رمان دلارای پارت 308

4.5
(8)

 

 

 

 

چندین دقیقه مشغول دیدن پرنده ها بود اما خیلی زود همه چیز برایش تکراری می‌شد

 

ارسلان کلافه شده بود

 

نمی‌دانست همه‌ی بچه ها اینطور هستند یا هاوژین عجیب بدخلق بود

 

علیرضا که آخرشب با غرغر و به اجبار با قفس سه جوجه رنگی کوچک برگشت بالاخره دخترک با گریه رضایت دار چند قطره شیر بخورد

 

 

درهای کلاب به روی مشتری ها باز شده بود

 

ارسلان با خیال راحت از اینکه صدای موزیک کر کننده از دیوارهای عایق اتاق عبور نمی‌کنند هاوژینِ خواب را در اتاق تنها گذاشت

 

قبل ازینکه از‌ کلاب بیرون بزند جمیله با جعبه سفید رنگی سمتش آمد

 

_ اینو چنددقیقه پیش آوردن

گفتن برسه دست خودتون

 

با اخم ، متفکر جعبه را گرفت

 

_ صبح زود سعید چند نفرو می‌فرسته حواست بهشون باشه

 

جمیله ابرو بالا انداخت

 

_ طراحم باهاشون هست؟

 

آلپ‌ارسلان جعبه را باز کرد

 

با دیدن محتوایش چهره اش درهم شد

 

دندان هایش را روی هم سایید و زودتر از انکه جمیله فضولی کند درش را بست

 

طراح همان فرستنده‌ی جعبه بود!

 

_ نه ، طراح شب می‌رسه

خودم هستم

 

گفت و بدون اینکه جعبه را به او برگرداند از در بیرون زد

 

 

 

سوییچ را برای راننده در هوا پرت کرد و صندلی عقب نشست

 

تا قبل از دیدن جعبه قصد داشت خودش رانندگی کند

 

_ نحن ذاهبون إلى الريغا

(میریم الریقه)

 

راننده سر تکان داد و آلپ‌ارسلان در جعبه را برداشت

 

بوی عطری شیرین و آشنا در فضا پخش شد

 

پوزخندی به گلبرگ های خشک شده و محتویات داخل جعبه انداخت

 

دفترچه خاطراتی زرد رنگ ، تعدادی عکس ، چند یادگاری و نامه هایی که میدانست در آن ها دست خط صدف به چشم می‌خورد

 

بی توجه به آنچه در جعبه بود ، عکسی را از میان عکس ها جدا کرد و بالا آورد

 

او ، علیرضا و هاتف ایستاده بودند و دو دختر به سختی با خنده خودشان را روی کاناپه یک نفره‌ای جا داده بودند

 

نگاهش را از صورت خندان صدف گرفت و به ساینا خیره شد

 

صورتش را به صورت صدف چسبانده و دست علیرضا روی شانه اش بود

 

زیرلب زمزمه کرد

 

_ شب که برسی معلوم میشه کدوم طرفی ساینا

 

عکس را در جعبه انداخت و بی اهمیت عقب هلش داد

 

هزار کار ناتمام داشت

 

سرمایه گذاری روی شعبه دوم ریسک بالایی بود و ترجیح میداد به جای هاتف و ساینا به کارهای خودش فکر کند…

 

 

****

با لبخند دستش را در دست دراز شده‌ی شیخ یاسین گذاشت

 

_ حظ سعيد

(به امید موفقیت)

 

شیخ جوان خندید

 

_ لم يبدأ بعد، أنت في حيرة بين الكبار ليس لدي أدنى شك في النصر

(هنوز شروع نشده ، حرفت بین بزرگ ها پیچیده

شک ندارم پیروزی)

 

ارسلان سر تکان داد

 

_ معاً

(در کنار هم)

 

_ ان‌شاالله ، ترحب المدينة بأي نوع من الاستثمار

(شهر از هر نوع سرمایه‌گذاری استقبال میکنه)

 

سرش را نزدیک گوش آلپ‌ارسلان آورد و آرام تر ادامه داد

 

_ وخاصة إذا كان الخصم هاتف

(مخصوصا اگر رقیب ، هاتف باشه)

 

آلپ‌ارسلان با لبخند سر تکان داد

 

میدانست آدم های درستی را انتخاب‌کرده است!

