رمان تاوان دل پارت 36

5
(3)

 

فلش_بک

چند روزی از اون قضیه بوسیدن می گذشت توی این چند روزه
با حال بدی می رفتم و می اومدم..
حالم مثل خجالتی ها بود..
کلا خجالت می کشیدم

امروز هم کلاس داشتیم اون اصلا انگار نه انگار اتفاقی افتاده
به روی خودش نمی اورد..که چی شده چی نشده..
لبم رو زیر دندون فرستادم و وارد کلاس شدم
اما تعجب کردم چرا کلاس خالی بود!!؟

هر وقت من می اومدم کلاس نیمه پر بود…
لبم رو زیر دندون فرستادم
ای بابایی زیر لب گفتم‌…

-ای بابا الان دوباره باید این همه راه رو برگردم..
یهو صدایی دم گوشم شنیدم..

-نه چرا برگردی کلاس رو خالی کردم تا تو برسی..
برگشتم سمت صدا ترسیده بودم
با چشم های گشاد شده بهش زل زدم..

-تو…نریمان…
نمی فهمیدم دارم چی می گم
زبونم شکسته شده بود…خندید..

-اره منم نریمان چقدر خوشگل گفتی
یبار دیگه بگو نریمان
چشم هام اومد روی هم ‌..
عجب سوتی داده بودم ها..
با خشم زیاد گفتم :
چرا کلاس رو خالی کردی!؟؟

ابرویی شیطون داد بالا اومد نزدیکم خیره شد توی چشم هام
عمیق شده بهش نگاه کرد
لبم رو زیر دندون فرستادم با دندون های رو هم اومده شده گفت :
خونه خالی نشنیدی!!؟
خونه نداشتم
کلاس که داشتم..

یه قدم اومد جلو من رفتم عقب
همینطور اومد جلو
تا اینکه به دیوار برخورد کردم
قلبم عین چی داشت می زد..

یه دستش رو تکیه داد به دیوار سرش رم کمی کج کرد..

-خوب داشتی می گفتی از کلاس خالی
الا درک کردی برای چی خالیه!؟؟
هوم!!

از این همه پرو بودنش حرصی شدم..
لبم رو زیر دندون فرستادم..
عصبی بودم..
خواستم خودم رو بکشم عقب که با یه دست دیگه اش
مانع شد…
با اون چشم های براق شده گفت : کجااا!!؟
ما هنوز باهم کار داریممم…
کجا بری….

ترس برم داشت نکنه می خواست بلایی سرم بیاره..
بی ابروم کنه
صدای خنده اش بلندشد‌…
چشم های ترسیده ام دوباره بهش کشیده شد..

در حالی که داشت می خندید با چشم های خندون گفت :
داری به چی فکر میکنی هوم!!؟
بابا کارم درسیه
گوشتی که نیست..
داری به گوشتی فکر میکنی گوشت تو گوشت!؟؟
خجالت زده سرم رو پایین انداختم…
عجب پرویی بود..

صدای قهقه اش بلند شد..

-جنس شما زنا فقط منحرفه..
عصی شده..
سرم رو بالا اوردم خواستم
حرفی بزنم
که نذاشت لباش رو گذاشت
روی لبام و شروع کرد به خوردن
لبام..
با چشم های گرد شده بهش زل زدم..

قدرت هیچ کاری نداشتم
برای بار دوم منو بوسیده بود
کیف از دستم شل شد و روی
زمین افتاد…
سرم رو کامل به دیوارتکیه داد..
و بوسیدنش رو عمیق تر کرد

تا حدی که داشتم نفس کم می اوردم..
با گاز و در نهایت لیسی
دور لبم ازم فاصله گرفت‌..
با چشم های خمار شده گفت : دلم نیومد گوشتی بهت یاد ندم..
دندونام رو گذاشتم روی هم و فشار دادم…

با تشر گفتم : رو بهت دادم پرو شدی..

چشمکی زد و گفت : یعنی تو خوشت نیومده!؟؟
نگو خوشت نیومده که اصلا باور نمی کنم..
از رنگو حالت معلومه که کیف کردی.
کلا حشری شدی ها..

با حرص مشتی به قفسه ی سینه اش زدم‌.

