رمان تاوان دل پارت 33

5
(1)

 

به نظرش یه اقای خوشگل و جنتلمن می اومد
در واقع همین هم بود
نریمان از تموم کس هایی که دیده بود
خوشگل تر و جذاب تر بود
در واقع به قول مریم
پسر سر شناس روستا

هرکی زنش میشد هیچی کم نداشت
هم کار داشت
هم خونه و زمین داشت
هم خوشگل و خوش هیکل بود
یه دختر دیگه چی می خواست!!

داشت فکر می کرد یعنی نریمان کی رو به عنوان همسری انتخاب می کنه
دستش رو زیر چونه اش گذاشته و میخ نریمان بود
نریمان هم در درس دادن
کلافه شده بود

خیره گی نگاه گندم باعث شده بود
سر رشته حرف از دستش در بره
نمی دونست این دختر چرا بهش اینطوری خیره شده…
پوفی کشید
مریم با تشر زد زیر دست گندم
گندم تکیه اش از بین رفت و باعث شد صورتش سمت پایین کشیده بشه

اما خودش رو کنترل کرد که نخوره سرش روی نیمکت..
با حرص سرش رو بلند کرد و گفت : داری چکار میکنی چرا می زنی زیردستم ؟

مریم با تشر جواب داد

-تو چرا عین حیوانات اولیه نگاه میکنی هان!؟؟
ببین بدبخت نمی تونه درس بده بچه ی مردم رو خوردی
درست نگاش کن..
نگاه چپ چپی بهش انداختم..

-مگه نگاه کردن جرمه ؟
ابروهاش رو پروند بالا..
-نه نگاه کردن جرم نیست
ولی نگاه بنده خدا رو چکار کردی
الان فکر میکنه چی شده که اینطوری بهش خیره شدی

پشت چشمی براش نازک کردم..

-به اون خیره نبودم که
به تخته خیره بودم
-اره ارواح عمت..

همون موقع صدای نریمان اومد
کلاس رو تعطیل کرده بود
چه زود نگاهی به ساعت انداختم ساعت ده صبح بود
مریم وسایلش رو جمع کرده بود

با دست زد بهم..

-زود باش باید برم خونه کار دارم
بدون اینکه وسایلم رو جمع کنم
از جام بلند شدم

مریم خداحافظی سرسری کرد و بعد ونم نفسی بیرون دادم و شروع کردم به وسایلم رو جمع کردن‌.
اصلا حواسم نبود کلاس کلا خالی شده بود و فقط منو نریمان توی کلاس بودیم ‌..

بادی اومدی
تند و طولانی طوری که وارد کلاس شد
بعد در کلاس رو عقب جلو کرد و با صدای بلندی بسته شد

با ترس پریدم بالا برگشتم دیدم نریمان هم همینطور وایساده داره نگاه میکنه..
بعد برگشت سمت من..

در بعد به چهارچوب خورد طوری که صدای بعدی ایجاد کرد.

حالم اصلا دست خودم نبود..
انگار استرس داشتم..
لبخند ضایعی زدم و از کتاب ها رو گذاشتم داخل کیفم‌.
قلبم عین چی تو سینه می زد..

رفتم سمت در ..
دستم به دستگیره رسید
حس کردم نریمان هم پشت سرم داره می یاد
حدسم درست بود..
دقیق پشت سرم ایستاد عطر تلخم به مشامم رسید.

شروع کردم با استرس دستگیره رو بالا پایین کردن….
در باز نشد..داشتم عین چی می مردم..
اب دهنم رو بزور قورت دادم..
برگشتم سمت نریمان..

بهم خیلی نزدیک بود
بالا سرم ایستاده بود به این فکر کردم که چقدر در برابرش کوتاهم!!!.
شروع کرد به حرف زدن..

-در باز نمیشه!؟.
خودم رو جمع و جور کردمو گفتم : نه..
باز نمیشه..
دستش رو جلو اورد اصلا حواسم به این نبود
که دستم روی دستگیره اس..

با گرم شدن دستم به خودم اومدم نگاهم سمت دستگیره کشیده شد..
دستش رو گذاشته بود روی دستم
تکون شدیدی خوردم..
خواستم دستم رو پس بکشم اما نشد.

دستش رو قشنگ گذاشته بود روی دستم و فشار میداد..
نفس های گرمی پشت گردنم حس کردم..

اروم با صدای خماری گفت : دستات
چه سرده دختر!؟
استرس چی داری عزیزم!؟؟

گفت بهم عزیزم!!؟
انگار که اشتباه شنیده باشم
اصلا باورم نمیشد..
چرا اینطوری حرف می زد ؟؟
اب دهنم رو‌با صدا قورت دادم سرم رو بلند کردم
و با گیجی بهش زل زده بودم..

