رمان تارگت پارت 190

5
(3)

 

فروشنده که مطمئناً هیچ درکی از مکالمه ما نداشت.. فقط برای اینکه یه چیزی گفته باشه پرسید:
– فیلم عروسیه؟!
میران تک خنده ای زد و گفت:
– آره یه جورایی!
یه لحظه اون فروشگاه و همه وسایلش دور سرم چرخید.. انقدری که برای سرپا موندن مجبور شدم به آدمی که کنارم وایستاده بود و تازه داشتم می فهمیدم هیچ بویی از آدمیت نبرده تکیه بدم.
ولی میران کور و کر شده بود و اصلاً این همه استرسی که به جونم افتاده بود و نمی دید.. شایدم می دید و همین و از من می خواست که داشت تا ته این نمایش مسخره پیش می رفت.
اینبار قبل از اینکه بتونم واکنشی نشون بدم.. فلش و تحویل فروشنده داد و دستش و از پشتم رد کرد تا بیشتر بهش تکیه بدم و من و با خودش.. برد سمت در مغازه.
تو همون حال همه اش داشتم با خودم می گفتم.. نه.. همچین کاری نمی کنه.. محاله! محاله انقدر پست فطرت باشه که فیلم رابطه امون و تحویل فروشنده بده و بذاره همه آدم هایی که دارن از جلوی این مغازه رد می شن.. چشمشون بهش بیفته.
ولی فقط یه ثانیه فکر کردن به اینکه میران یه افسار گسیخته به تمام معنا شده بود و حالا دیگه هرکاری ازش برمی اومد.. کافی بود تا به محض بیرون رفتنمون از فروشگاه لب بزنم:
– میران.. میران تو رو خدا.. تو رو قرآن میران.. تمومش کن.
– هوم؟ چی میگی نمی شنوم!
چشمام و محکم بستم.. اینم بازی جدیدش بود!
– تمومش کن.. حالم خوب نیست.. دارم پس می افتم. تو رو خدا..
– اصلاً نمی فهمم چی میگی.. گفت از کدوم تلویزیون پخش می شه؟ اولی از بالا یا پایین؟! بالا فکر کنم.. ببین اینه تلویزیون جدیدی که قراره برام بخری!
احساس کردم دیگه هیچ خونی توی بدنم نیست و هر لحظه امکان داره از هوش برم.. ولی چشمم تو همون حال گیر کرد روی صفحه تلویزیون که داشت فیلم مستند حیوانات پخش می کرد و بعد یه لحظه خاموش شد تا احتمالاً فیلمی که میران بهش داده بود و پخش کنه.
دیگه نفهمیدم چی شد که با آخرین توانم لب زدم:
– باشه.. باشه دیگه از دستت فرار نمی کنم.. قول میدم! بریم خونه ات.. هرکاری دوست داری بکن.. غلط کردم.. غلط کردم میران.. بگو نذاره.. بگو نذاره فیلم و.. میران آبروم میره.. تو رو خدا.. تو رو خدا..
هنوز داشتم با استرس آخرین تلاشمم می کردم و میران خیره به صورت من بدون کوچکترین حرفی فقط داشت تماشا می کرد.. که با پخش شدن تصویر از تلویزیون.. سرش به اون سمت چرخید.

