رمان تارگت پارت 415

4
(4)

 

 

 

 

سریع از پله ها رفتم بالا و گل و گذاشتم رو میز وسط هال و حالا داشتم با دقت همه جاش و بررسی می کردم تا شاید یه کارت و نوشته ای لا به لاش پیدا کنم.

ولی هیچی نبود و من لحظه به لحظه داشتم گیج تر می شدم. مگه چند نفر تو زندگیم بودن که این روز و یادشون باشه و بخوان به عنوان کادو همچین چیزی بهم بدن؟

آفرین که همین چند دقیقه پیش گفت کادوم و خودش برام میاره.. کوروش که اصلاً اهل این حرفا نبود و نهایتش باهام نقدی حساب می کرد.

امیرعلی هم.. مثلاً امروز می خواست بعد از شرکت من و سورپرایز کنه که تو پیامش حتی بهم تبریکم نگفت تا قضیه برام لو نره.. بعدشم.. وقتی برای غروب قرار داشتیم لزومی نداشت کادوم و با پیک بفرسته در خونه..

فقط.. فقط می موند یه نفر!

با این فکر که یهو تو سرم شکل گرفت یه بار دیگه نگاه گیج و ناباورم و به اون سبد گل دوختم.. این بار نه به قصد پیدا کردن یه کارت یا آدرس و نام و نشون.. خودش و شکل و شمایلش بود که توجهم و جلب کرد.

من.. من یه بار دیگه یه همچین سبد گلی.. از اون آدم گرفتم.. وقتی برای اولین بار به خونه ام دعوتش کردم و اون با چیزی شبیه به این اومد و من و صد برابر بیشتر از همه رفتاراش تحت تاثیر قرار داد..

خوب یادمه یه سبد گل بود که از وسط به دو قسمت تقسیم می شد و یه قسمتش.. پر از رز قرمز بود و طرف مقابلش.. رز سفید.

این سبد گلم تقریباً شبیه به همون بود با این تفاوت که از اون بزرگ تر بود و هر دو سمتش با گل رز قرمز پر شده بود..

همین که مهر تایید این واقعیت.. که میران روز تولدم و یادش بود و به خاطرش حتی برام هدیه فرستاده بود توی ذهنم خورد.. تن بی حس شده ام و انداختم رو مبل و چشمام و با درموندگی بستم..

 

 

 

 

 

 

بعد از نفس عمیقی که کشیدم.. بوی اون گلا وارد مشامم شد و ذهنم پر کشید سمت اون شب خاص و خاطره انگیز و حرفی که میران بهم زد:

« – حقیقتاً نمی دونستم چی بخرم که دست خالی نباشم.. حس کردم چیزی که هم خودش و هم عطر و بوش.. کاملاً به خودت و شخصیتت نزدیکه.. بهترین انتخاب باشه!

– خیله قشنگه! عالیه یعنی.. حتی تو گل خریدنم سلیقه ات حرف نداره..

– دیگه این که رز گل مورد علاقه ات هست یا نه رو خودم حدس زدم.. معمولاً کسی که خودش انقدر ظریف و لطیف و شکننده باشه.. انتخاب اول و آخرش رزه! »

این حرفا.. مال میران پوشالی بود.. کسی که من و عاشق خودش کرد و بعد نقاب ساختگی رو از روی صورتش برداشت..

الآن با فرستادن این گلا و یادآوری خاطره اون شب.. می خواست چی رو ثابت کنه؟ که افکار و عقایدش نسبت به اون روزا که من و همه جوره درگیر خودش کرده بود تغییری نکرده؟

اصلاً.. اصلاً مگه همین جا.. وسط همین خونه به من نگفت که دیگه کاری باهام نداره؟ که زندگیم و بکنم؟ مگه نگفت منم اومدم که تو همین مملکت زندگیم و بکنم.. نه این که تو رو آزار بدم؟

الآن این کارش برای من.. فرقی با آزار رسوندن نداشت وقتی.. بازم داشت نه تنها ذهن و فکر که همه وجود من و درگیر خودش می کرد..

بدون این که بخواد مستقیم وارد عمل بشه و فقط با یه سری نشونه سعی داشت یه چیزایی رو بهم حالی کنه ولی در واقع بیشتر داشت من و گیج می کرد.

واسه همین.. یهو تصمیم گرفتم و از جام بلند شدم.. من دیگه توانی برای این بازی ها نداشتم. توانی برای حل معما و چیدن پازل کنار هم نداشتم.

پس باید این و به میرانم می فهموندم.. نه مثل خودش غیر مستقیم.. کاری می کردم که دیگه چاره ای نداشته باشه جز رک و پوست کنده حرف زدن و به زبون آوردن منظورش از این کارا.. که لازمه اش.. فقط پرسید یه سوال بود:

«هنوز من و دوست داری؟»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیانا
دیانا
7 ماه قبل

فاطی امروز پارت نداریم؟

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

چرا پارت نمی ذارید!🥲

اینجانب کیوی هستمم🥝
اینجانب کیوی هستمم🥝
7 ماه قبل

درین یه جوری میگه میران نقاب زده بود ، انگار خودش رو از وسط بهشت ، از بین آدم های راستگو آوردن . خ بگو لعنتیییی خودت هم به قول خودت نقاب داشتی خووووو😐😐😐

Sama
Sama
7 ماه قبل

وای خدایا یعنی میشه زود تر جمع شه این رمانننن بره بپرسه میرانم بگه اره بعد همه چی خوب پیش بره واییی

علوی
علوی
7 ماه قبل

اگه بپرسه این سوالو، جواب راستش از سمت میران این می‌شن: «نه، دوستت ندارم. عاشقت نیستم، اینا کمه. لحظه به لحظه دارم می‌پرستمت! تنها مسکن وقت درد کشیدن‌هام نگاه کردن به تصویر لبخندته.»

Sama
Sama
پاسخ به  علوی
7 ماه قبل

خیلی قشنگ گفتیییی🥲امیدوارم همینطور شهه

camellia
camellia
7 ماه قبل

کُشتید.

camellia
camellia
7 ماه قبل

خو زود باش بابا.کُشاید مارو.😥

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
7 ماه قبل

سلام کاملیا جان خوبی عزیزم من نمیتونم تو رمان وان کامنت بذارم میشه شما از قاصدک بپرسیم چرا رویاهای سرگردان پارت گذاری نمیشه ممنون عزیزم

camellia
camellia
پاسخ به  خواننده رمان
7 ماه قبل

سلام عزیزم.باشه چشم.

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
7 ماه قبل

ممنون عزیزم خیلی لطف کردی😘

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
7 ماه قبل

کاملیا جان قاصدک سوالی که از طرف من پرسیدی رو جواب نداده میگه خودش چرا نمیپرسه والا من هر کاری میکنم نمیتونم وارد سایت رمان وان بشم نمیدونم رمز عبور چیه ایمیل میزنم باز نمیشه

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

چقد کشش میدی نویسنده

رهاا
رهاا
پاسخ به  خواننده رمان
7 ماه قبل

پارت طولانی تر لطفاا،میشه ‌بگین چقدر مونده به پایان

دیانا
دیانا
پاسخ به  رهاا
7 ماه قبل

این سوال منم هست چقدر مانده تا تموم شه

camellia
camellia
پاسخ به  دیانا
7 ماه قبل

منم همینو می خواستم بپرسم.

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x