رمان دلارای پارت 209

2.3
(3)

 

هومن دستش را دراز کرد و لیوان را سمت دهان دخترک برد

_ اینو تموم کنی راه میفتم

_ من توراه میخورم آقا هومن
دیروقته…

و ادامه نداد ارسلان اگر بفهمد خونش حلال است!

_ از صبح شدم اقا هومن
خیلی عجیبه
یک حس غریبگی خاصی داره

_ لطفا ادامه نده ‌… خودت میدونی من چه قدر عذاب وجدان دارم
تقاصش رو پس دادم
هم من هم ارسلان!

هومن عصبی پوزخند زد

_ اسم اون بی شرف رو نیار!

دلارای تیز نگاهش کرد

_ اون بی شرف شوهرمه!

هومن بهت زده لب زد

_ ازدواج کردی باهاش؟!

پوزخند زد

_ حاجی جونتون براتون نگفتن؟
آره ازدواج کردیم
به زور ایشون وگرنه درست حدس زدی ارسلان میمرد و راضی نمیشد اسم من بره تو شناسنامش
هم ازدواج کردیم ، هم زندان رفتیم ، هم ارسلان شلاق خورد
دست حاجی درد نکنه!

هومن کلافه موهایش را چنگ زد

_ من نمیدونستم
مروارید خانمم همینطور وگرنه نمیذاشت

دلارای سعی کرد عصبی نشود

صبح هومن درست در یک قدمی اش نگه داشته بود و به اندازه کافی ترسید

دلش به حال جنین میسوخت

هرچند پسرک قوی اش انگار عهد کرده بود این دنیا را ببیند!

_ مهم نیست ، لطفا منو برسون خونه
اگر حال بابا دوباره بد شد بهم خبر بده
موبایل ندارم ولی به نگهبان بگی بهم میگه

از صبح بيمارستان بودند

حال پدر دلارای خوب نبود
استرس ها بالاخره کار خودش را کرده و او را از پا انداخته بود

داراب اجازه نزدیک شدن نداده بود
مادرش ناسزا میگفت و نفرین میکرد

تمام مدت را در حیاط بیمارستان اشک ریخته بود و زمانی که دکترها گفته بودند وضعیتش ثابت شده بالاخره رضایت داده بود برگردند بدون اینکه پدرش را دیده باشد

_ ازت ممنونم هومن
بابامو ندیدم اما همینکه از بیمارستان برام خبر میاوردی خودش خیلی ارومم کرد
اگر تو نبودی اونا بهم خبر نمیدادن وضعیت حاج بابام ثابت شده
داشتم از استرس می‌مردم

هومن لبخند تلخی زد و نگفت دکترها هشدار داده بودند

که مدت زیادی زنده نمیماند
که این سکته را رد کرده اما تضمینی برای بعدی ها نیست
نگفت تا حال دخترک بدتر نشود

ماشین را راه انداخت و سمت خانه ارسلان راند

_ بهش گفتی؟

_ به کی؟

فرمان را میان دستانش فشرد

_ به ارسلان گفتی قراره باباشه؟ بلایی سرت نیاورد؟

دلارای معذب نگاهش را دزدید

هنوز هم میتوانست در چشمان هومن نفرت و خشم را تشخیص دهد

_ نمیدونه…

هومن با تاسف سر تکان داد

_ بالاخره که چی؟
من و آلپ‌ارسلان سایه همو با تیر میزنیم ولی خوب میشناسمش
همین ازدواجم برای اون زیادیه چه برسه به بچه!
فکر کردی بذاری بزرگ تر شه اون دلش میسوزه؟
نخیر اینطوریا نیست
حتی دنیا هم بیاد ارسلان قابلیت بریدن نفسش رو داره

دلارای با خشم نگاهش کرد
چه قدر راحت از قتل پسرش توسط ارسلان حرف میزد!