 

اگر هاتف در کنارش راه نمی آمد ، پس روبرویش بود!

 

و چه خوب که او در این سال ها دشمن و رقبای زیادی برای خودش تراشیده بود

 

دشمنِ دشمن من ، دوست من است!

 

 

از هتل که بیرون زد راننده با عجله سمتش آمد

 

_ اتصل بالنادي عدة مرات

قلت أن لديك اجتماعا

( از کلاب چندین بار تماس گرفتن

گفتم داخل جلسه هستید)

 

سیگارش را گوشه لبش گذاشت و خونسرد فندک را بالا آورد

 

_ اتصل علي رضا

(زنگ بزن به علیرضا)

 

دود را به ریه هایش دعوت کرد و لبخند زد

 

اگر برنامه هایش درست پیش می‌رفت ، شاید چندین سال دیگر خبر به ایران هم می‌رسید

 

دوست داشت زمانی که اسمش صدر جدول مراکز تفریحی غیرحلال دبی می‌آمد ، چهره حاج ملک شاهان را می‌دید!

 

موبایل سمتش دراز شد

 

دود را بیرون داد و گفت

 

_ چی شده علی؟

 

صدای علیرضا کلافه و عصبی بود

 

_ کجایی ارسلان؟

حواست هست که دوسال پیش حواست نبوده و نتیجه‌اش هنوز به سنی نرسیده که تنها ولش کنی و بری؟

 

لبخندش محو شد

 

موبایل را قطع کرد ، خودش پشت فرمان نشست و با آخرین سرعت سمت کلاب راند

 

 

بی توجه به حجم زیاد جمعیت از در پشتی وارد شد و پله ها را بالا دوید

 

در اتاق باز بود

 

ابروهایش درهم فرو رفت و وارد شد

 

با دیدن زنی که گوشی پزشکی را به تن برهنه هاوژین چسبانده بود غرید

 

_ چی شده

 

علیرضا کلافه پوف کشید

از وضعیت پیش آمده خسته بود!

 

دلش به حال بچه میسوخت اما اگر مانده بود ، تنها بخاطر رفاقتش با آلپ‌ارسلان بود و بس

 

اگر نه او آدم نگرانی برای بچه ها نبود!

 

زن از بالای سر دخترک بلند شد

 

_ عليه أن يأتي إلى المستشفى غدا دعونا نجري اختبارا

(فردا باید بیاد بیمارستان

آزمایش بگیریم)

 

آلپ‌ارسلان غرید

 

_ میگم چی شده

 

علیرضا تشکر کرد و زن با تکان سری بیرون رفت

 

احتمالا خیال کرده بود پدر بچه ، علیرضاست

 

_ تب داشت ، یارو میگه احتمالا از صبح تب کرده بوده نفهمیدید

 

 

آلپ‌ارسلان کنار تخت نشست

 

گونه‌های دخترک سرخ شده و روی صورتش قطرات کوچک عرق به چشم می‌خورد

 

علیرضا دست هایش را بالا گرفت

 

_ ببین داداش ، من نوکرتم هستم ولی خدایی نه من چیزی از بچه داری سرم میشه نه تو

 

هاوژین بغض کرده نالید

 

_ ماما

 

علیرضا ادامه داد

 

_ به این جمیله بگو

یکی از دخترارو ۲۴ساعته بذاره بالای سر بچه

اینطوری نمیشه که باید…..