با زور و مشقت.. درحالیکه تمام تنم به رعشه افتاده بود و این لرزش عجیب غریب از چشم میران دور نموند.. عضلات گردنم و وادار به حرکت کردم تا ببینم میزان و درجه بدبختیم چقدره.
ولی با دیدن یه سری تصویر بی ربط به محتوای اون فیلم منحوس.. که از دریا و حرکت موج های آب گرفته شده بود.. همزمان با بیرون فرستادن نفس حبس شده ام.. زانوهام خالی شد و به سمت زمین حرکت کردم.
ولی میران زود واکنش نشون داد و نگهم داشت و درحالیکه جلوی چشمای متعجب مردم دور و برمون.. داشت وانمود می کرد جدی جدی یه شوهریه که از بی حال شدن یهویی زدنش شوکه و ناراحته لب زد:
– ای بابا! چی شدی قربونت برم؟ الآن می برمت تو ماشین.. فشارت افتاده چیزی نیست.
من و تا کنار ماشین کشون کشون برد و سوارم کرد..
– تو داشبورد شکلات هست.. بخور تا بیام.
دیگه اینجا کسی نبود که بخواد جلوش فیلم بازی کنه.. ولی هنوز خونسردی و ملایمتش و از دست نداده بود..
– بخوریا..
وقتی واکنشی از من.. جز همون نگاهی که از لا به لای پلکای نیمه بازم خیره اش شده بود نگرفت.. خودش دولا شد در داشبورد و باز کرد و یه ویفر شکلاتی از توش درآورد و گرفت سمت دهنم..
بازم حرکتی نکردم تا اینکه به زور لبام و از هم باز کرد و یه تیکه اش و توش چپوند.. چاره دیگه ای جز جوییدن محتویات دهنم برام باقی نمونده بود.
شاید در حال حاضر بهترین کاری که می تونستم بکنم همین بود.. که خودم و سالم و سرپا نگه دارم. وگرنه اگه میران قرار بود هربار این شکلی.. تن و بدن من و بلرزونه.. دیگه هیچی ازم باقی نمی موند.
– آفرین! همیشه همین قدر دختر خوبی باش که منم مجبور نشم توانایی هام و به رخت بکشم..
چشمکی زد و حین بستن در ماشین گفت:
– بمون تا بیام!
با رفتنش.. چند تا نفس عمیق و لرزون پشت سر هم کشیدم و چشمای به سوزش افتاده ام و بستم.. چرا نمی تونستم خودم و قوی نگه دارم. چرا به این فکر نکردم که میران هدفش فقط ترسوندن منه و جدی جدی اون فیلم منحوس و با خودش اینور اونور نمی بره.
چرا گذاشتم انقدر راحت من و بازی بده و هر جور که دلش می خواد تو دستش بچرخونه.. چرا کاری کردم تا دیگه به یقین برسه.. اون فیلم.. نقطه ضعف منه و می تونه.. به پشتوانه اش هر بلایی که دلش می خواد.. سرم بیاره. می تونه خیلی راحت.. من و با خودش همراه کنه.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

28 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
1 سال قبل

پارت نداریم؟

.......
.......
1 سال قبل

انقد همه اسمشون رو گذاشتن …… کامنتا خودمو هم پیدا نمیکنم😂😐

Ella
Ella
1 سال قبل

پارت جدید کو؟

...
...
1 سال قبل

بنظر من نویسنده لطفا این رمانو مصل بقیشون تموم نکن😭😂
بخدا من ته این رمانا ک اینهمه ظلم میشه آخرش با هم خوب میشن کلی حرصم میگره چرا پسرع هرکاری دلش میخواد میکنه آخر سر دختر می‌بخشه بابا یبار تهش بنویسین دختره رفت با یکی دیگه خوشبخت شد پسره هم میسوزه از نداشتنش
تورو خدا یبارم ک شده منو به آرزوم برسونین
میرانو حسابی بسوزونین
شعر شد🙁😅

یا یبارم تو ی رمان دختره ظلم کنه آخر سر پسره ببخشه چرا همش دخترا بدبختن😭😂😂😂

Raz
Raz
1 سال قبل

سلام
دور از ذهن نبود که فلش فیلم الکی باشه.
میران هر چقدر پست باشه بازم غیرتیه ، دلم میخواد یه شرایطی یا مزاحمتی پیش بیاد همین میران واسه درین یقه جر میده چون اذیت کردن درین رو حق خودش تنها میدونه.
ممنون از نویسنده عزیزو قلم زیباتون
واقعا دلم میخواد پارتها طولانی تر باشه.
موفق و پایدار باشید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️
جناب علوی نظرات شما رو هم خیلی دوست دارم.
🌹

mehr58
mehr58
1 سال قبل

میران نامرد .پفیوز.وحشی .من میدونستم فیلم رو نمیگذاره بی مروت گولاخ

علوی
علوی
پاسخ به  mehr58
1 سال قبل

مشخص بود نمی‌ذاره. این هنوز همون غیرتی دیوانه است که رو چال گونه درین هم غیرت داره و حسودی می‌کنه. بعد برداره فیلم رابطه‌شون رو تو تلویزیون رو به خیابون پخش کنه؟؟
فقط آتو گرفت از درین