_ لطفا تمومش کن
تو زندگی من دخالت نکن
من بخاطر گذشته شرمندتم ولی یادت نره تو هم اجازه دادی من زیر دست و پای داراب جون بدم
فقط تو میدونستی حاملم!
میدونستی و یک زن حامله رو بین اون روانیا ول کردی
من بخشیدم تو هم ببخش
این بچه خودش پدر مادر داره
باباشم بزودی میفهمه وجود داره
درست میگی شاید از شنیدنش عصبی شه
شاید بزنم ، شاید تهدیدم کنه ، شاید حتی از خونه‌اش بیرونم کنه
ولی بچه ی خودش رو نمیکشه!

هومن پوزخند زد

_ تا وقتی بچه اونجاست از نظر اقایون بچه ای نیست!
شماها حسش میکنید، لگداشو ، حرکاتشو
ولی از نظر یک مرد وقتی بچه ، بچه ست که بتونه بغلش بگیره
حتی نُه ماهتم بشه اون میتونه سقطش کنه

دلارای با صدایی لرزان نالید

_ تا وقتی به دنیا بیاد پنهونش میکنم!

هومن با تمسخر پوزخند زد و سکوت کرد

هر دو می‌دانستند ناممکن است

که همین روزها ارسلان از همه چیز باخبر‌ میشود….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4.1 (12)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (7)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

77 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maedeh
1 سال قبل

نه توروخوداا بیا باخبر نشه 😐به خداااا نشهههههههههههههههه به عقل پسرم شک میکنم

samira
samira
1 سال قبل

پارت بعدیش نیست؟

neda
عضو
پاسخ به  samira
1 سال قبل

سميرا جون
آخر ایمیلت فامیلیته؟

neda
عضو
پاسخ به  samira
1 سال قبل

اگ فایملیت باشه، من اونجا رو میشناسم 😂

نفس
نفس
1 سال قبل

هستیشونم
پاسخ به
نفس
۳ ساعت قبل
جووووووووون ایوللل

۰
پاسخ:😎😂🖖

هستیشونم
هستیشونم
1 سال قبل

چرا چن وقته حرف نمیزنم😐💔

نفس
نفس
پاسخ به  هستیشونم
1 سال قبل

نمدونم😂

Maedeh
پاسخ به  هستیشونم
1 سال قبل

بیا چت روم

fati
fati
1 سال قبل

یا خود خدا این میخواد تا ب دنیا بیاد ب ارسلان نگه؟؟؟؟😨
ولی خوب غیر ممکنه😀

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط fati
مرضیه
مرضیه
1 سال قبل

باید بریم سر امتحانای نوبت اول امسال بیایم ببینیم تا کجا رمان جلو رفته شک دارم والا تا اون موقع دلارای 5 ماهشم شده باشه 🤣🤣🤣

مرضیه
مرضیه
1 سال قبل

وای خدا من این رمان و تو تلگرام داشتم میخوندم تازه اونجایی هست تو عروسی به مامان ارسلان میگه تا سال بعد نوه اشو بغل بگیره.. 🤣🤣🤣
بعد اومدم اینجا عههه
تو اکثر کانالا دو جور تبلیغش کردن
اول.. ارسلان وقتی میفهمه بارداره حسابی اذیتش میکنه بعدم هر روز اذابش میده تا روز زایمانش که دارای تا پای مرگ میره و اونم عین خیالش نی ولی بعد دیدن اونهمه خون اعتراف میکنه و میگه دلارای من نیاد بمیره باهم بزرگش میکنیم حق نداری بمیری منو تنها بزاری نه الان که فهمیدم همه جونمی…
دومش اینجوری تبلیغ میکنن که ارسلان میفهمه بارداره ولی دارای برای همیشه رفته
اونم 7 ماه دربه در دنبالش گشته تا اینکه میفهمه بچش به دنیا اومده و دلارای برای بزگ کردنش چون پول نداره میخواد یه کلیشو بفروشه
که ارسلان سر بزنگاه میرسه
ولی با این وجود من هیچ کدومو باور نکردم 😂😂