 

بی توجه به علیرضا عصبی از جا بلند شد و سمت راهرو رفت

 

علیرضا پرسید

 

_ کجا؟

 

جواب نداد

 

بی اهمیت با قدم هایی محکم سمت اتاق دخترها رفت

 

در را که باز کرد علیرضا آرام سوت زد و خندید

 

_ خداپشت و پناهت داداش

دست خالی برنگردی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

98 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sevinch
sevinch
7 ماه قبل

دوستان اینجا نظرات راجبه رمان باید بنویسیم ن اینک مشکلات زندگی هرکی یه بدبختی داره نباید بیاییم اینجا بگیم ک 😐😐😐😐😐😐😐

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
7 ماه قبل

واقعا دیگه بیخود شده
رمان داره یه روند میره جلو

طرفدار‌دلارای
طرفدار‌دلارای
7 ماه قبل

نویسنده‌الهی‌بعد‌تموم‌کردن‌این‌رمان‌وماتیک
دستات‌بشکنه‌ واینکه عکس شخصیت ارسلان
بنظرم‌مثل گدا های‌خیا‌بونیه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

ارسلان فکر میکنه با شرمنده بودن کوچیک میشه خب شرمنده شدن بعضی جاها لازمه زندگی یه دختر خراب کردی الان تازه میخواهی بچه اش هم ازش بگیری

Fff
Fff
7 ماه قبل

سلام دخترا،دیروز رفتم خونه بابام در باز کرد رفت بالا می‌دونی تو راه چی با خودش میگفت؟!می‌گفت آشغالها باز اومدن آشغالها باز اومدن…رفت تو من اول فک کردم اشتباه شنیدم،بعدش رفتم داخل خونه به مامانم می‌گفت:«غذا ندی بخورنا!!برن خونشون بخورم یا از خونشون بیارن»
دخترا چیکار کنم از دست این مرتیکه…چرا پدر باید اینطوری باشه،؟!مگه من چیکار کردم؟!چرا؟!خدا نمیببینه؟!نمیشنوه؟!،

😐niko
😐niko
پاسخ به  Fff
7 ماه قبل

دیوانه ای؟؟؟
چرا میری خونه اونا که اینارو بشنوی؟😐
ولمون کن تروخدا انرژی منفی نده خودت یجوری مشکلتو هندل کن تو اگر یکم شخصیتت برات مهم باشه کلاتم اونور افتاد نباید بری
به خاطر یه لقمه غذا خودتو کوچیک نکن من از بابام یه نوار بهداشتی نمیگیرم دعوا کردم گفت تمام خرجت با خودته گفتم باشه تو فقط نباش
الان پول ناهار شام خونه رو من می دم کار می‌کنم که منت سرم نباشه خودشم نیست خونه پدرت اصلا پاتو نزار به نظر من دوست عزیز ما اینجا نه تراپیست هستیم نه روانشناس و درمانگر اون زندگی توعه تو داری زندگیش میکنی نظرمو پارت قبل گفتم کش نده نمیگم درد و دل نکن بکن اما فرکانسمون و نیار پایین من جات بودم جایی نمی رفتم که بهم توهین بشه
حالا شوهر الدنگت فکر کنه کسیو نداری بزار فکر کنه تو بکش بیرون از هرچی آدم عوضی هست اونا کس تو نیستن اگر بودن بهت نمیگفتن اشغال حالا خوددانی🤷🏻‍♀️ما خودمون کلی دغدغه برای خودمون داریم من یکی انقدر سنم دارم یاسمن توش گمه
تو خودت از پس مشکلاتت بربیا

