رمان دلارای پارت 155

5
(1)

 

قبل از اینکه فرصت تحلیل کردن پیدا کنند مشت محکم ارسلان به یک باره در صورت پسری که کیف دلارای را گرفته بود فرود آمد

حتی صدای هین ترسیده دلارای هم باعث کوتاه آمدن خشمش نشد

مشت دیگری در صورت پسر زد و خونسرد غرید

_چه گهی داشتی میخوردی؟ ادامه بده می شنوم

مشت بعدی را زد

دعوا بینشان بالا گرفته بود ولی حریف ارسلان نمی شدند

کم سن و سال و معتاد بودند

با همان چند مشت و لگد در حالی که به غلط کردن افتاده بودند دور شدند

ارسلان نفس نفس زنان به سمت دلارای که ترسیده خیره اش شده بود برگشت :

_اونقدر خودسر شدی که فرار میکنی آره ؟

دلارای بغض کرده سر بالا انداخت :

_خودت خواستی برم

دندان روی هم سایید و پر از حرص لب زد :

_من گفتم یا خود خرت تو دهنم حرف گذاشتی ؟

بازویش را گرفت و بی توجه به حالش سمت ماشین هلش داد :

_فکر کردی سر تعارف تو خونم نگهت داشتم ؟

دلارای از شدت درد نالید :

_دلت واسم سوخت!

ارسلان بازویش را چنگ زد و عصبی زیر گوشش غرید :

_من دلم واسه کسی نمی سوزه

هر وقت نخوامت پرتت می کنم تو خیابون ولی فعلا راضیم

توهم قراره جبران کنی نه عسلم ؟

دستی که بازویش را گرفته بود پایین تر کشید و به کمرش رسید

فقط بخاطر ترساندن دخترک ادامه داد :

_نترس هر شب بهت جا دادم حسابش دستمه

تسویه می کنیم با هم

مجبورش کرد روی صندلی شاگرد بنشیند

و روی بدنش خم شد

دلارای غمگین زمزمه کرد :

_ازت متنفرم

تو آدم نیستی ارسلان

تو دل نداری ، احساس نداری

هیچ فرقی نداری با پسرایی که الان باهاشون دعوا کردی

مطمئنم اونام بخاطر بدنم حاضر بودن بهم جای خواب و غذا بدن

مثل تو !

ارسلان دستش را کنترل کرد تا روی گونه دخترک فرود نیاید

خشمش را جمع کرد تا به خانه برسند و خونسرد خندید :

_حرفتو یادت نگهدار خوشگلم

رسیدیم خونه جوابشو میدم بهت

دلارای بغض کرده به فضای بیرون خیره شد و آرام گفت :

_همین رفتارت راه رفتنو نشون آدم میده

ارسلان محلش نداد

ماشین را که پارک کرد قبل از دخترک پیاده شد

در سمت دلارای را باز کرد و بیرون کشیدش

بازویش را محکم فشار داده و تنش را دنبال خودش کشید

میان راه چند باری سکندری خورد و هر بار برای جلوگیری از نیفتادنش مجبور به چنگ زدن بازوی ارسلان شد

هیچ حرفی نمیزد

از ارسلان شاکی بود و احساس میکرد احساسش نسبت به او تمام شده اما هنوز هم از عصبانیتش می ترسید

از اینکه دست رویش بلند کند یا آسیبی به بچه برسد

آنقدر تنها بود که بچه تبدیل شده بود به تمام هستی اش

از ، از دست دادنش وحشت داشت

ارسلان در سمت آسانسور را باز کرد و گفت :

_سوارشو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

98 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
1 سال قبل

برگشتیم سر خونه اول
دوباره تا چند روز توی حموم گیر کردیم🤣🤣🤣🤣

الی
الی
1 سال قبل

احتمال اینکه تو خونه ارسلان پارش کنه دلارای رو زیاده

شقی
شقی
1 سال قبل

بیشتر از همتون من کیف میکنم…😂
چند روز نمیام تو سایت بعدددد ازحد بوقی میام و رمان رو با پارت های خالص میخونم…😝
خدا بگم چیکارت نکنه نویسنده ی کاری کردی واسه دوتا پارت پشت سرهم اینطوری ذوق میکنم😂🤐

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

عجب عجب اینم شدرومان…ارسلان امدمزاحمارو زد دست دلی راگرفت سوار ماشین کردبعدش هلش داد اسانسور تمام
یکم بیشتربنویس جان دلی پوکیدیم ازکمی رمانت😐

