رمان تاوان دل پارت 15

5
(1)

 

-ارش!؟نه تو این کار رو نمیکنی
ارش تنها کسیه که ربطی به‌این قضیه نداره..
بچم داره درس میخونه اصلا یه درصد از کار های اونگ خبر نداره..
ارش!!؟
ارش دیگه کی بود!!؟

یکی مثل اونگ یا یکی بدتر از اون!؟
انگار ستاره این ارش رو بیشتر از اون اونگ لعنتی دوست داشت
حالم داشت بد میشد ‌.
کاش سمانه تموم می کرد نمی خواستم نحس این زن رو بشنوم
ازش بدم اومده بود فکر می کردم زن خوبیه اما انگار گرگ در لباس میش بود.

-تنها کسی بین شما ادمه فقط ارشه
وگرنه شما بویی از ادمیت نبردین
نه برادرم نه تو که زن برادرمی نه اون بچت اونگ..
ستاره این پسرت رو درست کن..
دفعه دیگه ببینم بلایی سر این دختر بیچاره اورده من می دونم و اون..
تک تک کار هایی که گفتم انجام میدم..
از من گفتن بود..

بعد دستم رو گرفت و در مقابل چشم های پر از حرص و کینه ای ستاره از اتاقش رفتیم بیرون
از نگاهش ترسیدم از این زن هر کاری برمی اومد..
اب دهنم رو بزور قورت دادم و لب زدم :

-سمانه..
نگاه سمانه سمتم کشیده شد
لبخند تلخی زد دستی به صورتم زد و‌گفت :

-جان دل سمانه..
تو چرا اینقدر مظلومی دختر!!؟
هر مظلومی باشه اسیر ادم های کفتار میشه.
درست عین خودم..
انگارسمانه ام از این خانواده کشیده بود
چونه اش لرزید و‌اشکی از چشمش روون شد
من خوشبخت بودم که سمانه رو داشتم
اون بااینکه اونگ برادر زاده اش بود اما بازم طرف من بود..

خواستم حرفی بزنم که حس کردم سرم داره گیج می رم..
قدمی عقب برداشتم
سمانه محکم بازوم رو گرفت و نگهم داشت..

-ضعف داری باید بریم یچی بدمت که مقوی باشه بیا بریم..
لعنت به اونگ ببین بااین دختره چیکار کرده..
سرم رو گذاشتم روی شونه ی سمانه و چشم هام رو بستم

اونقدر حالم بد بود که اصلا حرف هایی که سمانه می گفت رو نمی فهمیدم….

****
راوی

هاشم نگاهی به مش رحیم کرد..
مش رحیم سرش رو پایین انداخت و گفت :
-من شرمنده هاشم..
هرکار کردم نشد پول ارباب زاده رو جور کنم مجبور شدم بیام پیش تو

هاشم نفسش رو بیرون داد و گفت :
-دشمنت شرمنده دوستی ها به درد همین دوران میخوره چرا ناراحتی مش رحیم..
بذار چکم رو بیارم مبلغ رو برات بنویسم تو برو بده به اون پس

مش رحیم سرش رو پایین انداخت..
هاشم ابی به دست زد و رفت سمت اتاقک سر زمینش..
وارد اتاق شد چراغی نبود که اطراف رو روشن کنه اما بازم نور کمی بود

هاشم سمت ته اتاقک رفت
گلیم فرش رو بالا زد و بعد تیکه اجری که اونجا بود رو بیرون کشید…
صندوقچه ای کوچک رو جاساز کرده بود رو بیرون اورد‌.
مدارک مهمش رو داخل این صندوقچه می گذاشت
البته هرچی که مربوط به داد و ستد بود
از جمله دسته چکش..
دسته چک رو بیرون اورد و بعد نگاهی بهش انداخت..
اروم خندید..