Sungirl
Sungirl
پاسخ به  😐niko
7 ماه قبل

ببینید دخترا ما چرا دلارای دنبال کردیم؟؟؟به خاطر دختر بودن و زن بودنش،به خاطر سختیاش همه مه یه جورایی باهاش همدردی کردیم.درسته؟دلارای یه شخصیت خیالی اما امثالش تو جامعه هستن مثل این خانم.حالا ما با این خانم چطور رفتار میکنیم؟!همه واسه دلارای و سختیاش کلی غصه خوردیم نظر دادیم،خودمون رو جاش گذاشتیم ارس لعنت کردیم داراب لعنت کردیم،حتی نویسنده رو لعنت کردیم که چرا پارت نامیده از بدبختیای دلارای نمیگه اینجا همه دنبالی نتیجه زندگی دلارای و مشکلاتشیم،پس زندگی بقیه به ما ربطی داره،اوکییی.منم مشکل زیاد دارم اما این خانم واقعا تنهاست امیدوارم قوی بمونی پایان شب سیه سپید است،حق باتوعه قوی بمونی عزیزم،تو تا اینجا تونستی بازم میتونی دعای خیر من دنبالته هر جا که هستی ،بازم دلت خواست بیا بگو تو دلت نگه ندار غصه نخور،مامان من از بس تو دلش کرد سرطان گرفت و مرد.اما من بهش افتخار میکنم.چون مادر من فرشته بود،تو هم فرشته ای،مواظب خودت باش♥️♥️♥️

Niki
Niki
پاسخ به  Sungirl
7 ماه قبل

ببین دلسوزی یعنی ارتعاش انرژی منفی تو یه جایی از دستت کاری برمیاد با عشق بهش کمک کن اگر نه همون انرژی منفی به خودت برمیگردونه کائنات
امثال ما دلارای تفریحی میخونیم خودمون درگیرش نمیکنیم من به این خانم پارت قبل تمام و کمال راهنمایی دادم در حد وکیل های تسخیری دادگاه دلسوزی نکردم با عشق کاری که از دستم بر می امد انجام دادم آیا ما میتونیم اخلاق پدر ایشونو عوض کنیم به خدا تک تک این آدمای سایت زندگیشون گل و بلبل نیست همه مشکلات و دغدغه دارن دوست عزیز همه برای خودشون درگیرن میایم یه پارت بخونیم هوامون عوض بشه نباید غصه مردمو بخوریم شما مگه این خانم و میشناسی؟؟
من اگر تند با ایشون حرف زدم به خاطر اینکه آنقدر تو نقش قربانی نره که ترحم بخره
اگر واقعا ناراحته از رفتار پدرش دیگه پاشو نزاره اونجا الان انتظار چیو داره بشینیم بگیم اخی بیچاره بابا حرف من کجاش بده اگر می‌خواد به قول خودش پایین کامنت گذاشته بود مثل یه میوه لذیذ بهش نگاه نکنن قوی باشه نزاره به خدا ماهم زنیم یه مرد از بغلم رد بشه قصد تعرض به حریمم و داشته باشه چشماشو از کاسه در میارم عقیمش میکنم ک دیگه هوس هرز پریدن نکنه میدونم جامعه بدی هست خودم هزار بار گفتم پیرمرد رحم نداره اما باید شیر زن باشی تا بتونی زندگی کنی تو این جامعه باغ وحش اگر می‌خواد بهش توهین نشه نره خونه پدرش تمام و کمال گفتم دیگه ادامه نمیدم تو این دوره زمونه مظلوم باشی پله ات میکنن از روت مثل آب خوردن رد میشن باید درنده باشی ‌وگرنه حذفی

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  Niki
7 ماه قبل

به نظرمنم منطقی بهشون گفتین، این خانم باید به فکر چاره باشه نه دنبال درد و دل کردن

Niki
Niki
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

ببین همه یه روز دلشون می‌گیره حالا از آدما از زمونه از بدی هایی که دیدن من هیچ وقت زندگیمو باز نمیکنم نمیگم ولی منم مثل همه مادر های اینجا یه روز مادر بودم بچم مرد دوماهه بودنمیدونستم از یه حرومزا‌ده ای که با وجود حرومزاده بودنش دوستش داشتم دیگه هیچچچچچچ وقت بچه دار هم نمیشم به قول تتلو یه حرف قشنگی می‌زنه درونم یه جنگله که آتیش گرفته
ا‌دما از دور فقط قشنگن !