خالی باشه بهتره
خالی باشه بهتره
1 سال قبل

نمیدونم چرا سر این پارت کلی خندیدم

Maedeh
1 سال قبل

خدایا منو از دست این میران جلبک دریایی کن منم سکته کردم عنتر 😐

سیما
سیما
1 سال قبل

اکثر نویسنده ها میان کامنتها رو میخونن و جواب میدن ولی حس میکنم نویسنده این رمان یه ربات هست
آخه اینهمه تکرار مگه میشه ؟

علوی
علوی
1 سال قبل

به هیچ کس برای ضعیف بودن جایزه نمی‌دن. قوی بودن از قوی شدن شروع می‌شه.قوی شدن هم یادگرفتن لازم داره. چطور وقت گذاشت و از میران تخته‌نرد یاد گرفت، الان هم باید از خود میران قوی بودن، حتی ظالم بودن رو یاد بگیره. طبیب داستانی که براش تعریف کرد از ضعف پادشاه در علاقه به داشتن همه چیز، به خصوص چیزهای جادویی و عجیب استفاده کرد ولو به قیمت کشته شدن خودش پادشاه رو هم کشت.
میران رو باید زجرکش کرد. تا پای نابودی کامل برد. و بالای پرتگاه نابودی تصمیم گرفت که لحظه هل دادن لازمه دستش رو بگیریم و نجاتش بدیم یا بذاریم بیوفته. تو این کار زن‌ها از مردها موفق‌تر هستند. مردها فکر عاقبت می‌کنند، برای داشتن راه خلاص نقشه می‌چینن ولی زن‌ها نه.
ممنون از قلم خوبت نویسنده عزیز و ممنون از ادمین گل

Raha
Raha
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

این یه رمانه
چرا بحث رو منطقیش میکنی؟
این دیدگاه نویسندس

علوی
علوی
پاسخ به  Raha
1 سال قبل

1- دیدگاه یه نویسنده خوب بر اساس منطق داستانش پیش می‌ره. تالکین یه دنیا از صفر خلق کرد و دو اثر بزرگ ارباب حلقه‌ها و داستان یک هابیت رو در اون دنیا با منطق اون نوشت. اونقدر قوی عمل کرد که بر اساسمنطق داستانش سالهاست در اون دنیا رمان می‌نویسند. نمونه چهارجلد میراث در همون دنیا خلق شده.
2- نظرات ما به ج بیان احساسمون، کمک به نویسنده است برای تقویت همین منطق. البته هر کس منطق فکری خودش رو بر داستان اعمال می‌کنه که در اکثر موارد با منطق نویسنده هم‌خوان نیست. اما به نویسنده کمک می‌کنه که با زوایای مختلف به داستانش نگاه کنه.
3- منم اگه مطلبی بذارم ترجیح می‌دم نظراتی مثل این رو، یا پیشبینی آینده داستان رو از دید مخاطبم بدونم.

.......
.......
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

منی ک اصن منطقی نیسم منطقت رو پذیرفتم

سار
سار
پاسخ به  Raha
1 سال قبل

همچین می‌نویسه و جدی گرفته انگار همین الان یه درینی هست که نشسته منتظر راهنمایی های علوی هست

سار
سار
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

باشه شما شور نزن 🤣🤣🤣🤣خیلی کامنت هات فان هست کلی میخندم به حرفات
اینا توهمه نمی‌خواد اینقد جدی بگیری بنده خدا
ولی خدا خیرت بده حرفات کر کر خنده هست
اصلا نویسنده این رمان کامنتها رو نمی‌خونه برای کی می‌نویسی ؟

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

گند زدی درین تمام

Raha
Raha
1 سال قبل

خدایی ما یه روزه منتظر پارتیم
بعد همین دو خط؟:/

علوی
علوی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

😭 😭 😭 😭 😭 😭 دچار سرنوشت تلخ عشق ممنوعه استاد نشه، جمیعاً صلوات

Raha
Raha
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

تاریخ حدودی نمی تونید بگید برای فایل کاملش؟

Raha
Raha
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ممنون:)

Ella
Ella
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اسم نویسنده چیه؟؟ رمانای دیگه ام نوشته؟؟

Ella
Ella
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ممنون

دسته‌ها

28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x