رمان دلارای پارت 313

4.3
(25)

 

 

 

 

دلارای قاشق دیگری فرنی در دهان دخترک ریخت و چین افتادن ابروهایش را که دید به سرعت برای جلوگیری از بیرون دادن غذا ، با صدایی کودکانه خواند

 

_ آهای کفگیر ملاقه

آهای قابلمه داغه

آهای آش رو چراغه

 

هاوژین فرنی را فرو داد و بی حال تکرار کرد

 

_ هاش

 

دلارای خم شد و محکم گونه‌ی داغش را بوسید

 

_ آره شکموی من ، آش

بگو آش

 

هاوژین نالید

 

_ ماما

 

دلارای قاشق را در ظرف فرنی فرو برد

 

_ جون؟ شعر دیگه بخونیم

عا چی بخونیم؟

هاوژین چی دوست داره؟

 

_ هاش

 

دلارای با خنده دهانش را به شانه‌ی بیرون زده از سرهمی دخترک چسباند و محکم فوت کرد

 

هاوژین میان خنده جیغ کشید و دلارای سعی کرد صدایش هیجان زده باشد

 

_ شعر مورچه دوست داره هاوژین ، مگه نه؟

 

 

آلپ‌ارسلان در تاریکی به دیوار تکیه داد و خیره‌شان شد

 

او نمیدانست هاوژین چه دوست دارد یا شعر مورچه کدام است!

 

او اصلا شعر خواندن یاد نداشت

 

دخترک تمام مدتی که پیش او بود نمی‌خندید و حالا حتی زمان مریضی هم قهقهه می‌زد

 

پیش او چیزی نخورد و حالا دلارای قاشق آخر فرنی را هم دهنش داد

 

_ اتل متل یه مورچـه

قدم می زد تو کوچه

 

دلارای چنان نقش دخترهای شاد و سرخوش را برای بچه بازی میکرد که اگر ارسلان از وضعیتش خبر نداشت حال خوشش باورش میشد

 

_ اومد یه کفش ولگرد

پای اونا لگد کــــرد

مورچه ی پا شکسته

راه نمی ره نشسته

 

دست هایش را دو سمت صورت هاوژین گرفته بود و با لبخند ریز بشکن می‌زد

 

_ نمی تونه کار کنه

دونه ها رو بار کنـــه

تو لونه انبـــار کنــه

بچه هاشو شاد کنه

 

هاوژین جیغ کوتاهی از شوق زد و دست های کوچکش را بالا آورد

 

آلپ‌ارسلان کمرنگ لبخند زد

 

دخترک سعی داشت بشکن زدن مادرش را تقلید کند اما نمی‌توانست

 

_ مورچه جونم تو ماهی

عیب نداره سیاهی

خوب بشه پات الهی

 

 

هاوژین عصبی ازینکه نتوانسته بشکن بزند جیغ کشید و دلارای درآغوشش کشید

 

گونه‌اش را با دلتنگی محکم بوسید

 

_ چیه مامان؟

بچه انقدر بداخلاق؟

بزرگ میشی یاد میگیری

جیغ زدن نداره که

 

دوباره او را روی تخت برگرداند و با مهارت مشغول عوض کردن پوشکش شد

 

کاری که آلپ‌ارسلان و علیرضا با هم نمی‌توانستند انجام دهند و از آخر یا شلوار بچه کثیف بود و یا پاهایش می‌سوخت

 

_ نبینم مثل بابات زورگو بشیا!

هرچی ژن اخلاق و رفتار داری از مامانت بردار

 

ارسلان ابرو بالا انداخت

حتما اگر به خانواده مادری اش میکشید خوب بود!

مثلا دایی هایش!

 

دلارای پاهای هاوژین را بالا اورد و پوشک تمیز را زیرش پهن کرد

 

ارسلان زیرلب نچی گفت

 

علیرضای ابله در اینترنت سرچ کرده بود و بازهم روش دلارای را نیاورده بود!

 

هاوژین با دهان صداهای عجیب و غریب در می آورد و بین کلماتش چندین بار مامان می‌گفت.