تا همینجا بسته واقعا
همیشه دوست دارم تمام حرفام تو دلم بمونه چون اگر بگم احساس می‌کنم میشکنم
انقدر که فکر کنید بی رحم نیستم فقط نزارین هر عوضی با دلتون بازی کنه من اگر نصیحت می‌کردم چون تو ۱۷سالگی داشتم مادر میشدم از رو جاهلیت عشق و عاشقی ابکی خدارو شکر مرد چون داشتم یکی دیگه ام به مشکلات اضافه می‌کردم

دوستان پدر مادر احترامشون واجبه اما جاییی که دیگه لبریز هستی از غم غصه حرص یا هر حس دیگه باید بکنی از عزیزات من همه کسم خواهرم و مامانمه
همه کسم ، داداشام دیگه مردن برام بابام و تو دلم کشتم شاید حتی اگر بمیرم هم یادم نره با من و مامانم چیکار کرده شاید اگر روحم از جسمم بره و بره تو توی کالبد دیگه هرگز یادم نره من خیلی کینه ام حتی بعد مرگم یادم نمیره من قیدشو برای همیشه زدم کسی که به همه کسم توهین کنه همون لحظه برام مرده خاکم روش ریختم
شما هم خانم عزیز فکر نکن بری خونه پدرت شوهرت فکر می‌کنم پشت داری
مردا لجنن چه خانواده ات پشتت باشن چه نباشن چه قشنگ ترین دختر دنیا باشی چه زشت باشی چه مهربون ترین باشی یا نه بازم دستتو عسل کنی بزاری دهنشون گاز می‌گیرن نژادنشون اینه مرد خوب نیست من از همه مردا بدم میاد از پدرم از برادرام از همه و همه مرد جماعت به چشمم مثل یه موجود کثیف میمونه شاید به چشم خیلی ها خوب به نظر برسم اما از درون شکستم از رو خرده هام رد شدن رفتن مردی که من به خاطرش از همه چیزم گذشتم منو تو یه شب تولد دوستش ، فروخت به دوستش و رفت از ترسش قائم شد فرار کرد مرد که چه عرض کنم بچه ننه هیچی ندار ول کنین اعصابم خورد میشه همه برای خودشون دغدغه دارن بجنگین انقدررررر بجنگین برای آینده‌تون دخترا عشق و عاشقی نون و آب نمیشه تا میتونین درس بخونین کار کنین به خودتون ‌ خانواده تون برسین از مردا فاصله بگیرین عاشق نشین هیچ وقت عاشق بکنین
عاشق بشین به هر سازی بزنن باید برقصین
میشین دستمال کثیف تو دستشون انقدررررر دست به دستون میکننن انقدرررر با دلتون بازی می‌کنن که آخر سنت بگذره پیر بشین روزهای عمرتون بگذره و شما میمونین با عمری که گذشت به اونا که بد نمیشه عشق و حالشون و کردن تو نشد بعدی مردا همینن ذات و ماهیت شون همینه شب بخیر✋🏽

Niki
Niki
پاسخ به  Sungirl
7 ماه قبل

من‌همون کسی هستم که پارت قبل در مورد شوهرش راهنماییش کردم همین خانم تشکر کرد گفتم بچه تو نمیتونه بگیره قوی باش سر نترس داشته باش برو برای زندگیت تلاش کن دوباره کامنت گذاشته
دیگه من حرفی ندارم
حرف منو نگرفتین شما خیلی بچه تر از این حرفایین من دهنم سرویس شده‌ هما جام فشار امده تا یه زندگی بدون حمایت پدر داشته باشم به خدا اونم میدونه نه داداشم بهم پول میده نه مامانم نه خواهرم نه بابام نه هیچ احدووناس دیگه هیچ حمایتی ندارم هیچی خوبه منم سختی هامو بگم برم تو نقش قربانی بگم چه بلایی های از من گذشت بگم زندگیمو؟؟؟
هیچکی از زندگی بقیه خبر نداره من قبلا هم گفتم حتی خانواده ام نمی‌دونه چطور مشکلاتم و تنهایی حل کردم
پس لطفا دنبال تحرم مردم نباشین خدا بهت کمک کنه تنها کاری که از دستم بر میاد همینه ولی من حرف بدی نزدم خانم نه فقط خونه پدرت
بلکن هر جایی میبینی داری ازیت میشی داری کم میاری داره بهت توهین میشه بزن بیرون از اونجا ❤️

