رمان حورا پارت 256

4.2
(207)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینکه در این روزها، چنین دردی را میبایست تحمل کنم کمی سخت بود.

درد اینکه زندگی شاد سه سال پیش به چنین آواره‌ای تبدیل شد. چقدر خوشحال بودم وقتی ازدواج کردم، چقدر ساده و احمقانه رفتارهای نارضایت مادرش را نادیده گرفتم.

 

فکر میکردم میتوانم مادرشوهرم را به خودم علاقمند کنم، اما گویا محال بود…

 

از جا برخاستم و آهی از روی حسرت کشیدم، هیچگاه روی خوش از مادرش ندیدم، هیچگاه با محبت من را دخترش صدا نزد، حتی به دروغ! منی که در آن روزها شاد بودم که مادر نداشتم اما میشود مادرشوهر خوبی داشته باشم، نشد که بشود.

 

به داخل برگشتم، خاله حلیمه خواب بود، بی سر و صدا به اتاق برگشتم تا درس بخوانم، چیزی به کنکور نمانده بود.

 

چند ماه، اوایل تیر تاریخ کنکور بود، و در فروردینی که دیگر داشت تمام میشد به سر میبردیم.

 

همه چیز تا شب خوب بود، اینکه خبری از شام نبود، کمی عجیب واقع شد. از جا برخاستم، خاله حلیمه خواب مانده بود، در همان حالتی که خواب بود، باز هم دلم نیامد بیدارش کنم، زیادی این روزها خسته میشد.

 

وارد اشپزخانه شدم، هنوز انقدری ضعیف و شکم گنده نشده بودم که نتوانم شامی دست و پا کنم، جز برامدگی ناچیزی که فقط خودم حسش میکردن چیزی نبود!

 

مشغول شام شدم، با آن همه سر و صدایی هم که راه انداختم، خاله حلیمه بیدار نشد!

 

سر قابلمه را با دم کنی گذاشتم تا برنج خوب دم بکشد، دیگر هوا تاریک تاریک بود، چراغ همه‌ی خانه‌ها روشن، من هم چراغ‌های هال را روشن کردم، از ترس بیدار شدن خاله حلیمه تا الان خاموش بود.

 

اما روشن کردن و دیدن چهره‌ی رنگ پریده‌ی حاجیه خاتون، قلبم را به تپش انداخت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 207

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۰ ۲۳۴۷۵۳۰۵۶

دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی…
IMG 20230128 234015 1212 scaled

دانلود رمان رقصنده با تاریکی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۴۳۱۱۹۹

دانلود رمان تب pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها…
IMG 20210815 000728

دانلود رمان عاصی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام …
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4.1 (17)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 3 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.بی‌نام‌‌.
.بی‌نام‌‌.
8 روز قبل

اینم مرد😒🙃

آنا
آنا
9 روز قبل

چه عجب پارت جدید دیدم

آنا
آنا
9 روز قبل

آخی خاله ی وحید مرد ، حورا پیدا شد ، کنکور لغو شد

Mamanarya
Mamanarya
9 روز قبل

ب گمونم خاله هه مرده کیمیا و وحید و قباد میان مراسمش حورا سعی میکنه پنهان شه اما از اونجا ک ی کم سبک مغز تشریف داره ی نشونه ازش ب جا میمونه و قباد میفهمه اینجاست

جر خورده توسط حورا و قباد
جر خورده توسط حورا و قباد
پاسخ به  Mamanarya
8 روز قبل

عه میبینم که پارت جدید میگه که حق گفتی!😂
لعنت به اون روزی که من این رمان کثافت تر از زندگی خودم رو شروع کردم.
فوقمو گرفتم تموم شد ، مقاله ام تموم شد ، کارای اپلای هم تموم شد ، پس فردا با 1 ماه تاخیر قراره برم تو کلاسهام شرکت کنم و دیگع قرار نیست پارت جدیدو بخونم….

Aramesh
Aramesh
9 روز قبل

مرده🥲

دلارام
دلارام
پاسخ به  Aramesh
8 روز قبل

نه نمرده درگذشته

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x