Fatmagol
Fatmagol
1 سال قبل

من دیگ بهتون قل میدم ک دیگ نمیام این رمانوبخونم واقعاحیف چشمام نیست ک بخوام باخوندن این رمان اذیتش کنم

nara
nara
پاسخ به  Fatmagol
1 سال قبل

عه هفته بعد همه مدرسه ایم😂

نفس
نفس
پاسخ به  nara
1 سال قبل

ایشون مدرسه نمیره بچه داره😂

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  nara
1 سال قبل

اخ 😂😂نگو ک دلمون خونه

mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخییی دلش فکر باباش بوده

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

ای ایشالا سقط بشی هاا دلت واسه بابات سوخت اخ که ارسلان حق داره بزنه جررررت بده اسکول وقتی دلشتی زیر دست و پای اون داداش عوضیت له میشدی حاجی خم بخ ابروش اورد؟ اسکولی دیگه اسکوول
نویسنده روانی بی شخصیت همه چی در هم ورهم😑😐

Tamana
Tamana
1 سال قبل

خب
همین روزاست ک ارسلان بفهمه
یعنی میشه حدوده ۳ ماه دیگه ی ما😊

سپیده
سپیده
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

تمنا میکنم بهم بگو ک چطور ب این نتیجه رسیدی!

Tamana
Tamana
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

کثافت بیشعور 😂😂😂😂
تو غلط میکنی😂
مگه نمیگم منو نخوندونین پهلوهام درد میگیرهه🤣🤣🤣🤣

سپیده
سپیده
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

خودتی
خودت غلط میکنی
ایششش خو نخند

صغرا دختر اصغر
1 سال قبل

با شلوارک رفت بیمارستانارو گشت؟؟؟؟😒

...
...
1 سال قبل

دلارای صبح از خونه زد بیرون و تا شب بیمارستان بودن ارسلانم هنوز تو راهه جالبه ن🙂🗡؟!

سپیده
سپیده
پاسخ به  ...
1 سال قبل

اووووو اره خیلی!!!!!

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

دختر اسکول نفهم.آخه چطوری تا دنیا میاد پنهون میکنی .

Maedeh
1 سال قبل

خدایاااا عمه من سه هفتش بود من شروع کردم به خوندن این رمان😐الان هفته بعد بچش به دنیا میاددددددد😐😐😐😐وایییییی هنوز ما به جایی نرسیدیم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

سپیده
سپیده
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

Maedeh
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

باشه مادر ارومممم🤣

nara
nara
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂 تففففف😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

سپیده
سپیده
پاسخ به  nara
1 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂😂😂😂

Fate_meh_m_
Fate_meh_m_
1 سال قبل

حس میکنم دلی میزاره میره یه جایی بعد از سالیان سال که بچشون نره خر شد ارس تازه میفهمه عهههههه بچه داشتیم ما اون موقعم واسه اینکه دلی این همه وقت بچه اشو پنهون کرده میگیره می زنتش😐😂😂😂

یه نفر ....
یه نفر ....
پاسخ به  Fate_meh_m_
1 سال قبل

وااایییی 🤣🤣🤣🤣🤣

Maedeh
پاسخ به  Fate_meh_m_
1 سال قبل

منم میزنمش🤣

یه نفر ....
یه نفر ....
1 سال قبل

لعنت به این رمان …پیرم کرد😔😔

زهرا
زهرا
1 سال قبل

از دلارای متنفرم زورکی خودشو چسبونده به یه عیاش سنگدل ولی خودمم مریضم که دارم میخونمش برای شفام صلووووااااتتتتتت

سپیده
سپیده
پاسخ به  زهرا
1 سال قبل

فرستادم عزیز😊

زهرا
زهرا
1 سال قبل

من امتحان های دی ماه و تموم کرده بودم که شروع کردم به خوندن این رمانه ، مدرسه ها تموم شد و تابستون شد الان دوباره مهر داره شروع می شه ولی همچنان نویسنده ما رو اسکل کرده بابا تمومش کن بره دیگه

بیکاره نظر خون:///
بیکاره نظر خون:///
پاسخ به  زهرا
1 سال قبل

منه بدبخ از عید شروع کردم و هنوز ارس خان دهن واموندشو باز نکرده 🙂🙂🙂🙂

hasii
hasii
1 سال قبل

اصلا نوشته های منو تایید نکنا حق میگم واسه همیننن

دسته‌ها

77
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x