 

اصلا چرا بابا گفتن یاد نداشت؟

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 25

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خودم
خودم
5 ماه قبل

تلگرام دیروز پارت جدید داده اما برامن باز نشد
اینجا هم هر چی نگاه میکنم نیومده،،،😭😭😭😭😭

بانو
بانو
5 ماه قبل

یه بار نویسنده جوگیر میشه چند تا پارت یه روز در میون می‌زاره آدم فکر می‌کنه نویسنده آدم شده بعد این نویسنده ماجرا دوباره میشینه فکر می‌کنه می بینه خیلی پارت گذاشته باید مردم را دق میداد بعد یه ماه یه ماه پارت میداد و به این صورته که دوباره به خریتش ادامه میده 😶😐

دوزپسرارسلان
دوزپسرارسلان
5 ماه قبل

عیبابا..این‌هنوز‌تموم‌نشده..وادافاک

Nikan
Nikan
5 ماه قبل

میشه این رمان کوفتی دو ساله رو تموم کنی حنانه فیضییییییییییی!!!!!نمودی به امام زمان

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
5 ماه قبل

واقعا ممنون عزیزم من شعر برا بچم نیاز داشتم🥲

آلما
آلما
5 ماه قبل

تا ۱۰ پارت دیگه باید داستان نگاه کردن ارسلان به اینا رو بخونیم فقط

سایه سیاه🖤
سایه سیاه🖤
5 ماه قبل

پارت بعد رفت بری سال آینده

Z.bka
Z.bka
5 ماه قبل

فکر میکنم نویسنده با یکی مثل ارسلان داره زندگی میکنه که انقدرغیرقابل پیش بینیه…

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  Z.bka
5 ماه قبل

این خوب بود😂😂😂

آلما
آلما
5 ماه قبل

یه چیزی اینجا درست نیست مگه میشه این زود پارت بده امکان نداره😬

Anisa
Anisa
5 ماه قبل

عاشقتمممممممممممممممممم نویسنده جون ک جدیدت بهتر و سریع از قبل پارت میزاریییی

رضا
رضا
پاسخ به  Anisa
5 ماه قبل

طفلکی،،چقد قانع

چقد گناه داری؟البته حق داری از بس دور دور پیام داده الان یکی دوهفته ای ی بار میشه سریع پارت گذاشتن

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط رضا
بانو
بانو
5 ماه قبل

وای خدای من
خیلی این پارت قشنگ بود به نظرم خیلی
چون حداقل ارسلان فهمید چقدر از دنیای هاوژین و دلارای عقب هست و چقدر دلارای مادر خوبیه
ولی کاش پارت بعد دوباره ارسلان گند نزنه به این حس خوب

ATENA
ATENA
5 ماه قبل

رمانت قشنگه فقط توروخدا کص..شعرش نکن

😭😭😭
😭😭😭
5 ماه قبل

گلبم🥺💖

black girl
black girl
5 ماه قبل

ارسلان بی لیاقت
با کارایی که میکنه جای هیچ جبرانی بر خودش نمیذاره:/ رفتارش قبل فرار دلارای یه طرف رفتار بعد از اونش رید تو رمان…من انتظار داشتم وقتی دلی و پیدا می کنه سعی کنه جبران کنه و اون لحظه حداقل بغلش کنه ولی اون لحظه درحال مرگ پیداش کرده گوه اضافه ام می خوره
من دیگ واقعا از این رمان دلسرد شدم حتی اگه رابطشونم اوکی شه دیگه دلی نمیتونه این روزا و فراموش کنه

حانی
حانی
5 ماه قبل

یعنی من انقد که سر این رمان ذوق کردم،حرص خوردم و…اگه برای زندگی خودماینکارومیکردم الان تو دبی دوتا بچه هم قدبچه دلارای داشتم….💔

:///
:///
5 ماه قبل

خدایی نمیدونم چرا این عکس رمان تو ذوق میزنه😂😂من همیشه دلارای رو با لباس پاره و فلک زده و گریان تصور کردم ، بعد این زنه تو عکس ینی دلی هست اومده لباس مارک پوشیده باسنش رو داده ی طرف😂😂😂💔💔💔عاخه این بدبختی که تو این رمان کلا در حال ناله و مویه هست شاید قیافتا این شکلی باشه ، ولی دیگه حالی واسش نمیمونه که این شکلی قر بده
خیلی وقته رو مخم بودا ولی خب یهویی گفتم بگم😂😂😂💔💔💔

خودم
خودم
پاسخ به  :///
5 ماه قبل

آره واقعا

♡ روا ♡
♡ روا ♡
5 ماه قبل

چرا باید بابا گفتن یاد داشته باشه وقتی پدری بالا سرش نبود پدرش فقط باعث تخریب مادرش بود و هست

♡ روا ♡
♡ روا ♡
5 ماه قبل

چرا بابا گفتن یاد نداشت ؟
چون از وقتی چشمانش را باز کردی پدری را ندید

kamand
kamand
5 ماه قبل

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

Mahi
Mahi
5 ماه قبل

اگه میبینی ممنون که انقدر سریع پارت دادی ♡

دسته‌ها

27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x