رمان دلارای پارت 318

4.2
(39)

 

 

 

 

_ چندماهه بود که بردمش دکتر

خیلی سرزنشم کرد

ترسوندم

گفت دوران جنینی و دوسال اول اگر بچه تغذیه‌ی خوبی نداشته باشه تا آخر عمر سیستم ایمنیش ضعیفه

داروهایی که تو نسخه نوشته بود رو نمیتونستم بخرم

 

ارسلان کلافه پوف کشید

 

این داستان را دوست نداشت

 

حس عذاب وجدان و حسرت مثل خوره به جانش افتاده بود

 

_ یک بار که رفتم جایی برای کار…

از هاوژین خیلی خوشش اومد

خوشگل و بانمک بود

بهم … بهم پیشنهاد دادن بفروشمش!

 

آلپ‌ارسلان با شدت سرش را بالا آورد طوری که صدای مهره های گردنش به گوش رسید

 

چه میشنید؟!

باورش نمیشد…

 

دلارای با یاد آن روزها هق زد

 

حالش بد بود

 

شاید بخاطر نزدیک شدن تاریخ ماهانه‌اش

شاید بخاطر بیماری هاوژین

شاید بخاطر دور بودن چند روزه از او

شاید هم….

 

دلیلش را میدانست!

 

برای اولین بار مردی کنارش بود!

برای اولین بار تمام مسئولیت هاوژین روی دوش خودش نبود

 

 

_ میخواستم بچه‌امو … پاره تنمو بدم بهشون میدونی چرا؟

چون بتونه خوشبخت شه

چون بتونه زندگی کنه

چون سرنوشتش مثل مادرش نشه

برای همین همیشه پسر میخواستم

که مثل من قضاوتش نکنن ، که تحقیر نشه ، که راه نفسشو نبندن

می‌ترسیدم دختر باشه و روزی زنده نباشم تا حمایتش کنم

فکر می‌کردم اگر پسر باشه حتی منم نباشم یکی میشه مثل تو ، مثل داراب

به اندازه من زجر نمی‌کشه…

 

آلپ‌ارسلان آه کشید

 

او خوشبخت بود؟

 

نمی‌دانست…

 

تنها می‌دانست آن روزهایی که به دنبال دلارای و هاوژین میگشت و دستش به هیچ کجا بند نبود عجیب احساس بدبختی میکردی

 

دلارای پچ زد

 

_ ندادمش بهشون!

نتونستم

آخه هیچکس اندازه من دوستش نداشت

هیچ آدمی روی کره زمین نمیتونه بچه رو به اندازه مادرش دوست داشته باشه

اینکه من بعد ازینکه ازش جدا شدم میمردم مهم نبود اما هیچ زنی به جز من نمیتونست بهش اون عشق رو بده

شاید من نميتونستم بهش پول و امکانات بدم

اما حاضر بودم جونمو براش فدا کنم

 

 

آلپ‌ارسلان خواست بحث را تغییر دهد

 

دیگر تحمل نداشت

 

سلول به سلول بدنش سیگاری میخواست تا شاید آرامش کند

 

صدای مردانه اش خش دار و گرفته بود

 

_ هنوز تب داره

خشکش کن بریم بیمارستان

 

دلارای بی توجه به او زمزمه کرد

 

_ تصمیم گرفتم کلیه‌امو بفروشم!

اینطوری تا چندوقت می‌تونستیم راحت زندگی کنیم

 

ارسلان پلک هایش را روی هم فشرد

 

ناخواسته دستش را از میان دست های کوچک هاوژین که تلاش داشت انگشت پدرش را میان لثه هایش له کند بیرون کشید و با قدم هایی محکم سمت تراس راه افتاد

 

تمام تنش منقبض شده بود

 

بغض دلارای با صدا شکست و آلپ‌ارسلان همانطور که سیگارش را از جیبش بیرون می‌کشید از در خارج شد

 

هاوژین ترسیده به مادرش زل زد

 

دلارای با صدای بلند تری هق زد

 

هق زد تا خالی شود

از تمام غم ها

از حسرت ها

از خستگی های روی هم انباشته شده

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 39

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

24 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡ روا ♡
♡ روا ♡
4 ماه قبل

نویسنده کاری کرد داریم پیر میشیم ۲ سال از شروع رمان میگذره

black girl
black girl
4 ماه قبل

من قبل اینکه برم کلاس هفتم شروع به خواندن این رمان کردم…امسال دارم انتخاب رشته میکنم هنوز دلارای تموم نشده میترسم کنکور بدم برم دانشگاه این همچنان تموم نشه😐
یکی دیگه ام اون روز می‌گفت من انتخاب رشته کردم خوندنشو شروع کردم الان دانشگاه میرم😂💔
الکی الکی داره بزرگمون می‌کنه تف تو گور نویسنده:/

