قبل از اینکه فرصت تحلیل کردن پیدا کنند مشت محکم ارسلان به یک باره در صورت پسری که کیف دلارای را گرفته بود فرود آمد
حتی صدای هین ترسیده دلارای هم باعث کوتاه آمدن خشمش نشد
مشت دیگری در صورت پسر زد و خونسرد غرید
_چه گهی داشتی میخوردی؟ ادامه بده می شنوم
مشت بعدی را زد
دعوا بینشان بالا گرفته بود ولی حریف ارسلان نمی شدند
کم سن و سال و معتاد بودند
با همان چند مشت و لگد در حالی که به غلط کردن افتاده بودند دور شدند
ارسلان نفس نفس زنان به سمت دلارای که ترسیده خیره اش شده بود برگشت :
_اونقدر خودسر شدی که فرار میکنی آره ؟
دلارای بغض کرده سر بالا انداخت :
_خودت خواستی برم
دندان روی هم سایید و پر از حرص لب زد :
_من گفتم یا خود خرت تو دهنم حرف گذاشتی ؟
بازویش را گرفت و بی توجه به حالش سمت ماشین هلش داد :
_فکر کردی سر تعارف تو خونم نگهت داشتم ؟
دلارای از شدت درد نالید :
_دلت واسم سوخت!
ارسلان بازویش را چنگ زد و عصبی زیر گوشش غرید :
_من دلم واسه کسی نمی سوزه
هر وقت نخوامت پرتت می کنم تو خیابون ولی فعلا راضیم
توهم قراره جبران کنی نه عسلم ؟
دستی که بازویش را گرفته بود پایین تر کشید و به کمرش رسید
فقط بخاطر ترساندن دخترک ادامه داد :
_نترس هر شب بهت جا دادم حسابش دستمه
تسویه می کنیم با هم
مجبورش کرد روی صندلی شاگرد بنشیند
و روی بدنش خم شد
دلارای غمگین زمزمه کرد :
_ازت متنفرم
تو آدم نیستی ارسلان
تو دل نداری ، احساس نداری
هیچ فرقی نداری با پسرایی که الان باهاشون دعوا کردی
مطمئنم اونام بخاطر بدنم حاضر بودن بهم جای خواب و غذا بدن
مثل تو !
ارسلان دستش را کنترل کرد تا روی گونه دخترک فرود نیاید
خشمش را جمع کرد تا به خانه برسند و خونسرد خندید :
_حرفتو یادت نگهدار خوشگلم
رسیدیم خونه جوابشو میدم بهت
دلارای بغض کرده به فضای بیرون خیره شد و آرام گفت :
_همین رفتارت راه رفتنو نشون آدم میده
ارسلان محلش نداد
ماشین را که پارک کرد قبل از دخترک پیاده شد
در سمت دلارای را باز کرد و بیرون کشیدش
بازویش را محکم فشار داده و تنش را دنبال خودش کشید
میان راه چند باری سکندری خورد و هر بار برای جلوگیری از نیفتادنش مجبور به چنگ زدن بازوی ارسلان شد
هیچ حرفی نمیزد
از ارسلان شاکی بود و احساس میکرد احساسش نسبت به او تمام شده اما هنوز هم از عصبانیتش می ترسید
از اینکه دست رویش بلند کند یا آسیبی به بچه برسد
آنقدر تنها بود که بچه تبدیل شده بود به تمام هستی اش
از ، از دست دادنش وحشت داشت
ارسلان در سمت آسانسور را باز کرد و گفت :
_سوارشو
برگشتیم سر خونه اول
دوباره تا چند روز توی حموم گیر کردیم🤣🤣🤣🤣
احتمال اینکه تو خونه ارسلان پارش کنه دلارای رو زیاده