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  Sungirl
7 ماه قبل

عزیزم رمان دلارای درسته که شرح حال زندگی خیلی ها هست ولی خیلی از روندهاش فقط توی رمان ها رخ میده بعدشم با اینکه غصم میشه براش ولی دلارای خیلی جاها مقصر بود، . منم تازه رفتم هفده سال ولی خیلی برام واضح که یک مردی که زن ها رو به چشم کالا مببینه و هوس باز نمیتونه درک درستی از عشق داشته باشه تازه دلی برای عاشق کردنش اشتباهترین کار رو انتخاب کرد. من یکم برای دلی ناراحتم ولی خانواده دلیل نمیشه ادم گند بزنه به زندگی خودش که پس من به نوبه ی خودم فقط برای این رمان رو میخونم چون دوست دارم ببینم تهش چی میشه همین

[:
[:
پاسخ به  Fff
7 ماه قبل

منظورش ب تو بود!؟

Niki
Niki
پاسخ به  [:
7 ماه قبل

نه به تو بود برو براش مشکلش و حل کن😐🤷🏻‍♀️

فاطی
فاطی
پاسخ به  Fff
7 ماه قبل

اگه جای تو بودم وپدر م باهام
یه همچین رفتاری میکرد اولا
اصلا دیگه تو خونش نمیرفتم
سال تا سال.حتی وقتی میمرد
تو مراسمش نمیرفتم همون
موقع هم که میمیرد
میگفتم خدا نیامرزدت که بین
بچه هات فرق میزاشتی
حیف اسم پدر ومادر که روی بعضیها
میزارن

دیانا
دیانا
پاسخ به  Fff
7 ماه قبل

سلام خواهر خوبی هروقت هر مشکلی داشتی بیا اینجا بگو اولا سبک میشی دوم اگه راه کار داشتیم بهت میگیم

بچه علی ژون
بچه علی ژون
پاسخ به  دیانا
7 ماه قبل

دا بگو شده نینیسایت دیگه اینجا 🫥

آلما
آلما
پاسخ به  Fff
7 ماه قبل

به نظر من دیگه نباید بری اونجا واسه شخصیت خودت ارزش قائل باش الانم توقع نداشته باش که حالا یه روزی بابات از رفتارش پشیمون میشه نه تو باید بیخیال بشی تو باید از این جلد ضعیف بودن و ترحم بیا بیرون وقتی میبینی اینجوریه قیدش و بزن

آسی
آسی
7 ماه قبل

پدرمونو درآورد این رمان بابا پارت بده کشتیمون جون ب لبمون کردی خدایی

Dely
Dely
7 ماه قبل

بچه ها رمانی بگین که شخصیت دختر توش تو سریخور و ضعیف نباشه

شيما
شيما
پاسخ به  Dely
7 ماه قبل

ترميم

بچه علی ژون
بچه علی ژون
پاسخ به  Dely
7 ماه قبل

طومار

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

هرچی بیشتر میگذره بیشتر از، ارسلان بدم میاد

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

ارسلان نصف اخلاق الانش بر میگرده به خانواده اش اگه پشتش می ایستادن این نمیشد

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

اخه دیگه تا این حدد
بعدم دختر بازی و کلاب و همه ی این فسادا از عقده هاشه، اوکی ولی این وسط با دلی چرا اینطوری میکنه الان باید شرمنده بود ن شاکی

