رمان تارگت پارت 128

5
(3)

 

نگاه میران نشون می داد که اونم داره فکر می کنه به حرف تقوی و این احتمال ذهنی من.. ولی چیزی نگفت و آخرسر خودم پرسیدم:
– به نظر تو هدفش چیه از این حرفا و کارا؟
– نمی دونم! ولی این و مطمئنم بعد از بلایی که اون شب سرش آوردم.. محاله دیگه فکر ضربه زدن به تو توی مخیله اش راه پیدا کنه.. با همه اینا.. اگه یه روزی فقط حس کرد قصد و نیت شومی داره.. هرجا و هرلحظه که بود.. یه زنگ به من بزن.. تا این دفعه تکلیفش و یه سره کنم!
لحنش انقدر تند و عصبی بود که یه لحظه تمام بدنم یخ زد.. حتی فکر اون لحظه رو هم نمی تونستم بکنم که میران اینبار برای تلافی بخواد ضربه بزرگتری به تقوی بزنه..
هنوز از عذاب وجدان کار قبلی که اثراتش همچنان روی بدنش بود.. خلاص نشده بودم و از ته دل می خواستم دیگه هیچ وقت باهاش چشم تو چشمم نشم.. چه برسه به اینکه حس کنم.. بلایی می خواد سرم بیاره!
– راستی.. حال خوشت واسه چیه؟
– چی؟
– گفتی تقوی آفریده شده تا گند بزنه به حال خوشم!
– آهان!
لبخندی رو لبم نشست و با نهایت موذیگری.. در حالیکه می دونستم منتظر چه حرفی از زبون من بشنوه گفتم:
– هیچی دیگه.. همین تموم شدن امتحانام!
– یعنی هیچ ربطی به مهمونی که شب قراره قدم رو چشمت بذاره نداره نه!
با صدای بلند به این پرروگری و لحن حق به جانبش خندیدم که خیلی سریع نگاهش به سمتم چرخید و مثل همیشه.. انگار که این مسئله هیچ وقت قرار نبود براش تکراری بشه.. زل زد به چال روی گونه ام و لبخند کجی هم رو لب خودش نشست..
– خیلی پررویی.. ولی چه کنم که منم دلرحم تر از این حرفام.. چرا.. به اونم ربط داره! یعنی در واقع.. همه حال خوشم به خاطر همونه!
ماشین و پشت چراغ قرمز نگه داشت و یه کم به سمتم چرخید..
– از ته دل امیدوارم.. الآن که رفتی خونه خانواده داییت هم یه دور دیگه حال خوشت و خراب نکنن!
– چطور؟
– چه می دونم مثلاً بگن نمیریم و پشیمون شدیم!

– نه اصلاً.. امکان نداره.. چند روزه دارن برنامه ریزی می کنن.. بعدشم.. زن دایی سرش بره قولی که به داداشش بابت رفتن به خونه اشون داده نمیره.. سنگم از آسمون بباره باید برن.. از طرفی هم همه تلاششون و دارن می کنن واسه بهتر شدن روحیه صدرا.. چون حس می کنه کنکور و خراب کرده.. از این نظر خیالم راحته!
– تو چرا نمیری؟
با سوال یهوییش که تو این چند روز.. بعدِ مطرح کردن این قضیه و دعوت کردنش برای شام.. اولین بار بود داشت می پرسید.. یه لحظه جا خوردم و نتونستم بلافاصله جواب بدم.
دستی به مقنعه ام کشیدم و درحالیکه شدیداً داشتم توی ذهنم با این فکر که میران.. دلیل اصلی نرفتنم و می دونه و حالا فقط داره بهم فرصت میده که خودم به زبون بیارمش مقابله می کردم.
چون محاله از هیچ طریقی فهمیده باشه که من.. در واقع دعوت شدم واسه رفتن به خونه داداش زن دایی ولی.. خودم هیچ رغبتی برای رفتن نداشتم و با هزار تا بهانه دروغ و ریز و درشت تونستم قانعشون کنم که نمی تونم همراهشون باشم.
– خب.. خوشم نمیاد ازشون.. یه جوری به آدم نگاه می کنن انگار یه آدم اضافی ام تو اون خانواده که همه جا باید نقش سرخر و بازی کنم.. البته حقم دارنا.. به هر حال من که فامیل اونا نیستم.. ولی خب.. یه جورایی بهم برمی خوره.. ترجیح میدم سنگینی خودم و حفظ کنم و بمونم تو خونه!
– اوهوم! پس دعوت شدی و خودت نرفتی هان؟
– آره دیگه! یعنی دعوت که نه.. زن داییم تعارف کرد.. منم تشکر کردم و گفتم نه!
– بعد.. داداش زن داییت احیاناً.. پسر مجرد دم بخت نداره؟
با حرفی که زد و مطمئناً از روی هوش زیادش به زبون آورد نه اطلاعاتی که از هیچ طریقی نمی تونست بهش دست پیدا کنه.. یه لحظه مات موندم و بعد.. با نهایت کلافگی نالیدم:
– وای میران! چرا نمی شه هیچی و از تو قایم کرد آخه؟
چپ چپی نگاه کرد و گفت:
– حالا خوبه نمی شه و چپ و راست همه چی و ازم قایم می کنی!
– آخه اصلاً مسئله ای نبود که بخوام به زبون بیارم. از همون فکر و خیالای چرت زن داییه..
– که تهش به یکی از اون خواستگاری های احمقانه ختم می شه نه؟
پوفی کشیدم و توضیح دادم:
– پسره یکی دو سال از من بزرگ تره.. درسش و خونده بعد رفته سربازی.. یکی دو هفته اس برگشته. الآنم بیشتر واسه دیدن اون دارن میرن..
– دیدن اون.. یا نشون دادن تو!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

ممنونم از قلم تون خیلی رمان تون دوست دارم خیلیییی

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x