بیشتر از همتون من کیف میکنم…😂
چند روز نمیام تو سایت بعدددد ازحد بوقی میام و رمان رو با پارت های خالص میخونم…😝
خدا بگم چیکارت نکنه نویسنده ی کاری کردی واسه دوتا پارت پشت سرهم اینطوری ذوق میکنم😂🤐
عجب عجب اینم شدرومان…ارسلان امدمزاحمارو زد دست دلی راگرفت سوار ماشین کردبعدش هلش داد اسانسور تمام
یکم بیشتربنویس جان دلی پوکیدیم ازکمی رمانت😐
پارت تو این گندگی رو تو دو کلمه خلاصه کرد😂😂😂🤣
دمت گرم بابا
چی میشد تو میشدی نویسنده
یعنی من بیشتر ب عشق نظراتون میام تا دو خط رمان. صحبتاتون بیشتر آدمو جذب میکنه مرسی ک هستین رفقا
دقیقا با پیام هاشون حرصت از کم گذاشتن پارتا خالی میشه البته یکم😂💔
ارسلان هاپو😐😒 😐
انشاءالله ب لطف خدا و تمام پیامبران ک در این راه ب ما صبری عطا میکنند . این رمان بعد از سال ۱۴۴۴ ب اتمام خواهد رسید. و ما تا ان زمان فقط باید معجون جوانی بخوریم ک نمیدونم کجا باید گیر بیارم پیامی از طرف نویسنده این رمان😒
چقدر استیکرا زشت شدن 😒
پارت بعد مکالمه ارسلان و دلارای توی آسانسور
رمان دلارای خیلی خوبه
ولی حیف پارت هاش کمن
جمعا ده تا نشدಥ‿ಥ
بچه ها نویسنده ی رمان قشنگ دیگه هم داره ایشالا بعد پنج سال این تموم بشه اونو میزارم 😂
یعنی ببین من دهن اون نویسنده رو با این پارتگذاری ها ایمپلنت میکنم😐
😂😂
وای ن دوباره
تو رو جدت نزار لدفن😢
😂😂
ن تروخدا جان من نزار😬😬
😂😂😂
اونم بزار بعد دلارای رمان دلارای هم قشنگه فقط پارت گزاریش دیگه بزار ادامه ندم 😂😂
آره 😂😂
اسم رمان چیع
فاطمه جون لطفا لطفا بزار اون یکی تموم شه که بعدا بتونی اونو با پارتای خیلی زیاد و قشنگ بزاری 😊😍❤
آره فکر خوبیه باشه
فاطمه😐
تورو جان جدت و آبادان نزار
این نویسنده امواتش کم فوش میخورن…بازم بخورند؟😂حالا با این وضع رمانم مینویسه؟دوباره؟به خدا اگر ارسلان نبود….هیچ کس این رمانم نمیخوند
سلام فاطمه جان من میخواستم درمورد یه چیزی خصوصی چت کنم باهات
سلام عزیزم تلگرام یا روبیکا داری؟؟
فاطی جون اسم اون رمان بگو بذار بخونیمش
اییی شیططططون 😂
ن دیگه خودم میزارم ،بگم که میری میخونیش،
تلگرام
تف واقعا تففففف اه شورش در اومد با این حجم از پارت گذاشتن
یه خواهش دیگه هم دارم از نویسنده 😂
لطفا هر چه سریعتر ارسلان متوجه بچه بشه حداقل قبل از خارج رفتن
نویسنده عزیییز توروخدا به فکر دل ماهم باش من هروز تا رمان بیاد دق میکنم حداقل روزی دو پارت بده یا حجم و داستان هر پارت رو بیشتر کن😢😢
خیلی خیلی رمان خوبیه تنها مشکلش همینه
پارت ۱۵۶ :
ارسلان دوباره بازوی دلارای رو همچون حیوانی گرفتو کشید سمت اسانسور
اسانسور رسید
ارسلان عصبی یود
دلی غمگین بود
دلی گفت : ارسلان خیلی بیشوری