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

دقیقا آره باید الان شرمنده می‌بود ولی خب کلا من زیاد با نقشش حال نمیکنم

طرفدار‌دلارای
طرفدار‌دلارای
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

منم‌همینطور

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

دلم به شدت برای دلارای میسوزه با وجود اینکه خودش کرده خودش خواسته ولی دلارای اگه اگه یه دوست یا یه خواهر یا یه برادر یا مادری داشت که پشتش می ایستاد هیچوقت عاشق یه آدم خود خواه هوس باز نمیشد اگه بخواهیم منطقی به رمان فکر کنیم مقصر نصف داستان بر میگرده به خانواده هاشون خانواده خیلی مهمه اگه خانواده ارسلان دلارای پشت بچه هاشون می ایستادن الان دلارا مجبور نمیشد به جای دانشگاه بچه داری کنه یا ز….. یه نفر دیگه شه از اونور هم منطقی فکر کنیم ارسلان اینقدر خود خواه نمیشد اگه یه پدر داشت که پشتش می ایستاد ارسلان هیچوقت اینقدر هول نمیشد

آخرین ویرایش 7 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
🫁nikiti
🫁nikiti
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

میدونی ، آدما هم احترامشون دستِ خودشونه هم اعتبارشون
هم موندَنِشون ، هم رفتنِشون
هم بُردَنِشون ، هم باختنِشون
اینکه چی بودم و چی شدم گردنِ من هَ
اما اینکه چی بودی و چی شدی رو گردنِ من ننداز

چه قشنگ میگه تتلو👆🏽
ببین دوست عزیز خانواده تا یه جایی وظیفه دارن ادمو ساپورت کنن از هر جهت دیگه طرف انتخابشو کرده
انتخابش یه الدنگ نخاله بوده اگر حمایت خانواده رو می‌خواست باید میدونست انتخابش اشتباهه حالا اون هومن هم نمیخواست یکی دیگه ولی رفتگر شهرداری شرف داره به ارسلان هیچی ندار هرزه به نظر من

بعدا منم خانواده درست درمونی نداشتم با وجود اینکه مشکل مادی نداشتیم اما حمایتی نداشتم از پدرم و برادرام اما خودم برای خودم تلاش کردم انقدر مار خوردم تا افعی شدم انقدر زخم خوردم الان من زخم میزنم
ادما خودشون سرنوشتشونو مینویسن این قلم دست ما ادماست هر چی بخوایم همون میشه مهم اینه چی بخوایم چه کسی و بخوایم چه چیزی و بخوایم و چه مسیری انتخاب کنیم دیگه زیادش نمیکنم الان چهار نفر باز میگن داری نصیحت میکنی
فقط خواستم بگم اگر آدم حمایت خانواده رو می‌خواد باید یه جایی با دلشون راه بیاد بالاخره اونا والدین ما هستن و بیشتر از ما تجربه دارن در کل این مدل آدما حتی اگر حمایت خانواده رو هم داشته باشن بازم مثل بلانسبت حیوون کار خودشونو می‌کنن
دیگه نسبت به رمان کاملا خنثی هستم فقط چون وقت گذاشتم براش نمیخوام همینجوری خالی بزارم برم تا تهشو رایگان میخونم حتی اگر زمان ببره برام مهم نیست 🤦🏻‍♀️

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  🫁nikiti
7 ماه قبل

آره حرفات دقیقا درسته منم موافقم سگ شرف داره به ارسلان ولی خب خوشحالم که موفقی آره خب این نشونه از تجربه های توعه اهوم منم میخونمش چون ۱ سال نیم در حال خوندنش بودم

👽Nikiti
👽Nikiti
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

❤️ 🙏🏽

ماهی
ماهی
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

اگه خونواده ارسلان پشتش نبودن ؛ ارسلان از کجا پول داشت پنت هاوس فلان و کلاب فلان تو دبی رو بزنه؟

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  ماهی
7 ماه قبل

آره ولی قبول داری همه چی پول نیست؟

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
7 ماه قبل

ارسلان قبلاً عاشق نامزد هاتف بوده اما چون از اون خیانت دیده نسبت به همه زنا و عشق بد بین شده

پ ن:سناریو ۹۰ درصد رمان ها…..