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
4 ماه قبل

عرررررر
مادر بچم اومد
بهم سلام بدین
ننه دورت بگرده بچم تو چقد مغروری:||||

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
4 ماه قبل

فقط منم ک دوس دارم علیرضا و دلارای رفیق شن؟دهن داداشمو سرویس کنن؟رفاقتشون خیلی قشنگ میشه اگه بشه😂😐

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط Mahsa Veysi
ایدین
ایدین
4 ماه قبل

جون ننت، بگیر بغلش کنن ارررس

بی نام
بی نام
4 ماه قبل

سلام میشه چندتاازاین جوررمان ها معرفی کنین ولی تموم شده باشه خوندن رمانی که هنوز تموم نشده شکنجه ست

Aseman
Aseman
4 ماه قبل

تموم شد؟؟!!
خیلی تاثیر گذار بود:)

گلی
گلی
4 ماه قبل

خوب شد اتفاقا همه اتفاقات رو مرور کرد تا حدودی یادمون اومد چی شده 😂😂😂
آنقدر دیر به دیر پارت میدی واقعا دیگه ترتیب منظمی توی ذهنم از این رمان ندارم حتی بعضی جاهاشو یادم رفته …
فقط میخونم به امید این که منت کشی ارسلان رو ببینم
ببینم زنی که آنقدر سختی کشیده و توی سختی های قوی بوده و به خاطر بچه اش ایستاده چطوری میخواد ارسلان رو ببخشه
البته که خیلی راحت میبخشه
ولی من ارسلان رو باعث و بانی تمامی مشکلات دلارای نمی‌بینم هرکسی خودش نویسنده و بازیگر زندگی خودشه
ولی خب یه دختر ۱۷ساله جوونی کرد و اشتباهاتی کرد ارسلان بیشرف هم سواستفاده کرد و عذاب داد

رضا
رضا
4 ماه قبل

عزیزم عادت کرده ب فحش خوری،اگر زود زود پارت بذاره،یا طولانی باشه،فحش خونش پایین میاد،حق بدین بهش

حورا
حورا
4 ماه قبل

کمرت رگ به رنگ نشده با این پارتای طولانی. بقران از بس طول کشیده، اول رمان یادم رفته

Mahsa
Mahsa
4 ماه قبل

هم قلمت هم رمان عالی ارزششوداره

همراز
همراز
4 ماه قبل

همین اینا رو که ما می دونستیم ارسلانم که گوس نداد رفت سیگار بکشه اصلا این الان پارت محسوب میشه؟

Anisa
Anisa
پاسخ به  همراز
4 ماه قبل

دقیقاااااا😂🥲

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط Anis_a
خودم
خودم
پاسخ به  همراز
4 ماه قبل

دقیقا

:///
:///
پاسخ به  همراز
4 ماه قبل

خیلی حق😂💔😭😭

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
4 ماه قبل

اینکه چرا از ارسلان انتظار داشتم بره بغلش کنه بگه دیه من هستم، رو نمیفهمم

Hani
Hani
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
4 ماه قبل

اره دقیقا منم همین انتظار را داشتم😂

پوشکِ خیس شده هاوژین
پوشکِ خیس شده هاوژین
4 ماه قبل

الهی بمیرم برات زنننننن چی کشیدی … اشکم در ااااومددددد
نویسنده جان تورو جانِ جدت عینِ آدم پارت بده ، اینقدرم فوش نخور دیگه … رمان به خوبی قلم به این قشنگی … حیف نیس واقعا؟؟؟؟؟

.....
.....
پاسخ به  پوشکِ خیس شده هاوژین
4 ماه قبل

چند تانیه فقط برای اسمت خندیدم

ایدین
ایدین
پاسخ به  .....
4 ماه قبل

فقط اسمت……….

پوشکِ خیس شده هاوژین
پوشکِ خیس شده هاوژین
پاسخ به  ایدین
4 ماه قبل

پس چیی… ما پوشکام دل داریییمم… به نمایندگی ازهمه اونا من اینجا کامنت میذارم:)

ملیکا
ملیکا
4 ماه قبل

مرسی چی میشه یک پارت دیگه هم فردا بزاری🥺

♡ روا ♡
♡ روا ♡
4 ماه قبل

قبول داری کم بود انصافا کم بود به خدا یکم بیشتر پارت بدی هیچی نمیشه تازه ثواب هم میکنی من تازه داشتم به متن رمان دقت میکردم که یهو تموم شد 😞🚶🏻‍♀️

mina
mina
4 ماه قبل

مرسی

دسته‌ها

24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x