الی
الی
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

پارت تو این گندگی رو تو دو کلمه خلاصه کرد😂😂😂🤣
دمت گرم بابا
چی میشد تو میشدی نویسنده

کفی جون
کفی جون
1 سال قبل

یعنی من بیشتر ب عشق نظراتون میام تا دو خط رمان. صحبتاتون بیشتر آدمو جذب میکنه مرسی ک هستین رفقا

fati
پاسخ به  کفی جون
1 سال قبل

دقیقا با پیام هاشون حرصت از کم گذاشتن پارتا خالی میشه البته یکم😂💔

Nahar
Nahar
1 سال قبل

ارسلان هاپو😐😒 😐
انشاءالله ب لطف خدا و تمام پیامبران ک در این راه ب ما صبری عطا میکنند . این رمان بعد از سال ۱۴۴۴ ب اتمام خواهد رسید. و ما تا ان زمان فقط باید معجون جوانی بخوریم ک نمیدونم کجا باید گیر بیارم پیامی از طرف نویسنده این رمان😒

چقدر استیکرا زشت شدن 😒

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
fati
1 سال قبل

پارت بعد مکالمه ارسلان و دلارای توی آسانسور

Sevili
Sevili
1 سال قبل

رمان دلارای خیلی خوبه
ولی حیف پارت هاش کمن

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

جمعا ده تا نشد⁦ಥ‿ಥ⁩

ادا
ادا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

یعنی ببین من دهن اون نویسنده رو با این پارتگذاری ها ایمپلنت میکنم😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ادا
سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

وای ن دوباره
تو رو جدت نزار لدفن😢

ستایش
ستایش
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ن تروخدا جان من نزار😬😬

گندم
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اونم بزار بعد دلارای رمان دلارای هم قشنگه فقط پارت گزاریش دیگه بزار ادامه ندم 😂😂

Sevili
Sevili
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اسم رمان چیع

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

فاطمه جون لطفا لطفا بزار اون یکی تموم شه که بعدا بتونی اونو با پارتای خیلی زیاد و قشنگ بزاری 😊😍❤

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

فاطمه😐
تورو جان جدت و آبادان نزار
این نویسنده امواتش کم فوش میخورن…بازم بخورند؟😂حالا با این وضع رمانم مینویسه؟دوباره؟به خدا اگر ارسلان نبود….هیچ کس این رمانم نمیخوند

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Maedeh
حنانه
حنانه
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

سلام فاطمه جان من میخواستم درمورد یه چیزی خصوصی چت کنم باهات

Sevili
Sevili
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

فاطی جون اسم اون رمان بگو بذار بخونیمش

حنانه
حنانه
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

تلگرام

رومینا
رومینا
1 سال قبل

تف واقعا تففففف اه شورش در اومد با این حجم از پارت گذاشتن

Zahra
Zahra
1 سال قبل

یه خواهش دیگه هم دارم از نویسنده 😂
لطفا هر چه سریعتر ارسلان متوجه بچه بشه حداقل قبل از خارج رفتن

Zahra
Zahra
1 سال قبل

نویسنده عزیییز توروخدا به فکر دل ماهم باش من هروز تا رمان بیاد دق میکنم حداقل روزی دو پارت بده یا حجم و داستان هر پارت رو بیشتر کن😢😢
خیلی خیلی رمان خوبیه تنها مشکلش همینه

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

پارت ۱۵۶ :

ارسلان دوباره بازوی دلارای رو همچون حیوانی گرفتو کشید سمت اسانسور
اسانسور رسید
ارسلان عصبی یود
دلی غمگین بود
دلی گفت : ارسلان خیلی بیشوری
ارسلان گفت : قیز قیز نکن گمشو تو
و خودش همچون گاااوی سرش را انداخت پایین و رفت تو

تا پارت بعدی خدا نگهدار ❤❤🤣

ادا
ادا
پاسخ به  دیجی تلما😜
1 سال قبل

وابییی خیلی وقت بود ازت پارت جدید نمیومد دیجی تلما 😍

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

علیک سلام ادا خانممم 😐😂😂😂بعد صد سال اومد سلامتو خوردی پسسس خوش آمد نمیگییییی ؟؟ هعععی 🤨😪🤣🤣🤣🤣🗡🗡🗡🗡🗡🗡 اشکال نداره ی ایندفعه رو میبخشمت
اره عزیزم متاسفانه خیلی شلوغ بودم واسه همین کلا تو سایت نتونستم بایم حالا هستم 😂😂😂😂😂اط بودنم فیض ببرید 🤣🤣