هیچی
هیچی
پاسخ به  زن احسان علیخانی
7 ماه قبل

به نظرم عاشقش نبوده مثل همه دخترای دیگه که ازشون استفاده میکنه پرتش میکنه اونور با اون هم اینکارو انجام داده به همین آسانی

شماهمه علی،خواهرِه علی،دوس دخترش...ما خد اسلان😎😏
شماهمه علی،خواهرِه علی،دوس دخترش...ما خد اسلان😎😏
7 ماه قبل

فازشو درک نمیکنم واقعا حداقل منبع این بی صابو بگو بریم خودمون پیداش کنیم 🤨

هیچی
هیچی

اسلان یا ارسلان جناب🤨

شماهمه علی،خواهرِه علی دوس دخترش...ما خد اسلان😎😏
شماهمه علی،خواهرِه علی دوس دخترش...ما خد اسلان😎😏
7 ماه قبل

یا عین همه ی نویسنده ها بزار یا نزار کلا ما مسخره ی تو نیستیم که هی ادا میدی انگار میخواد عروس دربیاد برو کنار باد بیاد باوا

🫁nikiti
🫁nikiti

Alien👉🏽 ؟

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

از ارسلان عشق عاشقی بعیده

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

آره دیگه ساینا دلارای …… بعدی کیه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

خب بمیر دیگه برو به دلارای بگو بیاد

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

هعی این که نمیتونم بگم ایشالا تموم بشه راحت شیم ولی ایشالا از مدرسه راحت میشیم ۳۶۱ روز بیشتر نمونده 🥺😂

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

چقدر دلی زجر میکشه وای فکر کن بفهمه قبلا ارسلان عاشق بوده، خیلی سخته

هیچی
هیچی
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

فک نکنم این عاشق بوده باشه هاااا
از ارس عشق و عاشقی بعیده 🦧

Fff
Fff
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
7 ماه قبل

زجر هیچ وقت تموم نمیشه،مثل اعتیاد پشت هم میاد،وقتی پدر نباشه مادر نباشه خانواده نباشه،جامعه یه زن تنها کم سن سال رو تو خودش اسیر می‌کنه و متاسفانه بخوای خوب باشی چیزی جز زجر گیر آدم نمیاد بازی زمونه همینه.وقتی یه زن تنها تو جامعه باشه انسانها خوی حیوانی شون بیدار میشه و چیزی جز فکر پلید کارهای پلید برای اون بدبخت انجام نمیدن و نصیبش نمیشه،یه زن تنها مث شیرینی خامه ای جذابه یا باید بزاری همه طعمت رو بچشن!یا سنگ میشن جلو پات.خانواده خانواده خانواده،اگه پدر مادر دلارای میبخشیدنش و راه برگشت براش میذاشتن الان اونجا نبود بدبخت نبود مث من

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
7 ماه قبل

سلام
میشه رمان هایی در مایه ی حکم نظر بازی معرفی کنید»»»
سپاس

://////
://////
7 ماه قبل

دوستان خواستم یه چیز بگم که به عمق فاجعه پی ببرید پارت ۲۹۸ ۱۵ مرداد داده شده و الان پارت ۳۰۸ ۱ مهر داده شده به عبارتی یعنی ۱ ماه و نیم ما ۱۰ پارت پیشرفت داشتیم بزنین کف قشنگه رو:)))

هیچی
هیچی
پاسخ به  ://////
7 ماه قبل

به یادت بیار وقتی رو که واسه پارت ۲۹۲ یک ماه و نیم صبر کردیم اینکه دیگه پیشرفته اس 🫠

یه خسته
یه خسته
7 ماه قبل

پارت بعدی رف ۹ ماه دیگه تا نویسنده بزاد😐

دسته‌ها

98
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x