-رفیق قدیمی بازم باید یکی رو از دست یه حروم زاده نجات بدیم..
در صندوقچه رو بست و دوباره سر جاش گذاشت
روی زانو ایستاد و از اتاقک زد بیرون
وسط راه یادش اومد خودکار روی گنجینه رو‌یادش رفت که بیاره
زیر لب نچی کرد و دوباره سمت اتاقک رفت
خودکار رو برداشت و این دفعه بدون اینکه چیزی رو فراموش کنه از اتاقک زد بیرون

با قدم های بلند سمت مش رحیم که لبه ی جوب نشسته بود و داشت با اب بازی می کرد رفت..
از صدای قدم هاشم
مش رحیم سرش رو برگردوند..
هاشم اروم خندید و‌گفت :

-بچه شدی مش رحیم داری با اب بازی میکنی!!؟
مش رحیم اهی از گلو خارج کرد..
-ای برادر جان کاش هنوز بچه بودیم..
خیلی زود پیر شدم..
نفهمیدم چی به چیشد بعد این همه سال این خال جا داشتم به این فکر می کردم که من از کجا به کجا رسیدم!؟
تا به خودم اومدم دیدم زندگی ندارم..
هیچی ندارم..
الکی همش الکی..
توی این سن به نون شب محتاجم هاشم
واقعا زشته..
همه کار میکنن که برای دوران پیریشون ذخیره کنن
اما من نه..
کار کردم ها اما هیچی به هیچی به هیچ جا نرسیدم تموم عمر فقط گند زدم الانم گند زدم..
می ترسم پول ازت بگیرم نتونم پس بدم و من بیشتر شرمنده ات بشم هاشم..

هاشم از حرف های پر از بغض مش رحیم دلش فشرده شد
راست می گفت تموم حرف هاش جز حقیقت چیز نبود..
البته نه تنها مش رحیم خیلی ها توی این روستا بخاطر بی مسئولیتی خان همینطور بودن..
پیرمرد سن بالا توی این روستا هنوز داشت کار می کرد
درحالی که باید الان وقت استراحتش باشه
اما کی جرات حرف زدن داشت!!؟

هاشم نفس عمیقی کشید دستی به شونه ی مش رحیم زد و گفت :

-نگران پول من نباش..
پول ارباب زاده رو پس بده..
از امسال خودم کمکت میکنم نمی ذارم ضرر کنی مش رحیم

گندم

سمانه با غیض نگاهی به خان انداخت..
ستاره رفته بود پیش خان چغولی کرده بود و از سمانه گفته بود
خان هم عصبی روی سر سمانه اوار شده بود..
از سیلی که به ناحق خورده بود دلم کباب شد..
بخاطر من کتک خورده بود..

-حالم ازت بهم میخوره خان..
از داشتن برادری مثل تو واقعا متاسفم..
همه برادر دارن که بشه تکیه گاهشون اما تو همه چی هستی الی برادر..
خان دستش بالا اومد
دوباره خواست بزنه که سمانه سریع گفت :

-یه سیلی دیگه بزن که کارخونه و هرچی که زیر دستته و از صدقه سری شوهر من داری رو از دستت بکشم بیرون تا از گشنگی بری گدایی..
تا بفهمن هرچی خان داره بخاطر خواهرشه..
خان دستش توی هوا خشک شد
دستش پایین اومد..
سمانه خندید..
-خوبه داداش همیشه همینقدر رام باش
چندسال با خوشی کنار هم زندگی کردیم بقیه اشم به همین منوال
از حرف هایی که می شنیدم سر در نمی اوردم..
یعنی چی که خان هیچی نداشت!؟
قضیه چی بود گیج شدم..
خان خم شد توی صورت سمانه از پشت دندون های کلید شده اش گفت :

-اون وکالت لعنتی رو پیدا کنم بهت رحم نمیکنم سمانه
در به در دنبالشم..
تا می تونی هنوز به مخفی کردنش ادامه بده
که وقتی به دستم رسید توام می فرستم همونجایی که شوهرت رو‌فرستادم..
من از تهدیدش ترسیدم چند قدم عقب رفتم
دستم به کابینت خورد ندیدم که لیوانی کنار دستمه
دستم به لیوان خورد و بعد لیوان روی زمین افتاد
از صدای شکستن لیوان نگاه سرخ خان سمت من کشیده شد..
نگاه عصبی و بدی بهم کرد..
-توام همراه سمانه میری چون نباید چیزهایی میشنیدی شنیدی

نگاهش رو از من گرفت و‌ به دوباره به سمانه دوخت..
-تا می تونی بااین دختره خوش بگذرون و از زندگی لذت ببر..
دستم به چیزی که میخواد برسه غزلت رو خوندم..
هم تو هم این دختره..
سمانه با نیشخند گفت :
-هیچ غلطی نمی تونی بکنی تا می تونی مثل سگ بو بکش به استخون هم نمی رسی..
حالم خوب نبود نمی فهمیدم از چی حرف می زدن..
هرچی بود جون منم در خطر بود