ادا
ادا
پاسخ به  دیجی تلما😜
1 سال قبل

سلام داداش بخدا انقد حرص میخورم که موهای سرم سفید شده و اسمم یادم رفته ببخشید🤯😬

تازه وارد🙋‍♀️
تازه وارد🙋‍♀️
1 سال قبل

من رمان ماتیک همین نویسنده رو دارم می خونم اونم مثل همین قطره چکونی پارت میزاره😂😂 ولی فکر کنم ارسلان بره خارج بعد که برگرده ببینه دلی با یه بچه تو خونشه😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  تازه وارد🙋‍♀️
1 سال قبل

اووو چ شود😂😂

Zahra
Zahra
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

توروخدا اینجوری نکنیااااااا😐😂

کیمی
کیمی
1 سال قبل

پس کی تموم میشه 😐
نویسنده فقط بگه آخرش دلی به ارس میرسه یا نه ممنون 😂😙 همینو بگه کافیه

بقیشو دیگه نمی خونم ⁦🖇️⁩⁦❤️⁩🤣

یکی
یکی
1 سال قبل

انصافا یه خسته نباشید ویژه به نویسنده ها می گم
چون دو برابر نویسنده می نویسن
آ ماشاالله 😂

Asiye
Asiye
1 سال قبل

تا شروع میکنم به خوندن تموم میشه😐

کیمی
کیمی
پاسخ به  Asiye
1 سال قبل

حساب کردم ده ثانیه طول کشید 🙂🤣

ادا
ادا
1 سال قبل

الان کلمه عسلم و خوشگلم چه گوهی میخورد این وسط اقا از همین حالا بگم که دلی سهم ارسی هس و ایزی تامام تامام
خدایی اگر از عشق نیست په برا چی نگهش داشته هوم براش رگ غیرت پاره میکنه؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

احساس مالکیت بهش داره

ادا
ادا
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

بخوره تو فرق سرش خبرش🤧😐

کیمی
کیمی
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

رمانه جدی نگیر وگرنه هیچ پسری حاضر نیست با دختری که باهاش رابطه داشته ازدواج کنه میگه وقتی با من انجام داده با یکی دیگه هم انجام میده 🙂⁦❤️⁩

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط کیمی
Ssss
Ssss
پاسخ به  کیمی
1 سال قبل

کاش زودتر تموم بشه

ادا
ادا
پاسخ به  Ssss
1 سال قبل

اره😭

ادا
ادا
پاسخ به  کیمی
1 سال قبل

ولی دلارای جز اون با هیچکس دیگه ای رابطه نداشته مخصوصا اون که خودش اونو زن کرد

Zahra
Zahra
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

شاید از روی عشق و دوست داشتن باشه ولی اصلش به خاطر رابطه … با دلارای

ادا
ادا
پاسخ به  Zahra
1 سال قبل

نه من اینطور فک نمیکنم مثبت فک کنین که مثبتم بیاد🤧🤧

D♡nya
1 سال قبل

من از این عمو ها میخوام که بکوبه به دهن پسر عموی مغرور و از خود راضیم تا دفعه بعد نگه دخترا به هیچ اهدافشون نمیرسن ضعیفن، ، من نبودم وگرنه میدونستم چجوری جواب بدم ، برام دکتر شده فکر کرده شده انیشتن یکی نیس بهش بگه آخه بی‌شعور ………. لا الا ه الله

زن اگه ضعیفه بود مرد نمیزایید ،

ادا
ادا
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

میخوای من بجای عمو ارسی بیام اخه اون زیاد سفارش دارع فک نکنم برسع ولی منم خوبما من لقب مادیان وحشی رو دارم در خانواده 😂

D♡nya
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

نه عزیز ولی تا میتونی فحشش بده ، به قول مامانم آدم باید فرهنگ و شخصیت داشته باشه وگرنه چیزی که زیاد دکتر و وکیل ، حالا این سال سوم دانشگاه ه با رتبه ۳ رقمی خدای غروره ، اگه تک میورد فکر کنم اصلا به ما ها نگاه نمی‌کرد، هرچند خودم تا کنور ۲ سالم مونده ولی قسم خوردم رتبم از اون بالاتر بشه ..