ارسلان گفت : قیز قیز نکن گمشو تو
و خودش همچون گاااوی سرش را انداخت پایین و رفت تو
تا پارت بعدی خدا نگهدار ❤❤🤣
وابییی خیلی وقت بود ازت پارت جدید نمیومد دیجی تلما 😍
علیک سلام ادا خانممم 😐😂😂😂بعد صد سال اومد سلامتو خوردی پسسس خوش آمد نمیگییییی ؟؟ هعععی 🤨😪🤣🤣🤣🤣🗡🗡🗡🗡🗡🗡 اشکال نداره ی ایندفعه رو میبخشمت
اره عزیزم متاسفانه خیلی شلوغ بودم واسه همین کلا تو سایت نتونستم بایم حالا هستم 😂😂😂😂😂اط بودنم فیض ببرید 🤣🤣
سلام داداش بخدا انقد حرص میخورم که موهای سرم سفید شده و اسمم یادم رفته ببخشید🤯😬
من رمان ماتیک همین نویسنده رو دارم می خونم اونم مثل همین قطره چکونی پارت میزاره😂😂 ولی فکر کنم ارسلان بره خارج بعد که برگرده ببینه دلی با یه بچه تو خونشه😂😂
اووو چ شود😂😂
آره ،😂😂
توروخدا اینجوری نکنیااااااا😐😂
🤣🤣🤣
پس کی تموم میشه 😐
نویسنده فقط بگه آخرش دلی به ارس میرسه یا نه ممنون 😂😙 همینو بگه کافیه
بقیشو دیگه نمی خونم 🖇️❤️🤣
انصافا یه خسته نباشید ویژه به نویسنده ها می گم
چون دو برابر نویسنده می نویسن
آ ماشاالله 😂
تا شروع میکنم به خوندن تموم میشه😐
حساب کردم ده ثانیه طول کشید 🙂🤣
الان کلمه عسلم و خوشگلم چه گوهی میخورد این وسط اقا از همین حالا بگم که دلی سهم ارسی هس و ایزی تامام تامام
خدایی اگر از عشق نیست په برا چی نگهش داشته هوم براش رگ غیرت پاره میکنه؟
احساس مالکیت بهش داره
بخوره تو فرق سرش خبرش🤧😐
رمانه جدی نگیر وگرنه هیچ پسری حاضر نیست با دختری که باهاش رابطه داشته ازدواج کنه میگه وقتی با من انجام داده با یکی دیگه هم انجام میده 🙂❤️
کاش زودتر تموم بشه
اره😭
ولی دلارای جز اون با هیچکس دیگه ای رابطه نداشته مخصوصا اون که خودش اونو زن کرد
شاید از روی عشق و دوست داشتن باشه ولی اصلش به خاطر رابطه … با دلارای
نه من اینطور فک نمیکنم مثبت فک کنین که مثبتم بیاد🤧🤧
من از این عمو ها میخوام که بکوبه به دهن پسر عموی مغرور و از خود راضیم تا دفعه بعد نگه دخترا به هیچ اهدافشون نمیرسن ضعیفن، ، من نبودم وگرنه میدونستم چجوری جواب بدم ، برام دکتر شده فکر کرده شده انیشتن یکی نیس بهش بگه آخه بیشعور ………. لا الا ه الله
زن اگه ضعیفه بود مرد نمیزایید ،
میخوای من بجای عمو ارسی بیام اخه اون زیاد سفارش دارع فک نکنم برسع ولی منم خوبما من لقب مادیان وحشی رو دارم در خانواده 😂
نه عزیز ولی تا میتونی فحشش بده ، به قول مامانم آدم باید فرهنگ و شخصیت داشته باشه وگرنه چیزی که زیاد دکتر و وکیل ، حالا این سال سوم دانشگاه ه با رتبه ۳ رقمی خدای غروره ، اگه تک میورد فکر کنم اصلا به ما ها نگاه نمیکرد، هرچند خودم تا کنور ۲ سالم مونده ولی قسم خوردم رتبم از اون بالاتر بشه ..