لبخندی زد…دستی به چونه ام زد و منو کشید سمت خودش…
وای خدا این چرا داشت اینجوری می کرد!!؟
دقیق صورت منو مقابل صورتش قرار داده
با چشم های ریز شده بهم زل زد..

-چرا استرس داری!؟؟
قلبت نمی زنه هوم‌!؟؟
از برخورد با من استرس داری!؟.

داشت حقیقت رو می گفت من واقعا از نزدیکی بااون اینطوری شده بودم
دقیق منو روبه روی خودش قرار داد و لباش رو گذاشت روی لبام و شروع کرد به خوردن..

با چشم های از حدقه در اومده بهش زل زدم
تازه دو هزاریم افتاد داره چه غلطی میکنه..
تقلایی کردم..
با تقلا پسش زدم و از کنارش اومدم کنار..

چشم هاش خمار شده بود
نگاهی با غضب بهش انداختم
با چشم های پر غضب گفتم : داشتی چه غلطی…

هنوز حرفم کامل تموم نشده بود که اومد سمتم
بازوم رو گرفت و دوباره شروع کرد منو بوسیدن‌.

****

با هیجان شروع کردم به رفتن بعد بوسه ی دومی اصلا حال خودم رو درک نمی کردم..
نمی فهمیدم چی به چیه…

زود از کلاس زدم بیرون نذاشتم حرف بزنه
اصلا هنوز بوسه ی دومی توی ذهنم بود
قشنگ رژه می رفت..

قدم هام اونقدر تند شده بود که زانو هام درد گرفته بود
تا رسیدم خونه به نفس نفس افتاده بودم

بزور دستم رو جلو بردم و زنگ در
رو زدم..
به وقفه نرسید مامان اومد دم در..

بازم نگران شده بود و رنگ پریده

دستی روی گونه اش گذاشت و فشار داد..

-خوبی دخترم!؟.

اب دهنم رو قورت دادم نمی تونستم حرف بزنم
اگه مامان می فهمید چی!؟؟
خیلی بد می شد تا اینکه مامان به حرف اومد
خودش رو کشید جلو..
دستش از رو گونه ام سر خورد روی پیشونیم..

-چرا جواب نمی دی حالت خوبه دختر!!.
داری نگرانم می کنی
الکی داشتم مامان رو نگران می کردم
برای اینکه خودم رو خلاص کنم
تند گفتم :
خوبم مامان‌..

مامان نفسی بیرون داد..
خودش رو عقب کشید و گفت : خوب خداروشکر تو که منو ترسوندی دختر..
بیا بریم تو که هوا سرده‌..
باشه ای گفتم و‌از خدا خواسته وارد خونه شدم

همیشه ‌وقتی می اومدم ‌..احوال بابا رو می پرسیدم ‌.
اما الان هیچی نمیفهمیدم..
فقط می خواستم
تنها باشم…

سریع پله های حیاط رو بالا رفتم و خودم رو به اتاق رسوندم..
قلبم عین چی می زد می خواستم سکته کنم..
بزور دستی بهش زدم و گفتم : اروم باش لعنتی..
اروم باش..
اما اروم بودنی در کار نبود
بااینکه می لرزید اما حس خوبی ام داشتم..

برای اولین بار حس نابی رو‌تجربه کرده بودم
یه حس ناب و خوب‌..

****

گندم

صدای شلیک اومد..
از ترس خودم رو به دیوار چسبوندم داشت چه اتفاقی افتاد!!

قلبم اومد توی دهنم..
سمانه منو توی اتاق گذاشته بود و گفته بود
نیام بیرون
اما الان کنجکاو بودم ببینم چخبره..
دندونام رو گذاشتم روی هم و فشار دادم
تا حدی که می خواستم بشکنم دندونام رو..
نفس عمیقی کشیدم و به اطراف زل زدم..
دلم می خواست برم ببینم چخبره..

اما جرات نمی کردم
سمانه چندین بار گفته بود که نیام بیرون
پس چکار می کردم!!

شاید خواب بهترین روش بود
نفس عمیقی کشیدم…
بااین فکر رفتم سمت تخت و خودم رو روی تخت انداختم‌‌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

بعنی یا اصلا این معلما مرد نمی دونم چرا بعضی هاشون انقدر کراشن

Nahar
Nahar
1 سال قبل

فقط اونجاش ک گف باد اومد درو بست. نویسنده از فیلم هندی الهام گرفتی؟؟؟😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
ghazal
ghazal
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

احتمالا باد ورزشکار بود👌….

Mehrsa
Mehrsa
1 سال قبل

گندم چرا اینجوریه؟

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  Mehrsa
1 سال قبل

چ جوری؟

Mehrsa
Mehrsa
پاسخ به  سپیده و قاسم
1 سال قبل

آخه خواب تو این موقعیت؟

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  Mehrsa
1 سال قبل

اها😂

...
...
1 سال قبل

آفرین اینم مثل منه خواب حلال مشکلات😂

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x