بود اگه می گفتم تو این مدت دلتنگش نشدم و عجیب تر اینکه.. هیچ وقت فکر نمی کردم همچین حسی نسبت به یه مرد پیدا کنم که بعد از چند روز ندیدنش.. وقتی باهاش قرار می ذارم.. دلم فقط نگاه کردن بخواد.. اونم از نوع به شدنت خریدارانه!
خب.. دست خودمم نبود! میران با اینکه تا همین یه ساعت پیش.. در جریان این قرار نبود.. مثل همیشه خوش پوش و موقر لباس پوشیده بود که می تونست نگاه هرکسی رو به سمت خودش بکشونه.. چه برسه به منی که چند وقتی می شد با دیدنش.. همون حس تند شدن ضربان قلبِ معروف و پیدا می کردم و فارغ از هرچیزی که بینمون بود و نبود.. دلم می خواست.. منم به چشمش تا همین اندازه خواستنی به نظر بیام!
هرچند که منم نهایت سلیقه ام و تو لباسای امروزم به کار برده بودم که در عین جذابیت.. متناسب با سلیقه میرانم باشه.. حالا باید می دیدم تا چه اندازه موفقم!
صحبتشون که تموم شد.. آقا نادر رو به من پرسید:
– سفارشتون و بیارم خانوم؟
– بله خیلی ممنون!
وقتی رفت.. نیم نگاهی به میران که هنوز مبهوت و ناباور خیره ام بود انداختم و حین نشستن دوباره رو صندلی درحالیکه صدام از هیجان کاری که واسه اولین بار تو عمرم کرده بودم می لرزید گفتم:
– کیک و دادم تا وقتی بیای بذاره تو یخچال که آب نشه.. نوشیدنی هم قهوه سفارش دادم واسه جفتمون.. اگه دوست نداری برو عوضش کن!
چند ثانیه ای طول کشید تا به خودش بیاد و بالاخره صندلی رو به روییم و برای نشستن عقب بکشه..
– یعنی چی این کارا؟
سرم و بلند کردم و زل زدم بهش.. می فهمیدم که عصبیه از این صحنه سازی هام و فکرای غلط خودش و حالا نوبت من بود که با آرامش و خونسردیم.. آرومش کنم!
ولی قبلش باید مطمئن می شدم دلیل عصبانیتش.. همونیه که تو فکر منه!
– چه کاری؟
– الآن مثلاً می خوای وانمود کنی که با من قرار داشتی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

اره میخواد وانمود کنه با توی کله خر قرار گذاشته واسه کاری که نکرده و دست خودش نبوده بازخواست بشه

ستایش
ستایش
1 سال قبل

اههههه وانمود چیه مرتیکههههههه کلی زحمت کشیده و اینا بعد وانموددددد؟؟؟

Raha
Raha
1 سال قبل

واییییییییییی واییییییییییی چرا اینجا باید تموم شههه💔

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  Raha
1 سال قبل

همین و بگو 😂🤦

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x