لبم رو گازی گرفتم هرچی بیشتر می گذشت این عمارت قابل تحمل تر و ترسناک تر میشد.
ادماش ترسناک تر بودن.
نمی دونم کی اما توی اغوشی فرو رفتم
از صدایی که نزدیک گوشم بود فهمیدم که سمانه اس..
-خوبی گندمک!؟
ببخشید..
به حرف هاش فکر نکن هیچ غلطی نمی تونه بکنه..
چندساله سکوت کردم خون به دل این رعیت بیچاره کردن دیگه نه..
ساکت نمیشم..

نگاهم به جای ارباب بود نبود اما نگاهش هنوز روم سنگینی می کرد

اون نگاه اخطار بار..
اون حرف های وحشتناک و عجیب که درکی ازشون نداشتم
باعث شده بود که به لرزه بیام

اب دهنم رو قورت دادم سمانه از بغلم اومد بیرون
دستی به گونه ام کشید و‌لبخند غمگینی زد..
-گندم من قرار باشه تا پای جون خودم هم برم..
نمی ذارم اتفاقی بیوفته..
تو حامد من نمیشی..
دیگه نمی ذارم این خان قلابی چیزی از من بگیره ازت مواظبت میکنم..
قطره اشکی سمجی از چشمش پایین افتاد..
خدایا این زن چه گذشته ای داشت..
کی بود که جونش به یه برگه وصل بود..
این خان کی بود که بهش گفته بود قلابی
اب دهنم رو قورت دادم..
نمی فهمیدم چی به چیه..
دلم خونه ی ساده ی خودمون رو می خواست ‌.
دلم بی ریا بودن بابا هاشم رو وی خواست..

دلم فقیر بودن خودمون رو میخواست
این همه تحقیر..
گیجی‌..
حال خرابی وجود نداشت
تکونی به خودم دادم و رفتم کنار سینک ظرف شور تا خودم رو با ظرف شستن مشغول کنم..

****

ارش

حمیدرضا نگاهی بهم انداخت با دست به دختر رو به روییم اشاره کرد
-اون چطوره خوبه نه!؟
نگاه بی حوصله ای به جایی که اشاره کرده بود انداختم..

دختر هایی با شورت و سوتین که در حال افتاب گرفتن بودن..
نگاهی بهش کردم و گفتم ؛

-نمی بدونم تو باید انتخابی کنی نه من..
باید برای تو خوب باشن
حمید رضا نگاه بدی بهم انداخت و گفت :

-نمی دونم چرا داف های به این خوشگلی به چشمت نمیاد..
واقعا تو مردی هان!؟
نگاه چپه ای بهش کردم و با تشر گفتم :
-شعر نگو لطفا
اگه مرد نبودم باید کنار اونایی که داری دید می زدی خوابیده بودم توام از بدن من فیض می بردی

با صورتی جمع شده گفت :

-اه اه حالم بد شد
کی از بدن تو ایکبری لذت می بره اخه!؟
نکنه فکر کردی من هم جنس بازم!؟
ای خدا این بشر یه تخته اش کم بود..
من چی میگفتم اون چی درک می کرد
دندونام رو روی هم ساییدم و‌لب زدم :

-خیلی احمق و حال بهم زنی..
گمشو..
بعد از جام بلند شدم
صدای خنده ی حمیدرضا بلند شد
دنبال سرم اومد ..
-صبر کن ارش داشتم شوخی می کردم باهات..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
برف
برف
1 سال قبل

مثلا آرش داره درس میخونه🤣

سپیده
سپیده
پاسخ به  برف
1 سال قبل

ارهه
معلوم نیس داره اونجا چ غلطی میکنه

ثنا
ثنا
1 سال قبل

چه عجب ارش امد تو داستان مرسیییی از قلمتون

سپیده
سپیده
1 سال قبل

من نمیدونم چرا هیچ کدوم از شخصیت های این رمان کراش نیس

ادا
ادا
1 سال قبل

به دلم افتاده ارش ادم خوبیه میاد گندم رو از اون فلاکت نجات میده و میبره

Nahar
Nahar
1 سال قبل

ب نظرم گندم با ارش ازدواج میکنه

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x