ادا
ادا
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

باش قربونت بشم🤣

یکی
یکی
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

ولش کن اجی اونی که ضعیف مغز اونه که با این همه درس خوندنش هنوز عقب مونده و بی فرهنگ
بدبخت زن ایندش 🤦

سپیده
سپیده
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

ببخشیدا ولی خاک تو سر پسرعموت
ک همچین افکاری داری
بازم معذرت

ادا
ادا
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

اوهوم با پوزش

D♡nya
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

نه بابا راحت باش من خودم هفتاد جدشو مورد عنایت قرار دادم ، ولی وقتی کمی فشار آوردم به مغزم هتاد جد اون جد منم میشه دیگه هیچی دیگه یه اخلاص برا همه خوندم ، ولی خودمم کم فحشش ندادم ،

......
......
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

یک رمان عالی…..در این حین ت و پسر عموت در یک رقابت درسی شرکت خواهید کرد…..و در این رقابت ها این دو عاشق هم میشوند ولی چون پسر عمو مغرور و کره خر تشریف داره اعتراف نمیکنه و آن هم منتظر نمیمونه و برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت میکند و در این حین که پسر عمه به…….خوردن افتاده تصمیم میگیره پیداش کنه که باز هم غرورش نمیزارع و برای کارهای درمانی به آمریکا میرود و در هتلی که اقامت کرده ناگهان او را میبیند و اینبار تصمیم میگیرد که آدم شود و مغرور نباشد و بر دختر تسلیم میشوند( مدیونید فکر کنید حرف زیادی میزنم)

سپیده
سپیده
پاسخ به  ......
1 سال قبل

بد فکری نیست😂😂

یکی
یکی
پاسخ به  ......
1 سال قبل

تو رو خدا حالا با این حرفت فش دادن و ول می کنه پا میشه خیال پردازی می‌کنه
یه بچه دیگمونم از دست رفت😂😂😂🤦

D♡nya
پاسخ به  یکی
1 سال قبل

نه بابا من خر نیستم ، خب دیگه زیاد راجب اون بدبخت بد گفتم دیشب آمد تو خوابم ، ترجیح میدم فقط براش دعا کنم بلکه شاید فرجی شد

D♡nya
پاسخ به  ......
1 سال قبل

من مردن و ترجیح میدم به ازدواج با خدای غرور ، امسال شمال بودیم بعد با خانواده رفتیم دریا اون هم بود، من کلا از دریا بدم میاد لبه ساحل نشستم ایشون هم نرفت ، دو تایی نشسته بودیم شاید بگم نیم ساعت اول نه اون حرف زد نه من بدجور حوصله م سر رفته بود ، یع پسر هم اون ور تر داشت کلا منو نگاه می‌کرد، دلم میخواست پاشم برم با اون هم کلام شم ، ولی دیگه چون من دختری پاستوریزه ، نرفتم ، اما تا تونستم پسر عموم رو فحش دادم بعد از یک ساعت من سر حرف و باز کردم تا آقا کمی یخش باز شد، خب کدوم خری با این ازدواج میکنه؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

شاید از اول با هم دعوا کردین اونم ازت بد برداشت کرده
فقط با تو اینجوریه
یا با همه

D♡nya
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

من اونو سالی یه بار به زور میبینم ، بد نیس ولی بعضی از حرف هاش واقعا آدم و دیونه میکنه مثل همین که راجب دخترا گفت اگه من میبودم با خاک یکسان ش میکردم ،
در کل با همه همینه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط D♡nya
سپیده
سپیده
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

من خودم یه پسر دایی داشتم فقط با من دعوا داشت منم همش جوابش رو میدادم
خیلی وعضمون خراب بود
۲ دقیقه هم نمیشد کنار هم باشیم
تا اینکه مامان باباهامون تصمیم گرفتن ما دیگه همو نبینیم
چون نزدیک بود کل خانواده از هم بپاشه
آخرین باری ک دیدمش ۱۳ سالم بود و الان ۱۷ سالمه
شاید باورت نشه ولی واقعیه

ادا
ادا
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

این نمومه بارز منو پسرخالمه ما هم سنیم ولی مامانامون ما رو ول کردن منم به پسرخالم زور میگم اونم میشینه گریه میکنه منم میخندم مامانامونم نگاهمون میکنن🤧🤣🤣

......
......
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

منم پسر داییم اینطوریه منتها اون کنارتم نمیشینه😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  ......
1 سال قبل

خدا بهت صبر بده..

سپیده
سپیده
پاسخ به  ......
1 سال قبل

عه واقعا منم پسر داییم همینطوره ولی بدتر از این خیلی بدترهههههههههههههه

......
......
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

الهی😪😂

اسم
اسم
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

و منی که دومین نوه تو هر دو خانواده هستم بعد از خواهرم😐😉

دسته‌ها

98
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x