باش قربونت بشم🤣
ولش کن اجی اونی که ضعیف مغز اونه که با این همه درس خوندنش هنوز عقب مونده و بی فرهنگ
بدبخت زن ایندش 🤦
ببخشیدا ولی خاک تو سر پسرعموت
ک همچین افکاری داری
بازم معذرت
اوهوم با پوزش
نه بابا راحت باش من خودم هفتاد جدشو مورد عنایت قرار دادم ، ولی وقتی کمی فشار آوردم به مغزم هتاد جد اون جد منم میشه دیگه هیچی دیگه یه اخلاص برا همه خوندم ، ولی خودمم کم فحشش ندادم ،
یک رمان عالی…..در این حین ت و پسر عموت در یک رقابت درسی شرکت خواهید کرد…..و در این رقابت ها این دو عاشق هم میشوند ولی چون پسر عمو مغرور و کره خر تشریف داره اعتراف نمیکنه و آن هم منتظر نمیمونه و برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت میکند و در این حین که پسر عمه به…….خوردن افتاده تصمیم میگیره پیداش کنه که باز هم غرورش نمیزارع و برای کارهای درمانی به آمریکا میرود و در هتلی که اقامت کرده ناگهان او را میبیند و اینبار تصمیم میگیرد که آدم شود و مغرور نباشد و بر دختر تسلیم میشوند( مدیونید فکر کنید حرف زیادی میزنم)
بد فکری نیست😂😂
تو رو خدا حالا با این حرفت فش دادن و ول می کنه پا میشه خیال پردازی میکنه
یه بچه دیگمونم از دست رفت😂😂😂🤦
نه بابا من خر نیستم ، خب دیگه زیاد راجب اون بدبخت بد گفتم دیشب آمد تو خوابم ، ترجیح میدم فقط براش دعا کنم بلکه شاید فرجی شد
من مردن و ترجیح میدم به ازدواج با خدای غرور ، امسال شمال بودیم بعد با خانواده رفتیم دریا اون هم بود، من کلا از دریا بدم میاد لبه ساحل نشستم ایشون هم نرفت ، دو تایی نشسته بودیم شاید بگم نیم ساعت اول نه اون حرف زد نه من بدجور حوصله م سر رفته بود ، یع پسر هم اون ور تر داشت کلا منو نگاه میکرد، دلم میخواست پاشم برم با اون هم کلام شم ، ولی دیگه چون من دختری پاستوریزه ، نرفتم ، اما تا تونستم پسر عموم رو فحش دادم بعد از یک ساعت من سر حرف و باز کردم تا آقا کمی یخش باز شد، خب کدوم خری با این ازدواج میکنه؟
شاید از اول با هم دعوا کردین اونم ازت بد برداشت کرده
فقط با تو اینجوریه
یا با همه
من اونو سالی یه بار به زور میبینم ، بد نیس ولی بعضی از حرف هاش واقعا آدم و دیونه میکنه مثل همین که راجب دخترا گفت اگه من میبودم با خاک یکسان ش میکردم ،
در کل با همه همینه
من خودم یه پسر دایی داشتم فقط با من دعوا داشت منم همش جوابش رو میدادم
خیلی وعضمون خراب بود
۲ دقیقه هم نمیشد کنار هم باشیم
تا اینکه مامان باباهامون تصمیم گرفتن ما دیگه همو نبینیم
چون نزدیک بود کل خانواده از هم بپاشه
آخرین باری ک دیدمش ۱۳ سالم بود و الان ۱۷ سالمه
شاید باورت نشه ولی واقعیه
این نمومه بارز منو پسرخالمه ما هم سنیم ولی مامانامون ما رو ول کردن منم به پسرخالم زور میگم اونم میشینه گریه میکنه منم میخندم مامانامونم نگاهمون میکنن🤧🤣🤣
منم پسر داییم اینطوریه منتها اون کنارتم نمیشینه😂😂
خدا بهت صبر بده..
عه واقعا منم پسر داییم همینطوره ولی بدتر از این خیلی بدترهههههههههههههه
الهی😪😂
و منی که دومین نوه تو هر دو خانواده هستم بعد از خواهرم😐😉