-تو چقدر بی خجالتی..
خندید..مچ دستم رو گرفت پشت دستم رو بوسید..
-بی خجالت نه لیدی سکسی من
باید بگی بی حیا..
اره من برای تو بی حیام..
تازه فهمیدم که یعنی چی..
چشم هام رو گذاشتم روی هم و فشار دادم..

دیگه نمی تونستم تحمل کنم..
بی شرم و بی حیا بود
به قول خودش..‌.
کیفم رو که روی زمین افتاده رو چنگی زدم..
اوردمش بالا
نگاهی بهش انداختم..

کیفم رو کولم جا به جا کردم و با تشر گفتم :
برو کنار زود باش..
می خوام برم کم چرت نگفتی…
خواستم برم که دوباره مانع شد نگهم داشت..

-وایسا ببینم..
حرفام تموم نشده من امروز همه رو پروندم برای تو..
که باهات حرف بزنم..
خنده ای کردم..

-حرف داری بزنی!!؟
تو فقط چرت میگی حرف نمی زنی که..
چرت و پرتات هم شنیدم ادم نیستی..
برو اونور

بازم خواستم برم که محکم منو کوبید به دیوار..
با داد گفت :
می گم می خوام باهات حرف بزنم
سرت نمیشه..
اخم کردم از زور گفتن بدم می اومد
از کجا معلوم نمی خواست باهام بازی کنه ؟؟.

منم عین خودش با داد گفتم :
چیهههه هااان
حرفت چیهههه‌.
با داد بلند از قبل تو صورتم هوار کشید..
-اینههه‌دوستتت داررررم
حالا فهمیدی حرفم رو!!؟
دوستتت دارم

چشم هام رو بار دیگه به چشم هاط دوختم..
با صدای گرفته ای لب زدم :
دوستت دارم..
چشم هاش چراغونی شد…
با همون لحن اروم و خمار گفت : چی منو دوست داری!!
-اره..
هنوز حرفم کامل تموم نشده بود
که خیس شدن لبام رو دوباره حس کردم..

دستی گذاشته روی پشت کمرم و منم دستم رو توی موهاش فرو کردم و با شدت بیشتری شروع کردم به بوسیدنش..

***

نریمان

همه چیز خیلی سریع تر اون چیزی که فکر می کردم
اتفاق افتاد..
الان خاک سپاری بابا بود
خان ازادانه توی عمارتش ول می چرخید
بابای من داشت می رفت, زیر خاک..

صدای گریه ی مامان و ابجی هام همینطور می اومد
که التماس می کردن خاک نریز..
اما قبر کن گوش نمی کرد
خاک می ریخت..
منم همینطور ناباور به قبر خیره شده بودم

اصلا باورم نمیشد شک زده بودم
کاش منم می تونستم
جیغ بزنم..
گریه کنم..
داد بزنم بگم نه بابام رو خاک نکنید
اما نمی تونستم..
نمیشد بگم بغض لعنتی
به گلوم چنگ انداخته بود..

نمی تونستم هیچ حرکتی از خودم نشون بدم
فقط از شدت
پشیمونی دست هام رو بهم فشار دادم..
مشت کردم
تا حدی که انگشت هام
می خواست پوست دست منو بشکافه و وارد بشه ‌..
می خواستم اتیش بدم قبر کن..
اون دست هایی که بیل رو
بلند می کرد
و می ریخت روی پدر من..

خاک ریخته رخته شد تا اینکه قبر پر از خاک شد.
همه تسلیت گفتن رفتن..
مامان و ابجی ها رو بردن
اما کسی به من نگفت مرد بغضت رو بشکن
یه قطره اشک بریز…

بالاسر قبر بابا نشستم روی زمین
خاک نم ناک بود
چنگی به خاک زدم..
و خاک رو برداشتم نگاهی به خاک کردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

نریمان باید انتقام گندم و پدرشو بگیره

Nahar
Nahar
1 سال قبل

فقط فلش بک رو

چقدر زود وا داد😐😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
ghazal
ghazal
1 سال قبل

انتظار داشتم داستان عاشق شدن گندمو نریمان کمی بهتر باشه ولی کلا رمان باحالیه❤🙂

یکی
یکی
1 سال قبل

کم مینویسه

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x