رمان دلارای پارت 254

3.8
(6)

 

 

 

 

 

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

 

زیر نگاه سنگین الپ‌ارسلان در موبایل جواب هنگامه را داد

 

_ بخدا راست میگم هنگامه چرا باور نمیکنی؟

حالم خوبه نگران نباش

 

هنگامه بی حوصله غرید

 

_ من نگران نبودم! آزاده مغزمو ترکوند

هرچی شد بهم خبر بده

 

دلارای لب گزید

 

کاش میشد بگوید

کاش ارسلان آنجا نبود تا می‌گفت

 

که رفتارش عجیب است

که از ظهر چندین بار خورد و خوراکش را چک کرده و حالا هم در راه یکی از بهترین جگرفروشی های تهران هستند!

 

هنگامه بدون خداحافظی قطع کرد و آلپ‌ارسلان پشت چراغ قرمز ایستاد

 

هم زمان تقه ای به پنجره زده شد

 

ارسلان بی حوصله دستش را درهوا تکان داد تا دختربچه‌ی گل فروش دور شود اما او مصمم تر تقه‌ی دیگری زد

 

آلپ‌ارسلان بالاخره پنجره را پایین داد و پوف کلافه ای کشید

 

ذهنش مشغول بود

کاش زودتر فردا می‌رسید و رد می‌شد

این فشار ذهنی آزار دهنده بود

 

_ نمیخوایم گل ، برو رد کارت

 

 

 

 

دخترک که لب چید دلارای خودش را جلو کشید

 

_ بیا خاله من بخرم

این آقائه بداخلاقه

 

بچه بدو بدو سمت دیگر اتومبیل آمد و ارسلان غر زد

 

_ با پول من بخر طعنه هم بزن

 

دلارای بدون ناراحتی خندید

 

_ پول بابای بچمه ، به شما چه آقا

 

ارسلان متفکر نگاهش کرد

انگار که اولین بار بود میدیدش

 

به بینی ورم کرده‌اش برای حاملگی ، به لب های سرخش ، به چشم های مظلوم و ابروهایی که دست نخورده حالت طبیعی و قشنگی داشت

 

نگاهی به شکم برآمده اش انداخت که چقدر به دخترک نمی‌آمد

 

او در همان لباس مدرسه با صورت خجالت زده قابل تصور تر بود

 

چه بلایی سرش آورد؟

 

بچه حرفی زد و دلارای به قهقهه افتاد

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

شب گذشته صدای هق هق هایش لحظه ای قطع نمی‌شد

نمی‌دانست چه بلایی قرار است سرش بیاید و تکلیف بچه هم روشن نبود اما بازهم میتوانست قهقهه بزند

 

حقیقت این بود دلارای خودش هم هنوز بچه بود

 

بچه ای با بچه‌ی دیگری در شکم

 

 

 

 

 

 

صدای دختربچه در ماشین پیچید

 

_ این قرمزه رو بخر خاله

 

دلارای با نیش باز به ارسلان خیره شد

 

_ صبرکن ببینم آقا بداخلاقه چه رنگی دوست داره؟

 

آلپ‌ارسلان چپ چپ نگاهش کرد و دلارای با لبخند رز سفیدی برداشت و به بینی اش چسباند

 

دختربچه دوباره شیرین زبانی کرد

 

_ رز دوست داری خاله؟ اسم نی‌نی تو دلتو بذار رز

 

آلپ‌ارسلان خیره و گرفته نگاهشان کرد و دلارای با محبت خندید

 

هم زمان خم شد و کیف پول ارسلان‌ را از جیبش برداشت تا حساب کند!

 

_ نی نی ما پسره خاله

 

بچه پچ‌پچ کرد

 

_ مثل شوهرت بداخلاق و اخمو میشه!

 

دلارای از تصور اخم های اهورا دل ضعفه گرفت و ارسلان پایش را روی گاز فشرد

 

تمام وقت با همان اخم های درهمی که دختربچه به آن اشاره کرده بود برای دلارای لقمه های بزرگ جگر گرفت و مطمئن شد که تک تکشان را می‌خورد

 

به جای نوشابه دوغ سفارش داد و زمانی که نیمه شب دلارای با هیجان به لبوهای ان سمت خیابان اشاره کرد نه نیاورد

 

گرفته سمت چرخ مرد راه افتاد و با ظرف لبو برگشت

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Jilla
Jilla
1 سال قبل

قسمت بعدی خیلی خوبه🤧🤧 اشک منو دراورد🥲

دختر
دختر
پاسخ به  Jilla
1 سال قبل

لعنت به هر چی عشق عاشق شدنه

ماهی
ماهی
1 سال قبل

نه که رمان هر قسمتش خیلی طولانیه چند روزی وقت میبره خوندنش واسه همین نویسنده جاااان دیر به دیر پارت میزاره که ما بتونیم کامل بخونیم….یه چس مثقال پارته دیگع بزار بره اههه تا میای شروع کنی تموم میشه یارب روا مدار گدا معتبر شود واسه اینجور وقتاس

سانیا
سانیا
1 سال قبل

زود زود پارت بزار دیگه بترکی

بنده خدا
بنده خدا
1 سال قبل

دلی بمیره بچه دختر باشه بد ارسم اسمشو بزاره رز :/

Maral
Maral
1 سال قبل

فک کنم تا بخواد این پارت تموم شه یه قرن طول می‌کشه. بخدا دیگه خسته شدیم چرا الکی کشش میدی
باور کن من برا خانوادتم مخصوصا عمت😂🤧

مهی
مهی
1 سال قبل
  • اعتراض نمیکنم حس میکنم از سخنان ما نویسنده جان داره *مستفیض* میشه تا کمی خودش را انسان کند خوب است تو میتوانی بهتر شوی 😃🤣

#دستت _ تاول _ بزنه 🤲
#بیشتر _ بنویس

هستی:)
هستی:)
1 سال قبل

کاش حداقل لبو هاشو میخورد:/

Yas
Yas
پاسخ به  هستی:)
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂 خیلیییی خوبی الان به فکر لبوهای دلی هستی؟😂😂😂😂😂😂

ₑₗₕₐₘ
ₑₗₕₐₘ
1 سال قبل

کاش حداقل دو تا پارت میزاشتی:/

صاحره بد ذات تو جیران
صاحره بد ذات تو جیران
1 سال قبل

هنگامه چرا اینقدر اخلاقش گوهیه😐آخی ارسلانو دلش نمیاد🗿🗿💔

Zahra
Zahra
1 سال قبل

شکر که بعد از ی هفته اومد😂
اما زوره ما ی هفته منتظر موندیم اینقد…؟😐

sAnA
sAnA
1 سال قبل

خسته نباشی دلاور
تف ب چیزت ……..
با این نوشتنت شت بت😒🖤

Sana:)
Sana:)
1 سال قبل

بیاین غر نزنیم و به همین چص مثقال راضی باشیم

......
......
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

😂😂
واقعا نشد چیزی نگم
جمله بامزه ای گفتی

Asfh
Asfh
1 سال قبل

بعد از یه هفته خسته نشی یه وقت چندتا خط نوشتی

Yas
Yas
1 سال قبل

خدایا ارسلان پشیمون شه آخه چطوری دلش میاد همچین ظلم بزرگی بکنه🥺🥺🥺🥺

آسیه
آسیه
1 سال قبل

نویسنده جان چرا دیر پارت میزارید؟ پارت هم کوتاهه بعد یک هفته واقعا کمه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آسیه
Yasna
Yasna
1 سال قبل

بعد از این همههههه مدت همین؟!
تو دیگه چ نویسنده ای هستی داش

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x